eitaa logo
مجله دینی نکته‌های ناب مهدوی
2.5هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
6.5هزار ویدیو
353 فایل
💎معجزه کلام را در خوب‌شدن حالتان را دراین کانال ببینید. 💎کم‌کردن #حسرت #یوم‌الحساب مد نظر است. 💎غذای روحتان راازاین کانال دریافت کنید. 💎بامداومت برعمل نورانی #اهلیت و #علاقه به این کانال ایجاد می‌شود. http://eitaa.com/joinchat/2906521606C41e5b9fe8b
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴چراآنانکه مطیع خدانیستن،دنیاشون خوبه؟ 🔴فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيهم.. (٤٤)انعام 🔴هنگامی كه نصیحتهاسودی نبخشید،وخدا راکنار گذاشتند، اول، نعمتها را به روی آنها گشودیم؛ تا كاملاً خوشحال شدندو دل به آن بستند. 🔴 ناگهان آنها را گرفتیم و سخت مجازات كردیم در این هنگام، همگی مأیوس شدند؛و درهای امید به روی آنها بسته شد. 🌺🍃 @rooshanfekr
🔴عابد بی حیا🔴 روزی روزگاری، مرد عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا می کرد. آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر می کرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند و او را بدینگونه سیر نمایند. بعد از 70 سال عبادت، روزی خدا به فرشتگانش گفت: «امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم.» آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد. طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد. آتش پرست 3 قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد. سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد و جلوی راه او را گرفت. مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد. سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت. مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت: «ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟» به اذن خدای عز و جلٌ، سگ به سخن آمد و گفت: «من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ خانه این مرد هستم. شبهابی که به من غذا داد پیشش ماندم. شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم. شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم. تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد. یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی. مرد با شنیدن این سخنان منقلب شد و به عبادتگاه خویش بازگشت و توبه کرد. 🔴@rooshanfekr
🌺🍃محاله محاڸ است با لقمہ حــرام، بہ مقام صدق برسي ماڸ حــرام، صداقتِ در نیات، افڪار، رفتـار و ڪلام را از انساڹ مي‌گیــرد... قبڸ از هر چیز، ماڸ حرام را از خودت دور ڪڹ 🌺🍃 @rooshanfekr
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 امام علی علیه السلام: مؤمن تمام وقتش مشغول است. (یعنی مومن وقتش را هدر نمی دهد و تماما مشغول کارهایی است که خدا از او انتظار دارد و موجب خشنودی و ثواب الهی است) 📚حکمت ۳۳۳ نهج البلاغه ┏━✨⚜️ ⚜✨━┓ @rooshanfekr ┗━✨⚜️ ⚜✨━┛
🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊🍃 پدر و مادر و برادرجان و خواهران مهربانم چگونه می‌توانم مشاهده کنم که هر روز عده‌ای از بهترین یاران و جوانان به شهادت می‌رسند و من به کارهای روزمره مشغول باشم. می‌دانم که از دست دادن من شاید سنگین باشد مگر غم از دست دادن حسین (ع) برای حضرت زینب (س) سنگین نبود. مگر امام حسین (ع) نفرمودند که اگر با کشته شدن من اسلام زنده می‌شود ای شمشیر‌ها بشتابید به طرف من پس این جان ناقابل ما در مقابل اسلام بزرگ و عزیز چه ارزشی دارد... ✨شهید هادی ثنایی مقدم✨ ┏━✨⚜🌺⚜✨━┓ @rooshanfekr ┗━✨⚜🌺⚜✨━┛
🌺🍃 نقش_نماز_در_درمان_بیماری_ها 🌺🍃 آیت الله بهجت 🌺🍃شخصی می گفت: من بیمار شده و به دکتر مراجعه کردم. دکتر گفت: شما باید ورزش کنید، اگر چه به زیاد نماز خواندن! من هم زیاد نماز خواندم و بیماری ام که سردرد بود خوب شد. 🌺🍃 نقش نماز در سلامتی جسم انکار ناپذیر می باشد. خم شدن مکرر سر به پایین در هنگام رکوع و سجود، سپس بالا آمدن سر هنگام ایستادن و نشستن کمک می کند که خون بیشتری به مغز برسد. سجده باعث آسودگی و آرامش در فرد می شود و عصبانیت را کاهش می دهد. 🌺🍃 مدت زمان ذکر سجده باعث تقویت عضلات صورت و گردن و ساق پا و ران ها می شود و به این ترتیب به جریان خون در قسمت های مختلف بدن کمک می کند. 📚 منبع: توصیه های پزشکی عارفان، آیت الله بهجت، ص۳۷ ☜【نکته های ناب】 🍏 @rooshanfekr 🍏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◀️ خدا پشت پنجره ایستاده است ▶️ جانی کوچولو با پدر و مادر و خواهرش سالی برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ رفته بودن به مزرعه. مادربزرگ یه تیرکمون به جانی داد تا باهاش بازی کنه. موقع بازی جانی به اشتباه یه تیر به سمت اردک خونگی مادربزرگش پرت کرد که به سرش خورد و اونو کشت جانی وحشت زده شد... لاشه رو برداشت و برد پشت هیزمها قایم کرد. وقتی سرشو بلند کرد دید که خواهرش همه چیزو دیده ... ولی حرفی نزد. مادربزرگ به سالی گفت "توی شستن ظرفها کمکم کن" ولی سالی گفت: " مامان بزرگ جانی بهم گفته که میخواد تو کارای آشپزخونه کمک کنه" و زیر لبی به جانی گفت: " اردکه رو یادت میاد؟" ... جانی ظرفا رو شست بعد از ظهر اون روز پدربزرگ گفت که میخواد بچه ها رو ببره ماهیگیری ولی مادربزرگ گفت :" متاسفانه من برای درست کردن شام به کمک سالی احتیاج دارم" سالی لبخندی زد و گفت:"نگران نباشید چونکه جانی به من گفته میخواد کمک کنه" و زیر لبی به جانی گفت: " اردکه رو یادت میاد؟"... اون روز سالی رفت ماهیگیری و جانی تو درست کردن شام کمک کرد. چند روزی به همین منوال گذشت و جانی مجبور بود علاوه بر کارای خودش کارای سالی رو هم انجام بده. تا اینکه نتونست تحمل کنه و رفت پیش مادربزرگش و همه چیز رو بهش اعتراف کرد. مادربزرگ لبخندی زد و اونو در آغوش گرفت و گفت:" عزیزدلم میدونم چی شده. من اون موقع کنارپنجره بودم و همه چیزو دیدم اما چون خیلی دوستت دارم بخشیدمت. من فقط میخواستم ببینم تا کی میخوای به سالی اجازه بدی به خاطر یه اشتباه تو رو در خدمت خودش بگیره!" 👉🌹 @rooshanfekr 🌹👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺🍃تلنگر قرآنی 🌺🍃 @rooshanfekr