eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
19.3هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
13.6هزار ویدیو
71 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
💚مژده ای دل که شب #نیمه_شعبان آمد 💖بر تن مُرده و بی جانِ جهان جان آمد ❤️بانگِ تکبير نِگَر در همه عالم بر پاست‌ 💙همه گويند مگر جلوه يزدان آمد‌ 💛از زمين نور به بالا رود امشب زيرا‌ ❣نور خورشيد #امامت همه تابان آمد‌ 💜 #قائمِ آل محمد گلِ گلزارِ رسول‌ 💗 #حجت_بن_الحسن، آن مظهر ايمان آمد‌ 🍃🌹 تعجیل در #ظهور #امام_زمان (ع) صلوات 🌹🍃 🍀🍃 فرارسیدن هزار و صد و هشتاد و پنجمین سالروز ولادت امام غریب و مظلوممان، امید همه مستضعفان عالم.. #مهدی موعود (عج) بر شما مبارک🌺💚 #ولادت_امام_زمان #جشن_نیمه_شعبان #مهدی(عج) #حضرت_مهدی #وحی #حضرت_حجت #حجت_بن_الحسن #موعود #وحی #انتظار #امام_مهدی (عج) #منجی 👉 @roshangarii 🌹
✍️ 💠 حالا من هم در کشاکش پاک احساسش، در عالم انقلابی به پا شده و می‌توانستم به چشم به او نگاه کنم که نه به زبان، بلکه با همه قلبم قبولش کردم. از سکوت سر به زیرم، عمق را حس کرد که نفس بلندی کشید و مردانه ضمانت داد :«نرجس! قول میدم تا لحظه‌ای که زنده‌ام، با خون و جونم ازت حمایت کنم!» 💠 او همچنان عهد می‌بست و من در عالم عشق علیه‌السلام خوش بودم که امداد را برایم به کمال رساند و نه‌تنها آن روز که تا آخر عمرم، آغوش مطمئن حیدر را برایم انتخاب کرد. به یُمن همین هدیه حیدری، عقد کردیم و قرار شد جشن عروسی‌مان باشد و حالا تنها سه روز مانده به نیمه شعبان، شبح عدنان دوباره به سراغم آمده بود. 💠 نمی‌دانستم شماره‌ام را از کجا پیدا کرده و اصلاً از جانم چه می‌خواهد؟ گوشی در دستانم ثابت مانده و نگاهم یخ زده بود که پیامی دیگر فرستاد :«من هنوز هر شب خوابتو می‌بینم! قسم خوردم تو بیداری تو رو به دست بیارم و میارم!» نگاهم تا آخر پیام نرسیده، دلم از وحشت پُر شد که همزمان دستی بازویم را گرفت و جیغم در گلو خفه شد. وحشتزده چرخیدم و در تاریکی اتاق، چهره روشن حیدر را دیدم. 💠 از حالت وحشتزده و جیغی که کشیدم، جا خورد. خنده روی صورتش خشک شد و متعجب پرسید :«چرا ترسیدی عزیزم؟ من که گفتم سر کوچه‌ام دارم میام!» پیام هوس‌بازانه عدنان روی گوشی و حیدر مقابلم ایستاده بود و همین کافی بود تا همه بدنم بلرزد. دستش را از روی بازویم پایین آورد، فهمید به هم ریخته‌ام که نگران حالم، عذر خواست :«ببخشید نرجس جان! نمی‌خواستم بترسونمت!» 💠 همزمان چراغ اتاق را روشن کرد و تازه دید رنگم چطور پریده که خیره نگاهم کرد. سرم را پایین انداختم تا از خط نگاهم چیزی نخواند اما با دستش زیر چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد. نگاهم که به نگاه مهربانش افتاد، طوفان ترسم قطره اشکی شد و روی مژگانم نشست. لرزش چانه‌ام را روی انگشتانش حس می‌کرد که رنگ نگرانی نگاهش بیشتر شد و با دلواپسی پرسید :«چی شده عزیزم؟» و سوالش به آخر نرسیده، پیام‌گیر گوشی دوباره به صدا درآمد و تنم را آشکارا لرزاند. 💠 ردّ تردید نگاهش از چشمانم تا صفحه روشن گوشی در دستم کشیده شد و جان من داشت به لبم می‌رسید که صدای گریه زن‌عمو فرشته نجاتم شد. حیدر به سمت در اتاق چرخید و هر دو دیدیم زن‌عمو میان حیاط روی زمین نشسته و با بی‌قراری گریه می‌کند. عمو هم مقابلش ایستاده و با صدایی آهسته دلداری‌اش می‌داد که حیدر از اتاق بیرون رفت و از روی ایوان صدا بلند کرد :«چی شده مامان؟» 💠 هنوز بدنم سست بود و به‌سختی دنبال حیدر به ایوان رفتم که دیدم دخترعموها هم گوشه حیاط کِز کرده و بی‌صدا گریه می‌کنند. دیگر ترس عدنان فراموشم شده و محو عزاخانه‌ای که در حیاط برپا شده بود، خشکم زد. عباس هنوز کنار در حیاط ایستاده و ظاهراً خبر را او آورده بود که با صدایی گرفته به من و حیدر هم اطلاع داد :« سقوط کرده! امشب شهر رو گرفت!» 💠 من هنوز گیج خبر بودم که حیدر از پله‌های ایوان پایین دوید و وحشتزده پرسید :« چی؟!» با شنیدن نام تلعفر تازه یاد فاطمه افتادم. بزرگترین دخترِ عمو که پس از ازدواج با یکی از شیعه تلعفر، در آن شهر زندگی می‌کرد. تلعفر فاصله زیادی با موصل نداشت و نمی‌دانستیم تا الان چه بلایی سر فاطمه و همسر و کودکانش آمده است. 💠 عباس سری تکان داد و در جواب دل‌نگرانی حیدر حرفی زد که چهارچوب بدنم لرزید :«داعش داره میره سمت تلعفر. هر چی هم زنگ می‌زنیم جواب نمیدن.» گریه زن‌عمو بلندتر شد و عمو زیر لب زمزمه کرد :«این حرومزاده‌ها به تلعفر برسن یه رو زنده نمی‌ذارن!» حیدر مثل اینکه پاهایش سست شده باشد، همانجا روی زمین نشست و سرش را با هر دو دستش گرفت. 💠 دیگر نفس کسی بالا نمی‌آمد که در تاریک و روشن هوا، آوای مغرب در آسمان پیچید و به «أشْهَدُ أنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ الله» که رسید، حیدر از جا بلند شد. همه نگاهش می‌کردند و من از خون که در صورتش پاشیده بود، حرف دلش را خواندم که پیش از آنکه چیزی بگوید، گریه‌ام گرفت. 💠 رو به عمو کرد و با صدایی که به سختی بالا می‌آمد، مردانگی‌اش را نشان داد :«من میرم میارم‌شون.» زن‌عمو ناباورانه نگاهش کرد، عمو به صورت گندمگونش که از ناراحتی گل انداخته بود، خیره شد و عباس اعتراض کرد :«داعش داره شخم می‌زنه میاد جلو! تا تو برسی، حتماً تلعفر هم سقوط کرده! فقط خودتو به کشتن میدی!»... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
✍️ 💠 و صدای عباس به‌قدری بلند بود که حیدر شنید و ساکت شد. احساس می‌کردم فکرش به‌هم ریخته و دیگر نمی‌داند چه کند که برای چند لحظه فقط صدای نفس‌هایش را می‌شنیدم. انگار سقوط یک روزه و و جاده‌هایی که یکی پس از دیگری بسته می‌شد، حساب کار را دستش داده بود که به‌جای پاسخ به هشدار عباس، قلب کلماتش برای من تپید :«نرجس! یادت نره بهم چه قولی دادی!» 💠 و من از همین جمله، فهمیدم فاتحه رسیدن به را خوانده که نفسم گرفت، ولی نیت کرده بودم دیگر بی‌تابی نکنم که با همه احساسم خیالش را راحت کردم :«منتظرت می‌مونم تا بیای!» و هیچکس نفهمید چطور قلبم از هم پاشید! این انتظار به حرف راحت بود اما وقتی غروب رسید و در حیاط خانه به جای جشن عروسی بساط تقسیم آرد و روغن بین مردم محله برپا بود تازه فهمیدم درد جدایی چطور تا مغز استخوانم را می‌سوزانَد. 💠 لباس عروسم در کمد مانده و حیدر ده‌ها کیلومتر آن طرف‌تر که آخرین راه دسترسی از هم بسته شد و حیدر نتوانست به آمرلی برگردد. آخرین راننده کامیونی که توانسته بود از جاده کرکوک برای عمو آرد بیاورد، از چنگ گریخته و به چشم خود دیده بود داعشی‌ها چند کامیون را متوقف کرده و سر رانندگان را کنار جاده بریده‌اند. 💠 همین کیسه‌های آرد و جعبه‌های روغن هم دوراندیشی عمو و چند نفر دیگر از اهالی شهر بود تا با بسته‌شدن جاده‌ها آذوقه مردم تمام نشود. از لحظه‌ای که داعش به آمرلی رسیده بود، جوانان برای در اطراف شهر مستقر شده و مُسن‌ترها وضعیت مردم را سر و سامان می‌دادند. 💠 حالا چشم من به لباس عروسم بود و احساس حیدر هر لحظه در دلم آتش می‌گرفت. از وقتی خبر بسته شدن جاده کرکوک را از عمو شنید، دیگر به من زنگ نزده بود و خوب می‌فهمیدم چه احساس تلخی دارد که حتی نمی‌تواند با من صحبت کند. احتمالاً او هم رؤیای را لحظه لحظه تصور می‌کرد و ذره ذره می‌سوخت، درست مثل من! شاید هم حالش بدتر از من بود که خیال من راحت بود عشقم در سلامت است و عشق او در داعش بود و شاید همین احساس آتشش زده بود که بلاخره تماس گرفت. 💠 به گمانم حنجره‌اش را با تیغ بریده بودند که نفسش هم بریده بالا می‌آمد و صدایش خش داشت :«کجایی نرجس؟» با کف دستم اشکم را از صورتم پاک کردم و زیرلب پاسخ دادم :«خونه.» و طعم گرم اشکم را از صدای سردم چشید که بغضش شکست اما مردانه مقاومت می‌کرد تا نفس‌های خیسش را نشنوم و آهسته زمزمه کرد :«عباس میگه مردم می‌خوان کنن.» به لباس عروسم نگاه کردم، ولی این لباس مقاومت نبود که با لب‌هایی که از شدت گریه می‌لرزید، ساکت شدم و این‌بار نغمه گریه‌هایم آتشش زد که صدای پای اشکش را شنیدم. 💠 شاید اولین بار بود گریه حیدر را می‌شنیدم و شنیدن همین گریه غریبانه قلبم را در هم فشار داد و او با صدایی که به‌سختی شنیده می‌شد، پرسید :«نمی‌ترسی که؟» مگر می‌شد نترسم وقتی در محاصره داعش بودم و او ترسم را حس کرده بود که آغوش لحن گرمش را برایم باز کرد :«داعش باید از روی جنازه من رد شه تا به تو برسه!» و حیدر دیگر چطور می‌توانست از من حمایت کند وقتی بین من و او، لشگر داعش صف کشیده و برای کشتن مردان و تصاحب زنان آمرلی، لَه‌لَه می‌زد. 💠 فهمید از حمایتش ناامید شده‌ام که گریه‌اش را فروخورد و دوباره مثل گذشته مردانه به میدان آمد :«نرجس! به‌خدا قسم می‌خورم تا لحظه‌ای که من زنده هستم، نمی‌ذارم دست داعش به تو برسه! با دست (علیه‌السلام) داعش رو نابود می‌کنیم!» احساس کردم از چیزی خبر دارد و پیش از آنکه بپرسم، خبر داد :«آیت‌الله سیستانی حکم داده؛ امروز امام جمعه اعلام کرد! مردم همه دارن میان سمت مراکز نظامی برای ثبت نام. منم فاطمه و بچه‌هاشو رسوندم و خودم اومدم ثبت نام کنم. به‌خدا زودتر از اونی که فکر کنی، محاصره شهر رو می‌شکنیم!» 💠 نمی‌توانستم وعده‌هایش را باور کنم که سقوط شهرهای بزرگ عراق، سخت ناامیدم کرده بود و او پی در پی رجز می‌خواند :«فقط باید چند روز مقاومت کنید، به مدد (علیه‌السلام) کمر داعش رو از پشت می‌شکنیم!» کلام آخرش حقیقتاً بود که در آسمان صورت غرق اشکم هلال لبخند درخشید. نبض نفس‌هایم زیر انگشت احساسش بود و فهمید آرامم کرده است که لحنش گرم‌تر شد و هوای به سرش زد :«فکر می‌کنی وقتی یه مرد می‌بینه دور ناموسش رو یه مشت گرگ گرفتن، چه حالی داره؟ من دیگه شب و روز ندارم نرجس!» و من قسم خورده بودم نگذارم از تهدید عدنان باخبر شود تا بیش از این عذاب نکشد... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🌺 آقام آقام مهدی.. دلبر جونم مهدی.. (عج) گلم امشب چون ماه آسمون یار ستاره گرد یار چشمک زنونه بپاشید گل به صحرا و در و دشت یار که میلاد آقام صاحب زمونه جونم فدایش ، ناز نگاهش چشمام کنم فرش در زیر پایش 🍀🍃 فرارسیدن سالروز ولادت امام غریب و مظلوممان، امید همه مستضعفان عالم.. موعود (عج) بر شما مبارک🌺💚😍😍 (عج) 👉 @roshangarii 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک دقیقه از آسمان در شب ولادت (عج) دوست ام کلیپو فرستاده... بعد نوشته: ما اصفهانیا پولامونآ اینجوری میترکونیم و آتیش میزنیمو دود میکونیم بِرد هوآآآ جخدآبلا بمون میگن خِسیس😳 خبر نداره... همه دیشب همین بود.. ولی کسی به پولش فکر نکرده بود جز اصفهانیه😂😂 🌸🌸💚 عیدتون مبارک😍😍🌸🌸💚 👉 @roshangarii 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶گاهی چقدر سخت میشود انتخاب کرد: وقتی سر دو راهی قرار داری و باید هر دو را انتخاب کنی! شادی بودنش؛ و غم نداشتنش... آری چقدر سخت است تلفیق این تضاد... 🌸 تا بهار دلنشین.. آمده سوی چمن.. ای بهار آرزو.. بر سرم سایه فکن.. چون نسیم نوبهار.. بر آشیانم کن گذر.. تا که گلباران شود.. کلبه ویران من.. 💚السلام علیک یا ربیع الانام.. یا صاحب الزمان💚 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 دعوت سید حسن نصرالله از عموم مسلمانان جهان برای شرکت در طرح شب نیمه شعبان ( ساعت ۱۰ به وقت ایران) @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان عجل الله تعالی علیه ۳ صلوات برای رسیدن به امام زمان کافی گناه نکنیم و واجبات رو انجام بدیم  و زمینه سازی کنیم برای ظهور و آخرکه  معرفتمون زیاد شد دست دوستمون هم بگیریم بچه شیعه باید تلاشگر باشه نه تنبل باید تو هر زمینه ای اسم آقا صاحب الزمان رو ببره بالا اگر هم خوب شد خود آقا میاد پیشش یاعلی @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
 دل و دینم به فدای قد و بالای نگاری که همی بنده نواز است و حقیقت نه مجاز است ... . . . 🔻دنیای خزان دیده! بهار آمده امشب عطر قدم حضرت یار آمده امشب💐 ولادت باسعادت امام زمان عجل الله تعالی فرجه مبارک باد🌺 در خانه نشستیم و به یادت ننشستیم گاهی سر سجاده دعاگوی تو هستیم 💐 از ترس بلا‌ دست به دامان شماییم در عافیت اما همه پیمانه به دستیم 💐 تو بند زدی قلب ترک خوردهٔ ما را ما قلب تو را در همهٔ عمر شکستیم 💐 بر غیر تو خود را نسپردیم سپردیم دل را به همه جز تو نبستیم که بستیم 💐 با این همه ای داروی درد همه عالم حالا به امیدی سر راه تو نشستیم 💐 ای آنکه به هر درد دوایی و شفایی دنیای بلاییم همه کاش بیایی شاعر: محمدعلی بیابانی @roshangarii 🚩
37.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به آن محبوب وعده‌داده‌شده . لایک کنید و کامنت : که جهانی در انتظارش‌اند اما او خود، منتظر ماست! تقدیم به تنهاترین ... باشد که با یاری شما عزیزان، این اثر به دست تک‌تک فرزندان امام غریبمان برسد و گامی موثر در جهت تعجیل در  حضرتش، برداشته شود. 🎵 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅شعر زیبای جوانان یمنی به مناسبت نیمه شعبان و سالروز میلاد حضرت بقیة الله🌹😘 📌عیدتون مبارک 👏 -•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کانال روشنگری را به دوستان خود معرفی کنید👇👇 🌹 روشنگری = گسترش آگاهی 🌹 👉 eitaa.com/roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف جالب مسیحی مسلمان شده در باره امام زمان (عج) -•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کانال روشنگری را به دوستان خود معرفی کنید👇👇 🌹 روشنگری = گسترش آگاهی 🌹 👉 eitaa.com/roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مه شد جلوه گر سر زده قمر✨ از دامنِ نرجس (سلام الله علیها)... شادمانه نیمه شعبان👌💐 ------- کانال روشنگری را به دوستان خود معرفی کنید👇👇 👉 eitaa.com/roshangarii 🚩
💐✨ 💚 طلوع کن ای آفتاب عالم تاب ای نوربخش روزهای تاریک زمین ای آرام دلهای بی‌قرار ای امام مهربان طلوع کن و رخ بنما تا این روزهای سخت اندکی روی آرامش ببینیم و قرار گیرد زمین و زمان اللﮩـم عجـل لولیـڪ الفـرجــــ 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پر کشیده روح ایمان، در میان جمع یاران شهر ما را کرده آذین، شور جشن نیمه شعبان سرزمین خاکی ما، پیش پایت شد گلستان عطر نرگس در میان کوچه‌ها امشب تنیده... مژده ای یاران عاشق، یوسف زهرا رسیده 😍🌱💫 (عج) 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💓گلم امشب چون ماهِ آسمونه♭ یار• ستاره گردِ یار،  چشمک زنونه ♥ بپاشید گل به صحرا و در و دشت♭ یار• که میلادِ آقام♭ صاحب زمونه ♥ جونم فدایش• نازِ نگاهش• چشمام کنم فرش،  در زیرِ پایش ♥ آقام،  آقام مهدی• آقام،  آقام مهدی• ♥ آقام،  آقام مهدی• دلبر جونم،  مهدی• آقام،  آقام مهدی• ♥ (عج) (عج) 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم برای ورود تو لحظه شماری می‌کند و حنجره ام تو را فریاد می‌زند، تو که تجلی عشقی. قنوتم را طولانی می‌کنم تا تو نیمه شبی برای آن دعا کنی کوچه‌های غریب بی کسی را آب و جارو می‌کنم تا تو صبحی زود از آن کوچه عبور کنی. هر روز چراغ دلم را با جامعه الکبیره روشن می‌کنم و سفره افطارم را با آل یاسین و عهد تزیین می‌کنم و برای ظهور تو هر روز پای درد کمیل می‌نشینم.‌ نمی‌دانم آخرین ایستگاه توسل چه هیجانی دارد که مرا با خود تا آن سوی فاصله‌ها می‌برد و صبح آدینه چه صفایی دارد، که صبح آسمانش پراز ندبه است. مولایم…! بی تو دفتر دلمان پر است از مشق‌های انتظار و من با دلم می‌خواهم آن روز که می‌آیی زیباترین مدال ایثار را تقدیم نگاه تو کنم.  🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 . •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• کپی کن = گسترش آگاهی 👇👇 👉 @Roshangarii 🚩
🔹معنای ۷ سال رو کی خوب ميفهمه؟ دانشجوهای پزشڪے..😇 🔸معنای ۴ سال رو کی ميفهمه؟ بچه هاے ڪارشناسے😊 🔹معنای ۲ سال رو کی خوب ميفهمه؟ سربازها..🙂 🔸معنای ۱ سال رو کی خوب ميفهمه؟ پشت کنکوری ها..☺️ 🔹معنای ۹ ماه رو کی خوب ميفهمه؟ مادری که چشم به راه تولد نوزادش است..😍 🔸معنای ۱ ماه رو کی خوب ميفهمه؟ روزه داران ماه مبارک رمضان..♥️😃 🔹معنای ۱ روز رو کی خوب ميفهمه؟ کارگران روز مزد..🙃😊 🔸معنای ۱ دقيقه رو کی خوب ميفهمه؟ اونايی که از پرواز جا موندند..🤐😕 🔹معنای ۱ ثانيه رو کی خوب ميفهمه؟ اونايی که در تصادف جون سالم به در بردند..😟 🔸معنای ۱ دهم ثانيه رو کی خوب ميفهمه؟ مقام دوم تو المپيک..😣🤩 🔹معنای لحظه را چه کسی درک میکنه؟ کسی که دستش از دنیا کوتاهه..😔 ♦️ اما معنای۱۱۸۷ سال تنهایی را فقط اون آقایی میداند که منتظر است تا شیعیانش برای آمدنش خود را آماده کنند اما آنها با گناهانشان در اثر غفلت ظهور را به تأخیر می اندازند...😭💔 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهلاً و سهلاً یا بقیة‌الله 🌺 مداحی حاج محمود کریمی در جشن ولادت امام مهدی (علیه‌السّلام) برهمگی مبارک ❤️