❁﷽❁
#داستان 📚
#آبگوشت_شربت
#طنز_تلخ
نذر کرده بود درس دکتری اش که تمام شد یکی دو سالی را در یک منطقه محروم طبابت کند.🌸
حالا درسش تمام و برای خودش دکتری شده بود!
روستای دور افتاده ای را انتخاب کرد بار و بندیل را بست و عازم آنجا شد.🍀
مریض هایش همه اهالی ده بودند، پیر و جوان ، زن و مرد ، کوچک و بزرگ ! که تقریبآ همه شان هم یک روز در میان میامدند دکتر !🌳
چند روزی که طبابت کرد نکته ای توجهش را جلب کرد!🎄
همه اهالی و به اصطلاح بیمارانش از درد گلو و سینه شکایت داشتند و عجیب تر اینکه با صراحت از دکتر می خواستند که برایشان فقط و فقط " شربت اکسپکتورانت " تجویز کند!!🍃
روزی یکی از بیمارانش را که کودکی ده ساله بود به کناری کشید و پرسید این همه شربت را چکار می کنید؟!!!🌾
کودک بینوا که رخسارش به زردی می زد، با صدای خفه ای گفت :
غذا نداریم ننم شربت را با آب قاطی می کنه بعد کمی نون داخلش تیلیت میکنیم می خوریم!🌸
ننم میگه این اسمش آبگوشت شربته !!
آقا تورو بخدا به ننم نگی ها !🌸
❤ eitaa.com/Mesbahollhoda🍃