eitaa logo
روشنای ویگل
120 دنبال‌کننده
25.1هزار عکس
31.2هزار ویدیو
783 فایل
سعی می کنم مطالب خوبی برای شما عزیزان داشته باشم.باماهمراه شوید.
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 ... امروز صداي آهنگ هاي لس آنجلسي آنقدر بلند است كه فريادهای 🌹" "🌹 به گوش نمےرسد!!! امروز همه 🌹"حاج ابراهيم همت"🌹 را با اتوبان همت مےشناسند... امروز نام را براي اينكه بچه ها خشونت طلب بار نيايند از كوچه ها برداشته و نام نگين و جاويد مےگذارند... امروز ستارگان هاليوود آنقدر زيادند كه ديگر کسي ستارگان درخشان ايران را نمےبيند!!!! امروز همه به دنبال كسب نام هستند و فقط برای شهدا به ارث رسيده است!!! امروز موجي را از اجتماع دور نگه ميدارند تا آسيبي به افكار عمومي نرسانند...😏 امروز كسي نميداند، 🌹"مهدي باكری"🌹 در وصيت نامه خود از خدا خواسته بود جسدش برنگردد و تكه اي از زمين را اشغال نكند!!! امروز كسي نمےداند،شب عمليات خيبر حاج مهدي باكري، برادرش حميد را جا گذاشت و رفت!!! امروز كسي نمےداند 🌹" "🌹 رتبه چهار كنكور سراسري را داشت! امروز كسي نميداند تكه هاي پيكر شهيدي را درون گوني براي خانواده اش فرستاده اند...یعنی چی؟ بعد از شهدا چه کردیم؟ به راستی... بعد از شهدا چه کردیم؟ کدام کار ما ولایتمداری بوده؟؟؟ ؟! و خودمان؟ مگر آقاسیدعلی نفرمودند؟ ، ، ! کداممان گوش کردیم؟ مگر نفرمودند؟ هر کدام نفس خود باشید... بودیم؟! بگذریم... نشستیم و نوشتیم ... اما ندانستیم کمتر حرف می‌زدند و بیشتر عمل می‌کردند 😔🥀 ... 💞 @aah3noghte💞
💔 وقتی بهم گفت «ازت راضی نیستم» انگار دنیا روی سرم خراب شده بود پرسیدم: «واسه چی؟» گفت : چرا مواظب بیت‌المال نیستی میدونی اینا رو کی فرستاده میدونی اینا بیت المال مسلموناس؟! همه‌ش امانته! گفتم: حاجی میگی چی شده یا نه؟ دستش را باز کرد چهار تا حبّه قند خاکی تـوی دستش بود ، دم در چادر تدارکات پیدا کرده بود! ... 💞 @aah3noghte💞
🌹 باران شدیدی در شهر باریده بود و جوی‌ها را لبریز از آب کرده بود. وقتی شهید باکری این وضعیت را می‌بیند، تلفن را برمی‌دارد و گروه‌های امدادی را خبر می‌کند.... حجم آب لحظه به لحظه بیشتر می‌شد بعضی از خانه‌ها ویران شده بود ،گروه‌های امدادی به خاطر حجم زیاد آب و گل و لای به سختی کارشان را پیش می‌بردند. شهید باکری متوجه خانه‌ای شد که آب آن را فراگرفته بود. در حیاط خانه پیرزنی کمک می‌خواست. آب تا بالای زانو رسیده بود. پیرزن بر سر و صورت‌زنان گفت که وسایل خانه‌ و کل زندگی‌اش زیر آوار مانده و آب به زیرزمین رفته است. گویا جهیزیه دخترش که با سختی آن را جمع کرده بود در زیرزمین جامانده و خیس شده بود. مهدی به کمک دوستانش جلوی در، سد خاکی درست کردند تا آب بیشتری داخل خانه نیاید. شهید باکری به کوچه دوید و وانت آتش‌نشانی را پیدا کرد و به خانه پیرزن آورد. چند لحظه بعد شیلنگ پمپ در زیرزمین فرو رفت و آب مکیده شد. مهدی غرق گل و لای شده بود. پس از دقایقی پمپ همه آب زیرزمین را خالی کرد. پیرزن شروع کرد به دعا کردن مهدی باکری. گفت: خدا خیرت بدهد پسرم. آن شهردار فلان فلان شده کجاست تا کمی از غیرت تو یاد بگیرد.... تا لحظه ای که شهید باکری وسایل را جمع کند و از خانه بیرون برود، پیرزن مشغول دعا کردن مهدی و نفرین شهردار ارومیه بود.... ... 🔷 کانال را به دوستانتان معرفی کنید 🌹 🔰🔰🔰 @dahete5