هدایت شده از محمد عبدالهی
کاش دولت #روحانی در مهار #کرونا غربگرا می ماند و تز اروپایی ها را در اجرای قرنطینه اجرا می کرد! در حالیکه اسپانیا بیش از ۴۵ میلیون شهروندش را قرنطینه کرده و مجازات بیرون آمدن از منزل را یکسال زندان اعلام کرده ،جناب روحانی قرنطینه بشدت جلوی قرنطینه ایستاده تا منتظر فاجعه باشیم!
#محمد_عبدالهی
https://twitter.com/AbdollahyM
☑️ @abdollahy_moh
هدایت شده از داستانهای ممنوعه (رمانهای جبهه مقاومت)
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_نهم
💠 در تمام این مدت منتظر #شهادتش بودم و حالا خطش روشن بود که #عطش چشیدن صدایش آتشم میزد.
باطری نیمه بود و نباید این فرصت را از دست میدادم که پیامی فرستادم :«حیدر! تو رو خدا جواب بده!» پیام رفت و دلم از خیال پاسخ #عاشقانه حیدر از حال رفت.
💠 صبر کردن برایم سخت شده بود و نمیتوانستم در #انتظار پاسخ پیام بمانم که دوباره تماس گرفتم. مقابل چشمانم درصد باطری کمتر میشد و این جان من بود که تمام میشد و با هر نفس به #خدا التماس میکردم امیدم را از من نگیرد.
یک دستم به تمنا گوشی را کنار صورتم نگه داشته بود، با دست دیگرم لباس عروسم را کنار زدم و چوب لباسی بعدی با کت و شلوار مشکی دامادی حیدر در چشمم نشست.
💠 یکبار برای امتحان پوشیده و هنوز عطرش به یادگار مانده بود که دوباره مست محبتش شدم. بوق آزاد در گوشم، انتظار احساس حیدر و اشتیاق #عشقش که بیاختیار صورتم را سمت لباسش کشید.
سرم را در آغوش کتش تکیه دادم و از حسرت حضورش، دامن #صبوریام آتش گرفت که گوشی را روی زمین انداختم، با هر دو دست کتش را کشیدم و خودم را در آغوش جای خالیاش رها کردم تا ضجههای بیکسیام را کسی نشنود.
💠 دیگر تب و تشنگی از یادم رفته و پنهان از چشم همه، از هر آنچه بر دلم سنگینی میکرد به خدا شکایت میکردم؛ از #شهادت پدر و مادر جوانم به دست #بعثیها تا عباس و عمو که مظلومانه در برابر چشمانم پَرپَر شدند، از یوسف و حلیه که از حالشان بیخبر بودم و از همه سختتر این برزخ بیخبری از عشقم!
قبل از خبر #اسارت، خطش خاموش شد و حالا نمیدانستم چرا پاسخ دل بیقرارم را نمیدهد. در عوض #داعش خوب جواب جان به لب رسیده ما را میداد و برایمان سنگ تمام میگذاشت که نیمهشب با طوفان توپ و خمپاره به جانمان افتاد.
💠 اگر قرار بود این خمپارهها جانم را بگیرد، دوست داشتم قبل از مردن نغمه #عشقم را بشنوم که پنهان از چشم بقیه در اتاق با حیدر تماس گرفتم، اما قسمت نبود این قلب غمزده قرار بگیرد.
دیگر این صدای بوق داشت جانم را میگرفت و سقوط #خمپارهای نفسم را خفه کرد. دیوار اتاق بهشدت لرزید، طوریکه شکاف خورد و روی سر و صورتم خاک و گچ پاشید.
💠 با سر زانو وحشتزده از دیوار فاصله میگرفتم و زنعمو نگران حالم خودش را به اتاق رساند. ظاهراً خمپارهای خانه همسایه را با خاک یکی کرده و این فقط گرد و غبارش بود که خانه ما را پُر کرد.
نالهای از حیاط کناری شنیده میشد، زنعمو پابرهنه از اتاق بیرون دوید تا کمکشان کند و من تا خواستم بلند شوم صدای پیامک گوشی دلم را به زمین کوبید.
💠 نگاهم پیش از دستم به سمت گوشی کشیده شد، قلبم به انتظار خبری از #تپش افتاد و با چشمان پریشانم دیدم حیدر پیامی فرستاده است.
نبض نفسهایم به تندی میزد و دستانم طوری میلرزید که باز کردن پیامش جانم را گرفت و او تنها یک جمله نوشته بود :«نرجس نمیتونم جواب بدم.»
💠 نه فقط دست و دلم که نگاهم میلرزید و هنوز گیج پیامش بودم که پیامی دیگر رسید :«میتونی کمکم کنی نرجس؟»
ناله همسایه و همهمه مردم گوشم را کر کرده و باورم نمیشد حیدر هنوز نفس میکشد و حالا از من کمک میخواهد که با همه احساس پریشانیام به سمتش پَر کشیدم :«جانم؟»
💠 حدود هشتاد روز بود نگاه #عاشقش را ندیده بودم، چهل شب بیشتر میشد که لحن گرمش را نشنیده بودم و اشتیاقم برای چشیدن این فرصت #عاشقانه در یک جمله جا نمیشد که با کلماتم به نفس نفس افتادم :«حیدر حالت خوبه؟ کجایی؟ چرا تلفن رو جواب نمیدی؟»
انگشتانم برای نوشتن روی گوشی میدوید و چشمانم از شدت اشتیاق طوری میبارید که نگاهم از آب پُر شده و به سختی میدیدم.
💠 دیگر همه رنجها فراموشم شده و فقط میخواستم با همه هستیام به فدای حیدر شوم که پیام داد :«من خودم رو تا نزدیک #آمرلی رسوندم، ولی دیگه نمیتونم!»
نگاهم تا آخر پیامش نرسیده، دلم برای رفتن سینه سپر کرد و او بلافاصله نوشت :«نرجس! من فقط به تو اعتماد دارم! #داعش خیلیها رو خریده.»
💠 پیامش دلم را خالی کرد و جان حیدرم در میان بود که مردانه پاسخ دادم :«من میام حیدر! فقط بگو کجایی؟» که صدای زهرا دلم را از هوای حیدر بیرون کشید :«یه ساعت تا #نماز مونده، نمیخوابی؟»
نمیخواستم نگرانشان کنم که گوشی را میان مشتم پنهان کردم، با پشت دستم اشکم را پاک کردم و پیش از آنکه حرفی بزنم دوباره گوشی در دستم لرزید.
💠 دلم پیش اضطرار حیدر بود، باید زودتر پیامش را میخواندم و زهرا تازه میخواست درددل کند که به در تکیه زد و #مظلومانه زمزمه کرد :«امّ جعفر و بچهاش #شهید شدن!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ کانال #داستانهای_ممنوعه
@dastanhaye_mamnooe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 #ترانه بسیار زیبای #مایکل_جکسون درباره #اسلام
که قبل از خواندن آن به قتل رسید...
#حضرت_محمد #محمد #خواننده #موسیقی #سلبریتی #مبعث #مسلمان #آمریکا #صهیونیسم #احساس_زندگی #زندگی #Music #Muslim #RECOVERT #Humanity #US #America #Muhammad #Love #Live #celebriti #ISLAM #MichaelJackson
#CNN #BBC #TRUMP #FOXNEWS
👉 @roshangarii 🚩
🍀 پیامبر عظیم الشان اسلام، #حضرت_محمد(ص) از دید محققان غربی غیرمسلمان؛ #آرمسترانگ 👆
🍀 #پیامبر(ص) یک #صلح طلب واقعی و نیاز بشر غربی امروز به پیامبری او 👍
#جهاد #محمد #مسیحیت #محقق #راهبه #جنگ #مکه #مسیح #انجیل #عیسی #بعثت #مبعث #اسلام #مسلمان #مسلمانان #Muslim #Islam #Muhammad #ProphetMuhammad
👉 @roshangarii 🌹
🔴پخش زنده سخنرانی رهبر انقلاب تا ساعاتی دیگر
🔹حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی امروز به مناسبت فرارسیدن سال نو و عید مبعث پیامبر اعظم صلیالله علیهو آله و سلم بصورت زنده و مستقیم با ملت شریف ایران سخن خواهند گفت.
🔹سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب ساعت ۱۱:۳۰ از شبکههای صدا و سیمای ملی، سایت و اینستاگرام و توئیتر KHAMENEI.IR بصورت زنده پخش میشود.
هدایت شده از محمد عبدالهی
#آمریکا امروز با دو بحران دست و پنجه نرم می کند که دولتش را در معرض سقوط قرار داده؛
۱. بحران #کرونا و تلفات سنگینی که هم به سرمایه اجتماعی آسیب زده هم رکود اقتصادی را موجب شده؛
۲. بحران افت شدید قیمت #نفت که استخراج پرهزینه نفت شل را بدون صرفه می کند.
اتفاقی مثل کشاندن ایران پای میز #مذاکره چیزی ست که دولت #ترامپ برای نمایش پیروزی #فشار_حداکثری در برابر منتقدانش و شانس مجدد در برابر رقبایش به آن محتاج است.
#محمد_عبدالهی
https://twitter.com/AbdollahyM
☑️ @abdollahy_moh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#رهبر_انقلاب:
💢 #آمریکایی ها چندبار گفتهاند حاضرند کمک دارویی به #ایران کنند و گفتهاند فقط شما از ما بخواهید .
💢این از حرفهای عجیب است؛خودتان دچار کمبود هستید.
💢اگر دستتان باز است خودتان استفاده کنید؛شما خودتان متهمید که #کرونا را ایجاد کردهاید.
#تروریسم #بیوتروریسم #کووید19 #ترامپ
#USA #Terump #corona
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 اگر میخواهید در برابر #کرونا مقاوم بشید، #نوشیدنیهای_بهشتی بخورید!! #شیر #آب #عسل 😊😍
نه #الکل و #شراب و آنچه ناپاک است😞
#خرما #زنجبیل #طب_سنتی #طب_اسلامی #طب_اسلامی_ایرانی #نوشیدنی #بهشت #بهشتی #مشروب #تهران #اصفهان #فارس #شیراز #قم #پزشکی #وزارت_بهداشت #لبنیات #هرمزگان #سلامتی #اخبار_کرونا
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 کامیون های ایرانی #دارو یک هفته اس توی مرز رومانی به #بلغارستان گیر افتادن و این کشور اجازه ورود نمیده!
#سفارت_ایران در بلغارستان کجاست؟! خواب..
درست وقتی که مردم ما بشدت محتاج دارو هستن
صدای کامیوندارها درومده👆 اما خب #ظریف شون مشغول توییت بازیه👆
#وزارتخارجه #سفارت_ایران_در_بلغارستان #سفارت #وزارت_بهداشت #گمرک #ترکیه #رومانی #اروپا #کرونا #Bulgaria
#کامیون #کامیونداران
👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 کامیون های ایرانی #دارو یک هفته اس توی مرز رومانی به #بلغارستان گیر افتادن و این کشور اجازه ورود نمیده!
#سفارت_ایران در بلغارستان کجاست؟! خواب..
درست وقتی که مردم ما بشدت محتاج دارو هستن
صدای کامیوندارها درومده👆 اما خب #ظریف شون مشغول توییت بازیه👆
#وزارتخارجه #سفارت_ایران_در_بلغارستان #سفارت #وزارت_بهداشت #گمرک #ترکیه #رومانی #اروپا #کرونا #Bulgaria
👉 @roshangarii 🚩
🔴 تصمیمات عجیب و مشکوک #صهیونیست ها درباره #کرونا:
درحالیکه همه کشورها #قرنطینه میکنن، صهیونیستها به قلاده هاشون گفتن برگردین!!! بنظرتون چرا؟!!
#اسرائیل #رژیم_صهیونیستی #اشغالگر #فلسطین
👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از روشنگری انگلیسی
GROCERY STORES AFTER #CORONA
#Iran after 40 years of #sanctions!
Even #british ambassador is surprised.
#US, #Britain, #Germany, #France ..... who sanction other #countries! 😂😂
#BBC #Foxnews #Trump #Israel #America #DownwithUSA #News #CNN #comedy #ToiletPaper #Joke #DonaldTrump #Europ
🍃 @enlightenment40 🍃
هدایت شده از روشنگری انگلیسی
👆ترجمه👆
وضع فروشگاهها بعد از کرونا
ایران: 40 سال بعد از تحریم ها! حتی سفیر انگلیس تعجب کرده!
آمریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه که بقیه کشورها را تحریم کردند👆😂
🍃 @enlightenment40 🍃
هدایت شده از روشنگری عربی
الصورة الیمنی وضع المعارض في #إیران التي وضعت علیها #العقوبات طوال أربعین سنة.
حتی أن سفیر #بریطانیا تعجب من هذا الوضع.
والصورة الیسری وضع المعارض في دول #أوروبا و #أمریکا الذین یضعون العقوبات علی الآخرین.
إن فیروس #کورونا هذا فضح القوی العظمی في العالم.😄
#بغداد #اللبنان #العراقي #العرب #بغداد #الموت_لامریکا #امريكا_ام_الخبائث #امریکا #ترامب #الإمارات #عمان #الاردن #فلسطین #سوریا #بحرین #برهم_الخائن #السعودیة #Lebanon #IRAQ #saudiarabia
👉 @altanwir40 🚩
هدایت شده از روشنگری عربی
👆ترجمه👆
وضع فروشگاهها بعد از کرونا
ایران: 40 سال بعد از تحریم ها! حتی سفیر انگلیس تعجب کرده!
آمریکا، و اروپا که بقیه کشورها را تحریم کردند👆
کرونا ابرقدرت ها را به شما نشون میده 😂
👉 @altanwir40 🚩
🔶 #ریحانا #خواننده #آمریکایی ۵ میلیون #دلار برای مبارزه با #کرونا به بیمارستانها کمک کرد.. #سلبریتی های گدا گدور ما هم همچنان در حال #غرغر کردنن!
#انسانیت #بازیگر #بازیگران #مسئولیت_اجتماعی #عمل #پایتخت #کمک #انرژی_مثبت #انرژی_منفی #منوتو #بی_بی_سی #موسیقی #رضاصادقی #رامبدجوان #مهناز_افشار #کتایون_ریاحی
👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از داستانهای ممنوعه (رمانهای جبهه مقاومت)
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سی_ام
💠 خبر کوتاه بود و خاطره خمپاره دقایقی قبل را دوباره در سرم کوبید. صورت امّ جعفر و کودک شیرخوارش هر لحظه مقابل چشمانم جان میگرفت و یادم نمیرفت عباس تنها چند دقیقه پیش از #شهادتش شیرخشک یوسف را برایش ایثار کرد.
مصیبت #مظلومانه همسایهای که درست کنار ما جان داده بود کاسه دلم را از درد پُر کرد، اما جان حیدر در خطر بود و بیتاب خواندن پیامش بودم که زینب با عجله وارد اتاق شد.
💠 در تاریکی صورتش را نمیدیدم اما صدایش از هیجان خبری که در دلش جا نمیشد، میلرزید و بیمقدمه شروع کرد :«نیروهای مردمی دارن میان سمت آمرلی! میگن #سید_علی_خامنهای گفته آمرلی باید آزاد بشه و #حاج_قاسم دستور شروع عملیات رو داده!»
غم امّ جعفر و شعف این خبر کافی بود تا اشک زهرا جاری شود و زینب رو به من خندید :«بلاخره حیدر هم برمیگرده!» و همین حال حیدر شیشه #شکیباییام را شکسته بود که با نگاهم التماسشان میکردم تنهایم بگذارند.
💠 زهرا متوجه پریشانیام شد، زینب را با خودش برد و من با بیقراری پیام حیدر را خواندم :«پشت زمین ابوصالح، یه خونه سیمانی.»
زمینهای کشاورزی ابوصالح دور از شهر بود و پیام بعدی حیدر امانم نداد :«نرجس! نمیدونم تا صبح زنده میمونم یا نه، فقط خواستم بدونی جنازهام کجاست.» و همین جمله از زندگی سیرم کرد که اشکم پیش از انگشتم روی گوشی چکید و با جملاتم به #فدایش رفتم :«حیدر من دارم میام! بخاطر من تحمل کن!»
💠 تاریکی هوا، تنهایی و ترس توپ و تانک #داعش پای رفتنم را میبست و زندگی حیدر به همین رفتن بسته بود که از جا بلند شدم. یک شیشه آب چاه و چند تکه نان خشک تمام توشهای بود که میتوانستم برای حیدر ببرم.
نباید دل زنعمو و دخترعموها را خالی میکردم، بیسر و صدا شالم را سر کردم و مهیای رفتن شدم که حسی در دلم شکست. در این تاریکی نزدیک سحر با #خائنینی که حیدر خبر حضورشان را در شهر داده بود، به چه کسی میشد اعتماد کنم؟
💠 قدمی را که به سمت در برداشته بودم، پس کشیدم و با ترس و تردیدی که به دلم چنگ انداخته بود، سراغ کمد رفتم. پشت لباس عروسم، سوغات عباس را در جعبهای پنهان کرده بودم و حالا همین #نارنجک میتوانست دست تنهای دلم را بگیرد.
شیشه آب و نان خشک و نارنجک را در ساک کوچک دستیام پنهان کردم و دلم برای دیدار حیدر در قفس سینه جا نمیشد که با نور موبایل از ایوان پایین رفتم.
💠 در گرمای نیمهشب تابستان #آمرلی، تنم از ترس میلرزید و نفس حیدرم به شماره افتاده بود که خودم را به #خدا سپردم و از خلوت خانه دل کندم.
تاریکی شهری که پس از هشتاد روز #جنگ، یک چراغ روشن به ستونهایش نمانده و تلّی از خاک و خاکستر شده بود، دلم را میترساند و فقط از #امام_مجتبی (علیهالسلام) تمنا میکردم به اینهمه تنهاییام رحم کند.
💠 با هر قدم #حسرت حضور عباس و عمو آتشم میزد که دیگر مردی همراهم نبود و باید برای رهایی #عشقم یکتنه از شهر خارج میشدم. هیچکس در سکوت سَحر شهر نبود، حتی صدای گلولهای هم شنیده نمیشد و همین سکوت از هر صدایی ترسناکتر بود.
اگر نیروهای مردمی به نزدیکی آمرلی رسیده بودند، چرا ردّی از درگیری نبود و میترسیدم خبر زینب هم شایعه #جاسوسان داعش باشد.
💠 از شهر که خارج شدم نور اندک موبایل حریف ظلمات محض دشتهای کشاورزی نمیشد که مثل کودکی از ترس به گریه افتادم. ظاهراً به زمین ابوصالح رسیده بودم، اما هر چه نگاه میکردم اثری از خانه سیمانی نبود و تنها سایه سنگین سکوت شب دیده میشد.
وحشت این تاریکی و تنهایی تمام تنم را میلرزاند و دلم میخواست کسی به فریادم برسد که خدا با آرامش آوای #اذان صبح دست دلم را گرفت. در نور موبایل زیر پایم را پاییدم و با قامتی که از غصه زنده ماندن حیدر در این تنهاییِ پُردلهره به لرزه افتاده بود، به #نماز ایستادم.
💠 میترسیدم تا خانه را پیدا کنم حیدر از دستم رفته باشد که نمازم را به سرعت تمام کردم و با #وحشتی که پاپیچم شده بود، دوباره در تاریکی مسیر فرو رفتم.
پارس سگی از دور به گوشم سیلی میزد و دیگر این هیولای وحشت داشت جانم را میگرفت که در تاریک و روشن طلوع آفتاب و هوای مه گرفته صبح، خانه سیمانی را دیدم.
💠 حالا بین من و حیدر تنها همین دیوار سیمانی مانده و #عشقم در حصار همین خانه بود که قدمهایم بیاختیار دوید و با گریه به خدا التماس میکردم هنوز نفسی برایش مانده باشد.
به تمنای دیدار عزیزدلم قدمهای مشتاقم را داخل خانه کشیدم و چشمم دور اتاق پَرپَر میزد که صدایی غریبه قلبم را شکافت :«بلاخره با پای خودت اومدی!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
✍️ کانال #داستانهای_ممنوعه
@dastanhaye_mamnooe