بعد از گذشت دو سال و اندی، در پاییز سال 69 و در روز رحلت آیت الله العظمی مرعشی(ره) به وطن بازگشتیم. در این روز بیش از 300 مجروح ایرانی بودیم که به جهت شرایط خاص جسمانی ما را با هواپیما به فرودگاه مهرآباد آوردند.
حاج آقا احمد دهنوی از دوران اسارت خود میگوید:
در ایام اسارت به هر طریق ما بیکار ننشستیم. در اردوگاه به امور تبلیغی از جمله آموزش قرآن، احادیث و احکام اهتمام داشتیم و با وجود آن که در اردوگاه هیچ امکان آموزشی نداشتیم، اما به هر شکل ممکن تا حدودی سعی کردیم خلا بیان احکام و تبلیغ دین را در بین بچههای آزاده جبران کنیم.
در ایام اسارت، بعثی ها نمیدانستند که من روحانی هستم و افسر اطلاعات عراق نیز که مسئول بازپرسی بود در پرونده بنده نوشت که پاسدار است و هر چه ما به او گفتیم که بابا من بسیجی هستم قبول نکرد. شاید به جهت محاسن، فکر کرد که ما هم پاسدار هستیم. در هر صورت در اردوگاههای عراق، بیش از همه پاسداران و روحانیون را آزار و اذیت میکردند.
در اواخر جنگ پس از پذیرش قطعنامه 598 هم برای حفاظت از کشور به منطقه پادگان ابوذر در منطقه غرب اعزام شدیم که همان جا نیز پس از درگیریهایی، مجروح شده و توسط عراقیها دستگیر شدیم.
در واقع در آن زمان، پس از پذیرش قطعنامه عراقیها فکر میکردند که ما در موضع ضعف هستیم و بدین سان میتوانند دوباره شهرهای ما را تصرف کنند.
دو سال و دو ماه آزادگی
زمان اسارت ما برمی گردد به چند روز قبل از عملیات مرصاد. دوران اسارت ما در اردوگاههای کشور عراق حدود دو سال و دو ماه به طول انجامید.
عدم رسیدگی عراقی ها در بیمارستان و شهادت برخی از بچه ها
در مرحله اول از آنجا که خب مجروحیت هم داشتم، دو هفتهای در یکی از بیمارستانهای این کشور بستری بودم و متاسفانه در آن جا به اوضاع و احوال رسیدگی چندانی نمیکردند، به طوری که برخی از بچههای آزاده ما در همان بیمارستان، به علت عدم رسیدگی درمانی لازم و نبود امکانات و دارو، به شهادت رسیدند.
بعد از این دو هفته، ما را به پادگان صلاح الدین ایوبی تکریت- زادگاه صدام ملعون- بردند که یک سال در اردوگاه 16 و یکسال هم در اردوگاه 20 آن جا بودیم.
https://eitaa.com/roozneveshthayeman/707
🌹متن نامه پدرانه و بسیار محبت آمیز حجت الاسلام قرائتی به دختران ایران اسلامی :
بسم الله الرحمن الرحیم
گوهر پاکی و پاکدامنی
خواهرم و دخترم :
چون نمی دانم دامنه مطالعات و مقدار تحصیلات شما چقدر است، از همه استدلالهای علمی و فنی دوری می کنم و ساده و خودمانی حرف می زنم و خیلی هم با شما بیگانه نیستم، سالهاست شبهای جمعه در تلویزیون منزل شما هستم.
خواهرم و دخترم! غفلت بزرگترین خطر برای انسان است.
غفلت از خدا و قیامت
غفلت از جوانی، استعدادها، ارزشها و کرامتهای انسانی
غفلت از جامعه، دوستان و محرومان؛
و غفلت از توطئه ها و طرفندهای دشمنان.
خواهرم و دخترم :
هرچیز و هر کس ما را غافل کند، ما را به خطر انداخته و دشمن ماست و هر چیز و هر کس ما را از غفلت بیرون آورد و هشدار دهد، بهترین دوست ماست.
دوست ما، خداوند است که هستی را به ما داد و همه چیز را در اختیار ما گذاشت و به ما عقل، فکر، علم، هدایت، قدرت تشخیص و انتخاب داد و طبیعت را تسخیر ما کرد و کارهای نیکوی ما را چندین برابر خریداری می کند.
دوست ما، پیامبر عزیز اسلام است که در روزگاری که دختر مایه ننگ بود و چه بسا زنده به گور می شد، با بوسیدن دخترش، به دختران مقام داد و برای زنان حق مالک شدن، رأی داشتن، تحصیل کردن، انتخاب همسر و نظارت بر امور جامعه، یعنی حق امر به معروف و نهی از منکر قائل شد و زن را مثل مرد، مستعدّ رسیدن به همه کمالات دانست.
دوست ما، شهدایی هستند که با قبول جراحت و اسارت و شهادت، دشمن را از این کشور بیرون راندند، تا من و شما هر شب در امنیت استراحت کنیم.
اما دشمن ما، شیطان است که پدر و مادر ما، آدم و حوا را به نافرمانی خدا کشاند که نتیجه اش کنار رفتن پوشش آنها شد. آری اولین پیروی از وسوسه شیطان، نتیجه اش برهنگی بود.
دشمن ما، تفکری است که زن را برای کامیابی و هوسبازی می خواهد و تصویر نیمه عریان او را وسیله تبلیغات اجناس قرار می دهد.
خواهرم و دخترم :
آیا تاکنون به این سؤالات فکر کرده اید:
۱- چرا دشمنان اسباب پیشرفتهای علمی را از ما بخل و نسبت به آنچه دختران و پسران ما را منحرف می سازد، بخشش می کنند؟
۲- در دفاع از میهن، مادران محجبه فرزندان خود را به جبهه فرستادند یا زنان بی حجاب؟
3- اگر امروز به کشور عزیز ما هجومی شود، مردان و زنان باایمان ایستادگی می کنند یا عناصر سست ایمان؟
4- در همه جوامع بشری، آزار دختران عفیف و پوشیده بیشتر است یا دختران رها و لاابالی؟
5- اگر برادر شما بنای ازدواج داشته باشد و شما را وکیل خود کند، شما دختری را انتخاب می کنید که هر روز خود را در معرض نگاه جوانان هرزه قرار داده یا کسی که عفاف و حجاب او کاملتر و از چشم هوسبازان به دور بوده است؟
6- آمار طلاق، افت تحصیلی، افسردگی و اضطراب، امراض روانی و مقاربتی، سقط جنین، فرار از خانه، اسراف و تجملگرایی، گناه و بی بند و باری در میان دختران پاک و عفیف بیشتر است یا دختران رها و لاابالی؟
خواهرم و دخترم :
حجاب از ضروریات دین است و شما بحمداللَّه فرزند اسلام هستید. امروز هزاران دختر تحصیلکرده با حجاب کامل به عالی ترین درجات علمی رسیده اند و با حضور خود در عرصه های علمی، سیاسی و اقتصادی، نشان داده اند که حجاب مانع فعالیت های اجتماعی و رشد و پیشرفت نیست.
خواهرم و دخترم :
اگر هر چیز را انکار کنیم، مرگ را نمی توان انکار کرد. من و شما دیر یا زود باید پاسخگوی کارهای خود در برابر خدا باشیم. در حجاب کامل رضای خدا، پیامبر خدا و امامان معصوم است، ولی در کشف حجاب و ولنگاری، رضای شیطان و افراد لاابالی و چشم چرانان هرزه است.
خواهرم و دخترم :
مگر شما خود طلا و جواهرات قیمتی را در پوشش قرار نمی دهید و آنها را از دسترس نااهلان دور نگه نمی دارید؟ چه گوهری گرانبهاتر از وجود خود شما است؟ چرا خود را ارزان در برابر هر چشمی قرار دهید؟ مگر نه این است که چشمان ناپاک شما را برای خودشان می خواهند و خدا شما را برای خودتان می خواهد؟.
خواهرم و دخترم :
اگر جلوه گری امروز شما دلربایی کرد و علاقه مردی را به همسرش کم کرد، فردا زن زیبایی با جلوه گری خود دل شوهر شما را خواهد ربود و رونق زندگی شما را کم خواهد کرد.
خواهرم و دخترم :
لباس و آرایش فریبنده شما در خیابان، زخمی را در دل فقرایی که این نوع لباسها را ندارند، به وجود خواهد آورد که با آه خود از شما انتقام خواهند گرفت.
خواهرم و دخترم :
مراقب دوستان خود باشید، زیرا بعضی غافل و گول خورده اند. خیال می کنند بی حجابی نشان تمدن است یا گمان می کنند جلب توجه و نگاه دیگران، به سود آنهاست. خیال می کنند جلوه گری گناه ساده ای است، ولی نمی دانند چه بسا آرامش خانواده ای را به نگرانی تبدیل می کند .
( عزیزان در انتشار حداکثری این نامه دلسوزانه بکوشیم)
حس ماندگار
از سال ۸۶ تا این ساعت در مسجدهای مختلف شهر، بعنوان مربی و مسئول به فعالیت فرهنگی، مذهبی، هنری، ورزشی و سیاسی، برای گروههای سنی مختلف خدمت کردم.
مهمترین نقطه موفقیت خودم را از دیدار با کودکان گذشته و نوجوانان و جوانان کنونی یافتم.
بچههای معصومی که اوقات فراغت تابستانه خود را در مسجد صاحب الزمان(عج) کانون منتظران فرج میگذراندند الان برای خود قدی کشیدهاند و بعضی از آنها پا در پای ما گذاشتهاند و متربی دیروز، مربی امروز شده است.
در کوچه و خیابان وقتی این جوان و نوجوان را میبینم قیافهشان خیلی با کودکیشان تفاوت کرده و آنچه از گذشته برایم نقل میکنند تعجب آور است.
خوشاخلاقی و مهربانی من با آنان در همان کودکی به مذاقشان خوش آمده و این محبت و خوش اخلاقی را هر وقت به یاد میآورند، همچو حس تازهای به یاد میآورند.
#تجربه_نگاری
#مسجد
رسانه مذهبیها
مذهبیهای رسانهای
اگر جمعیتی همجنسگرا تو یه خیابونی از یه شهر کوچکی بریزن بیرون و ادا و اطوار در بیارن همه (چه اون ور آبیها چه داخلیها) بهش میپردازن.
غربیها و غرب زدهها که پول میگیرن اخبار شیطانی رو کار کنن.
داخلیها هم به نقدش میپردازن و میگن وای علامت آخر الزمان هست و به کجا داریم ما.
و اینطور میشه که آمار بازدید بالا میره.
اما وقتی اینجا یک جمعیت زیاد در پایتخت دینی و مذهبی جهان در مسجد منجی آخرالزمان درباره مسجد و فرهنگ مسجدی بودن جلسه برگزار میشه و شبیه اون در مساجد جامع کل کشور مراسم برگزار میشه، چقدر بازدید کننده داره؟!
شبیه به این موارد زیاد هست.
ذائقهها عوض شده!
گویا نویسنده برای ذائقه مجازیها مینویسد!
وقتی میداند مشتری ندارد پس نمینویسد!
اگر دستی آشکار مانع دیده شدن اخبار مهدوی و الهی است، دستانی درونی که همان ذائقههای ما باشد مانع دیدن میشود، یعنی اصلا نمیگذارد به چشم بیاید.
رسانهای داریم برای انتشار خوبیها یا رسانه خودمان را هم مشغول به بدیها کردهایم؟
مذهبیهای رسانهای درگیر انتشار مذهب هستند یا آنان نیز مشغول پستهای باطل و احیاناً پاسخ به آن؟!
آیا فصل انفعال به سر نیامده است؟
اگر چنین معارفی را مسیحیت داشت آرام مینشست؟
از تمام ابزارش برای نشر و غالب کردن بر جهان استفاده نمینمود؟ کما اینکه در گذشته چنین بود.
فصل بیداری و روشنگری نیازمند رسانه دینی و انقلابی و فعالین جهادی و مذهبی است.
همه با هم یکصدا باید زبان گویای معارف دینی باشیم.
اخبار امروز مسجد جمکران را بازگو کنیم.
سخنان رهبری مبنی بر رسیدن به قله را جهانی کنیم.
#مسجد
#مسجد_جمکران
#رسانهی_حسینی
#ایران_سربلند
#اقتدار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پدر کودک بودم که رفتی
پدر روزهایی به بودنت کنارم احتیاج داشتم
بودی ولی نمیدانستم
پدر برگشتی چه بازگشت با شکوهی
به زمانه شکایت نمیکنم
چون در روضه رقیه (س) سه ساله امام حسین (ع) اشک و آهم را گفتهام و در برابر مصیبت وارده بر او شرمندهام.
#دردانه_پدر
#فرزند_شهید
#حضرت_رقیه
باسمه تعالی
با سلام و سپاس
یکی از فعالیتهای موثر در فضای مجازی حمایت گروهی از کاربران موفق پرمخاطب است.
یکی از مبلغین موفق در فضای مجازی که در عرصه پاسخگویی به سوالات و بیان احکام شرعی عملکرد خوبی داشته آقای حجت الاسلام والمسلمین کثیری زید عزه می باشد که در گروه وکانال ایتایی با نام پرسمان احکام شرعی فعالیت چشمگیری داشته است.
از شما دعوت می کنیم ازطریق لینک زیر به گروه و کانال ایشان بپیوندید
آدرس گروه پرسمان احکام شرعی
http://eitaa.com/joinchat/2881421331Cd4d8cd0bc8
آدرس کانال پرسمان احکام شرعی
https://eitaa.com/joinchat/823197997Cf5c11cf017
11.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سفرنامه اربعین ۱۴۰۲
اول راه کربلا
امسال به توفیقی که ناشی از همراهی دوستان حسینی برایم حاصل شد، از کاظمین مشایه را برای اولینبار تجربه کردم.
تجربه نگاری باشد برای آینده.
اما در ابتدای شهر کربلا هنگام استراحت در یک موکب برادران عراقی، وقتی در فضای مجازی شاهد اختلاف افکنی و شبهه پراکنی بودم، در یک حرکت انقلابی با داشتههای از پیش زبان عربی، وارد صحبت با یکی از عراقیون شدم و مصاحبهای مبنی بر اتحاد و برادری بین شیعیان ایران و عراق و وجود امنیت در تمام شهرهای زیارتی انجام دادم که شما را به دیدن آن دعوت میکنم.
✍مجتبی میرزایی
https://eitaa.com/roozneveshthayeman
سفرنامه اربعین ۱۴۰۲
دوست خوب/مرز خسروی
با خودم گفتم هوا گرمه و خانواده هم که نمیان، پس به رفقا میگم که بدون من برن.
فردا صبح به امیرالحاج پیام دادم.
خیلی ناراحت شد.
شروع کردن به نصیحت کردن.
آیه و روایت و داستان نبود که نخونن تا راضیم کنند.
دوست خوب اونیه که تو رو جای خوب ببره حتی شده به دعوا و اجبار.
ده روز به اربعین راه افتادیم.
صبح بعد از نماز صبح.
آفتاب هنوز بالا نیومده بود.
چهار نفر بودیم.
سه نفر جامانده داشیم که دودنفرشون وسط مشایه به ما ملحق شدند ولی نفر هفتم اولین جامانده اربعین ۱۴۰۲ شد و نشد بیاد.
ظهر خسروی بودیم و ماشین رو تو بیابون پارک کردیم و با اتوبوس به پایانه مرزی رفتیم.
سریع از مرز رد شدیم.
هوا گرم نیست.
اولین کار خرید سیمکارت عراقی بود.
انگار این منطقه ترک زبان هستند.
هم عربی بلد بودند هم تُرکی و هم فارسی. فکر کنم انگلیسی هم.
یه ماشین کرایه کردیم و به سمت سامرا راه افتادیم...
#اربعین
#خسروی
✍مجتبی میرزایی
سفرنامه اربعین ۱۴۰۲
دیدار بعد از ۱۰ سال
سال ۱۳۹۲ آخرین باری بود که سامرا رفته بودم و بعد از اون فقط برای اربعین عراق رفته بودم و مسیرم سمت سامرا نبود.
نیمه شب به سامرا رسیدیم.
دینار دادیم و چند تا پتو امانی گرفتیم و تو حیاط اطراف حرم جا انداختیم برای استراحت.
مستقیم رفتم زیر دوش و غسل زیارت کردم و تا نماز صبح تو حرم بودم و بعدش اومدم خوابیدم.
آیت الله بهجت میگفتند اگر میخوای بفهمی که زیارتت قبوله، ببین اشک چشمت جاری میشه یا نه؟ اگه دلت نشکست و اشکت جاری نشد، برو و یه وقت دیگه بیا.
حرم سامرا برام یه حس خاصی غیر از حرمهای دیگه داره.
مثل اکثر بچه شیعهها، در این حرم از پدر امام زمان(عج) درخواست میکنم که عنایتی کنه و سفارش ما رو به پسر نازنینش بکنه.
اما خودم یه حس خاصی به مادر امام زمان(عج) دارم.
بچه که بودم یه خواستهای داشتم و شنیدم اگه از مادر امام زمان(عج) بخواید حاجت میگیرید و من تو عالم بچگیم از مادر امام زمان خواستم و حاجتم رو گرفتم.
انتظار داشتم یه خواب خوشگل ببینم اما خبری نبود.
آفتاب نوک دماغم رو سوزوند و از خواب پریدم.
همسفرام رفته بودند زیارت.
پتوها رو روی زمین کشیدم و بردم تو سایه که اومدند با دست پر.
گرسنم شده بود.
صبحانه خوردیم و ساعت نه صبح بود که به سمت گاراژ راه افتادیم.
با ماشینی خودمون را تا کاظمین تقریبا یک ساعتی بعد از اذان ظهر رسوندیم.
نماز و زیارت و ناهار و استراحت، سر جمع سه الی چهار ساعت طول کشید و مشایه از حرم موسی بن جعفر و جواد الائمه علیهم السلام را آغاز کردیم...
#اربعین
#سامرا
✍مجتبی میرزایی
سفرنامه اربعین ۱۴۰۲
مسیری نو
پنج سال توفیق مشایه اربعین داشتم ولی اولینبار بود که از مسیر کاظمین به کربلا تجربه میکردم.
ایرانی کمتر دیده میشد.
موکب ایرانی که اصلاً نبود.
امکانات بهداشتی بنظرم بیشتر بود.
موکبدارها خیلی تحویل میگرفتند و خارج از نوبت به زائرای ایرانی خدمت میکردند و شرمندگی برام میآورد.
با اشاره گفتم این بنده خدا (زائر عراقی) جلوتر بود ولی دستش رو دراز کرد و لقمه رو به من داد.
محبت که زیاد بود و شرمندگی برام موند.
نیروهای امنیتی و انتظامی خیلی بودند و اثری از موکبهای فرقهها و برخی افراد زاویه دار با نظام جمهوری مقدس ایران نبود.
کل مسیر بیشتر عکسها از مقتدی صدر بود و بعدش عکس آیت الله سیستانی و هماندازش عکس ابومهدی و بعدش عکس حاج قاسم و سر در هر موکبی عکس خادمای تازه مرحوم شده بعلاوه عکس شهدای خادمی که در جنگ اخیر شهید شدند، دیده میشد.
مسیر خنکی بود و پر از امکانات.
نمیذاشتند سختی بکشی.
با خودم همش مرور میکردم که ای کاش شماها کربلا بودید. ای کاش همراه اسرای امام حسین بودید.
تو دلم غصه میخوردم و از شرم همسفرام یواشکی گریه.
قربونت پاهات برم رقیه جان.😭
#اربعین
#کاظمین
✍مجتبی میرزایی
سفرنامه اربعین ۱۴۰۲
نوجوون مثل محمدرضا
تو کل مسیر نه قُر میزد و نه اعتراضی.
مردی بود واسه خودش.
خستگی ناپذیر.
بهونه خوبی بود تا قُر بزنم.
خسته شدم بزار بشینیم یه نفسی چاق کنیم.
رفقا به دوربین نکاه کنید.
آقا نگاه کن. همتون نگاه کنید.
این عکس تو راه مشایه هست.
نمیزاشتم شب بخوابن. روز هوا گرم بود و پیاده روی سخت.
از ساعت ۱۸ تا ۹ صبح پیاده روی بود.
وسطش هر ساعتی چند دقیقه استراحت و موقع نماز و شام هم که استراحت میکردیم و اگه جای خوبی پیدا میشد ۲۴ تا نماز صبح چرتی میزدیم و بلافاصله بعد نماز صبح پیادهروی رو شروع میکردیم.
با همه این اوصاف صدایی از این نوجوون در نیومد.
بگه بابا خوابم میاد.
بابا خستم.
بابا گرسنم.
بابا تشنم.
بابا پاهام درد میکنه.
بابا دلم تنگ شده.
یاد چیزی افتادی؟
قربونت برم رقیه جان که تو خرابه با بابا نجوا کردی و جان دادی😭
#اربعین
#رقیه
✍مجتبی میرزایی