eitaa logo
روشنای ویگل
120 دنبال‌کننده
25.1هزار عکس
31.2هزار ویدیو
783 فایل
سعی می کنم مطالب خوبی برای شما عزیزان داشته باشم.باماهمراه شوید.
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️💍 حمید تنها پاسدار ساکن این کوچه بود، برای همین خیلی تاکید می کرد حواسمان به حرف‌ها و رفتارمان باشد، انتظار داشت چون ما نمونه یک خانواده پاسدار هستیم باید مراقب رفتارمان باشیم، می‌گفت:« نکنه بلندبلند حرف بزنی کسی صداتو از پنجره بشنوه، وقتی آیفون رو جواب میدی اروم حرف بزن، از دست من عصبانی شدی با نگاهت عصبانیتت رو برسون، صداتو بالانبر کسی بشنوه». صدای تلویزیون ما همیشه روی پنج بود ، تا حدی در منزل آرام صحبت می‌کردیم که صاحب خانه خیلی از اوقات فکر می‌کرد ما خانه نیستیم. بعد از برگشت در حال جابه‌جا کردن وسایل سفر مشهد بودم که صدای حاج خانم کشاورز زن صاحب خانه را دم پله‌ها شنیدم:« مامان فرزانه، یه لحظه میای دخترم»، از لفظ مامان گفتنش هم متعجب شده بودم و هم خنده‌ام گرفته بود. برایمان یک ظرف غذا آورده بود، به من گفت:« مامان جان، خسته راهید گفتم براتون ناهار بیارم»، تشکر کردم و بعد از گرفتن غذا به خانه برگشتم. به حمید گفتم:« شنیدی حاج خانم منو چی صدا کرد؟ غذای امروزمونم که رسیده»، حمید در حالیکه به غذا ناخنک می‌زد گفت:« آره شنیدم بهت گفت مامان، خیلی خوشم اومد، این نشونه محبت این زن و شوهر به ماست، مونده بودم کیه که به تو بگه مامان فرزانه؟!تو که خودت بچه‌ای!». سرسفره که نشستیم یاد زرشک پلو با مرغی افتادم که روز اول زندگی بعد از مراسم عروسی خانه خودمان پخته بودم، بعد از آن چند وعده غذایی که از مراسم تالار اضافه مانده بود را خوردیم که اسراف نشود. بابت آشپزی واقعا نگران بودم و حالا نمه‌نمه توی راه آمده بودم ولی احساس می‌کردم هنوز یک پای آشپزی‌هایم می‌لنگد، از حمید پرسیدم:« ناهار که مهمون صاحب‌خونه شدیم، برای شام چی بذارم؟». حمید با قاشق چند ضربه‌ای به بشقابش زد و گفت:« می‌دونی که من عاشق چه غذایی هستم، ولی می‌ترسم به زحمت بیفتی، راستی اصلا بلدی غذای مورد علاقه شوهرتو درست کنی؟». جواب نداده می‌دانستم که پیشنهادش فسنجان است، بین غذاها عاشق این غذا بود، جانش در می‌رفت برای فسنجان، امان می‌دادی برای صبحانه هم دوست داشت فسنجان درست کنم، تنها غذایی بود که هم با نان می‌خورد هم با برنج هم با ته‌دیگ! از ساعت ۳ بعدازظهر مشغول درست کردن فسنجان شدم، از وقتی که می‌گذاشتم لذت می‌بردم ولی دلهره داشتم غذا آن‌طور که حمید دوست دارد نشود، به حدی استرس داشتم که خودم جرئت نکردم طعم و مزه فسنجان را روی اجاق بچشم. ادامـــه دارد... ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌════‌‌‌‌༻🌎༺‌‌‌════ @Mano_Donya313