eitaa logo
روشنا ☺️🇮🇷
839 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
9.4هزار ویدیو
117 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم خوش آمدین به روشنا... ❣️❣️❣️❣️❣️ جهت نشر محتوای روشنگری، با لینک روشنا ارسال بفرمایید با ذکر صلوات🌷 گروه کرسی آزاداندیشی https://eitaa.com/joinchat/2504392828C1ad4e905d1 ❣️❣️❣️❣️❣️ ارتباط با مدیر روشنا @yafatematazzahra5
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - ام البنین حقیقت ادب - استاد دارستانی.mp3
6.35M
🔻مادر پسرها🏴🏳 حقیقت ادب حجت الاسلام👇 🎙 🚩همه بشنوند اما مامانهای گروه حتماً و حتماً بشنوید🚩 بسیار شنیدنی •┈┈•••✾••✾•••┈┈• 🌷خوش آمدین به روشنا... 😊 https://rubika.ir/roooshaana https://eitaa.com/roooshaana
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقام معظم رهبری(مدظله العالی) می فرمایند: هدف پژوهش دو چیز است: یکی رسیدن به مرجعیّت علمی و حضور در جمع سرآمدان علم و فنّاوری، دوّم حلّ مسائل کنونی و آینده‌ی کشور. ۱۳۹۷/۰۳/۲۰ روز بر تمامی تلاشگران عرصه تحقیق و پژوهش گرامی باد. •┈┈•••✾••✾•••┈┈• 🌷خوش آمدین به روشنا... 😊 https://rubika.ir/roooshaana https://eitaa.com/roooshaana
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقام معظم رهبری (مدظله العالی) می فرمایند: ما باید به آن‌جا برسیم که اگر در اکناف عالم یک پژوهشگر، یک دانشمند، بخواهد به فلان نظریه‌ی علمی یا نظریه‌ی فلسفی دست پیدا کند، ناچار باشد زبان فارسی را یاد بگیرد. ۱۴/۰۲/۱۳۸۴ هفته بر تمامی تلاشگران عرصه تحقیق و پژوهش گرامی باد. •┈┈•••✾••✾•••┈┈• 🌷خوش آمدین به روشنا... 😊 https://rubika.ir/roooshaana https://eitaa.com/roooshaana
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶کلیه مدارس و ادارات خراسان رضوی فردا است‼️ 🔹 با توجه به کاهش شدید دمای هوا و به منظور مدیریت مصرف انرژی، با تصویب ستاد انرژی استان کلیه ادارات، بانک‌ها و نهاد‌های عمومی (به جز مراکز درمانی، امدادی و شعب منتخب بانک‌ها) و نیز مراکز آموزشی اعم از مهدکودک‌ها، مدارس، مراکز فنی و حرفه‌ای و دانشگاه‌ها در سراسر استان در روز دوشنبه ۲۶ آذرماه ١۴٠٣ تعطیل می‌باشد. •┈┈•••✾••✾•••┈┈• 🌷خوش آمدین به روشنا... 😊 https://rubika.ir/roooshaana https://eitaa.com/roooshaana
5.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢به عشقِ ابراهیم هادی... •┈┈•••✾••✾•••┈┈• 🌷خوش آمدین به روشنا... 😊 https://rubika.ir/roooshaana https://eitaa.com/roooshaana
حیدر با روایتی خطی، جذاب و به هم پیچیده از نه سال زندگی امام علی (علیه السلام) با حضرت صدیقه طاهره فاطمه (سلام الله علیها) مواجهیم. روایتی که راوی‌اش حیدر (ع) است. از زبان امام علی(ع) داستان را می‌خوانیم که از سال دوم تا یازدهم هجری چه گذشته است. از روز‌های نزدیک به ازدواج حضرت امیر (ع) تا روز‌های بعد از شهادت حضرت «زهرا (س)».هر آنچه از زندگی مشترک، نبرد‌ها و روزگار به‌طرزی پراکنده در منابع شیعه و سنی ثبت شده است، از دید نویسنده دور نمانده و در تلاشی هوشمندانه با اتکا و ارجاع بر بیش از ۱۲۰ منبع متقن، تصویری روشن و یک‌پارچه از زندگی مولی‌الموحدین در رمان حیدر گردآوری کرده است. خواندن کتاب حیدر را به تمام علاقه‌مندان به داستان دینی پیشنهاد می‌کنیم. •┈┈•••✾••✾•••┈┈• 🌷خوش آمدین به روشنا... 😊 https://rubika.ir/roooshaana https://eitaa.com/roooshaana
بخشی از کتاب حیدر از جنگ بدر که برگشتیم، بقیه دهه دوم ماه را در مسجد معتکف شدیم. غوغایی در دلم به پا بود. دوست داشتم فاطمه، خانم خانه‌ام باشد و من سایه سرش. همیشه حتی در سخت‌ترین دقایق جنگ هم با ترس بیگانه بودم؛ اما آن روزها چه‌چیزی جسارت را در من ذوب کرده بود، نمی‌دانم؟ هرچه با خودم کلنجار می‌رفتم، نمی‌توانستم پا پیش بگذارم. باز مرور کردم آن روزی را که پیامبر پرسیدند: «نمی‌خواهی ازدواج کنی؟» از لحنشان معلوم بود که یعنی خوب است یکی از دختران قریش را برایت بگیرم. سکوت کردم. نمی‌خواستم فاطمه را از دست بدهم. فاطمه به سن ازدواج رسیده بود. خواستگارهایش مال‌ومنال داشتند و اسم‌ورسم. ابوبکر دخترش عایشه را تازه به عقد پیامبر درآورده بود. انتظار شنیدن جواب رد نداشت؛ اما شنید، همچنین عمر و عبدالرحمن‌بن‌عوف. وضع مالی عبدالرحمن و عثمان‌بن‌عفان، نسبت به بقیه بهتر بود. چنان مهریه را بالا گرفته بودند که همه می‌گفتند: پیامبر فاطمه را به یکی از آن دو می‌دهند. من در مقایسه با آن‌ها وضعیت مالی خوبی نداشتم. از روزی که به مدینه آمده بودیم در مزرعه مردی یهودی کار می‌کردم تا دستم جلوی انصار دراز نباشد. روزها با تنها شترم برای نخلستان‌ها آب می‌بردم، دست‌هایم تاول می‌زد و پینه می‌بست؛ اما می‌ارزید. زیر لباس‌های ارزان‌قیمتم که اغلب پشمی، پوستی یا از لیف خرما بودند، زیرپوش زبر چهاردرهمی تن می‌کردم و در آن گرما بیل می‌زدم. تنها آرزویم در تمام عمر این بود که بتوانم نفسم را رام کنم. از لابه‌لای نخل‌ها، زیر نور خورشید، آب‌ها آرام و رام حرکت می‌کردند. کفش‌هایم از لیف خرما بود، درمی‌آوردم تا خراب نشوند. از پابرهنه راه‌رفتن توی آن آب‌وگِل لذت می‌بردم و زیرِلب قرآن می‌خواندم. گاهی هم خورشید مصاحبم می‌شد. با نخلستان مأنوس بودم. گاهی همان جا سر زمین، غذا می‌خوردم. خوراکم نان سبوس‌دار جو بود. گاهی هم گندم. زیاد اهل گوشت‌خواری نبودم. معتقدم نباید معده را قبرستان کرد. سرکه یا نمک، خورشت‌هایی بودند که اغلب با نان می‌خوردم. هیچ‌وقت دو خورشت را باهم نمی‌خوردم. استدلالم این بود که باید نفس را به قناعت عادت داد، و الّا کار به‌جایی می‌رسد که چیزی بیشتر از نیازش را طلب می‌کند. برای تنوع، گاه گیاهان دارویی را هم به سفره‌ام اضافه می‌کردم. بعضی وقت‌ها شیر شتر و خرمای عجوه می‌خوردم یا حلوای خرمایی که مادرم برایم می‌گذاشت. هیچ‌وقت یک دل سیر غذا نخوردم، بیشتر پول روزمزدی که در می‌آوردم را به نیازمندها می‌بخشیدم و از گرسنگی به شکمم سنگ می‌بستم. لباس‌هایم اگر پاره می‌شد، با تکه پوستی یا لیف خرمایی وصله‌شان می‌زدم تا مجبور نباشم در آن شرایط لباس جدیدی بخرم. با همه این‌ها، مصمم شدم پا پیش بگذارم. کهنه عبایم را تن کردم و رفتم خواستگاری. آن روزها تنها دارایی‌ام از مال دنیا شمشیر و زره و همان یک شتر بود. •┈┈•••✾••✾•••┈┈• 🌷خوش آمدین به روشنا... 😊 https://rubika.ir/roooshaana https://eitaa.com/roooshaana
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توصیه حاج حسین یکتا به متحیر •┈┈•••✾••✾•••┈┈• 🌷خوش آمدین به روشنا... 😊 https://rubika.ir/roooshaana https://eitaa.com/roooshaana