✡ مهمترین پروژههای یهودی سازی قدس اشغالی
🔻 رژیم صهیونیستی از سال 1967 به هنگام اشغال قدس، پروژه هایی را با هدف سلب هویت تاریخی اسلامی و مسیحی و یهودی سازی این شهر آغاز کرده که برخی از آنها را مرور میکنیم.
👆برای اطلاع بیشتر از جزییات پروژههای یهودی سازی قدس این #اینفوگرافیک را مشاهده کنید.
✅ @Roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ویدئو_کامنت | اسلام چندبُعدی امام خمینی (ره)
🔺شهید بهشتی: از ویژگی های امام (ره) در میان فقهای گرانقدر تشیع، همین اسلام چندبُعدی ایشان است...
✅ @Roshangeran
روشنگران
📚 #ابوحلما 💔 ✨ #قسمت_پنجم : تصمیم 🌼🌈 حلما نگاهش را روی زمین چرخاند و بعد از چند لحظه سرش را بلند ک
📚 #ابوحلما 💔
#قسمت_ششم: انتخاب 💖
میگم خانم رسولی، آخر هفته بله برون شد دیگه؟...متوجهم ولی خدمت تون که گفته بودم پسر کوچیکم سربازه نمیشه که بله برونِ تنها خواهرش نباشه!...
پس جمعه صبح ان شاالله، سلام برسونید...خداحافظ
مادر حلما تلفن را قطع کرد و رو به حلما که سرش را به گوشی تلفن چسبانده بود گفت: کله تو ببر اونورتر خب نفهمیدم چی گفتم اِ...
حلما سری تکان داد و خودش را کمی عقب کشید و همانطور که سعی داشت ذوقش را پنهان کند، پرسید:
+ ساعت چند میان؟
-بعد نماز مغرب
+ان شاالله
-چه هولم هست دخترم
+مامانییییییی
-بلهههههه
+به نظرررررت
-پسر خوبیه
+صبرکن ببین چی میخوام بگم بعدش...
-ها چی میخوای بگی؟... همینو میخواستی بپرسی دیگه، محمد پسر خوبیه عمو هاتم گفتن هرجا تحقیق کردیم به ادب و صبر معروفه این پسر
+آقای رسولی دیروز گفتش که بریم گلزار سر مزار بابا ازش اجازه بگیریم
-خب؟
+اجازه میدی برم؟
-به دایی میگم فردا صبح سر راه کارش برسوندت گلزار
+پس عصر که زنگ میزنه خونه بهش بگم فردا صبح میام
-آره
+مامانی راستی باید بریم برا بله برون روسری و بلوز بخرم
-باز خوبه هر بار با تغییر سِت لباست، چادرتو عوض نمی کنی وگرنه باید با خیاطی مهناز خانم قرارداد می بستیم
+مامان جونم
-دیگه چیه
+عاشقتم
-عاشق که هستی حالا مطمئنی عاشق منی؟
+مامانییییییییی از شیطونی زدی رو دست من ها!
-قربونت برم الهی
+خدا نکنه
(فردای آن روز ساعت۸صبح_گلزار شهدای تهران)
+سلام
-سلام سادات خانم
+چرا زحمت کشیدین
-راستش این دسته گل بزرگو من نخریدم
+روش یه کارته؟!
-اجازه بدین برش دارم....نوشته: زندگی مان را به شهدا مدیونیم...از طرف... کوروش!
+شما دیدین کی این دسته گل رو آورد؟
-نه وقتی رسیدم کنار مزار پدرتون بود.... سادات خانم....قبل از اینکه بیایید با پدرتون صبحت کردم، راستش حس خیلی عجیبیه انگار که الان اینجاست
+همیشه هست...
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم:سین کاف غفاری
#رمان
✅ @Roshangeran
⭕️ ما که رفتیم !
مادری پیر دارم و زنی و سه بچه قد و نیم قد ؛ از دار دنیا چیزی ندارم إلّا یک پیام ...
« یقه تان را میگیریم اگر ولایت فقیه را تنها بگذارید »
#شهید_مجید_محمدی
#وصیت_نامه
✅ @Roshangeran
13.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 با خدا باش
✍️ حاج آقا قرائتی
🎬 کلاه سر خودت نزار ..
#چراغ_راه
✅ @Roshangeran
28.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ متأهل ها حتماً گوش کنید
🔸 داستان بسیار زیبا
🎙 استاد عالی
┈┈┈┈🌼┈┈┈┈
#زندگی_شیرین
#سبک_زندگی
✅ @Roshangeran
♨️ دانشمندان؛ سالها به بهانهٔ جلوگيرى از گرمايش زمين، ذرات نانو آلمينيوم (کمتریل) را در هوا اسپرى كردند و اکنون در تحقیقات خود از عوارض ناشی از ذرات آلمینیوم بر حافظه و بیماری آلزایمر هشدار میدهند..!
🔎 منبع :
https://www.prnewswire.com/news-releases/aluminum-dust-from-geoengineering-fueling-super-wildfires-according-to-author-300707890.html
♨️ و اکنون ادعای مزخرف بایدن درباره آلزایمر و تخت بیمارستان که میگوید اگر تمهیدات لازم را نداشته باشیم طی ۱۵ سال آینده، تختهای بیمارستانها پر از بیماران آلزایمری خواهد شد. به طور معمول وقتی یک سیاستمدار ادعای مفصلی از این قبیل میکند، ما میتوانیم به سرعت منبع احتمالی را پیدا کنیم - گزارشی در یک مجله دانشگاهی وابسته یا از اتاق فکر، جلسهٔ کنگره یا سخنرانی متخصص - که از آن فکتهای آماری استخراج شده است اما هیچ راهکار و یا دلیلی که عوامل وضع موجود را بررسی کند، ارائه نمیدهد.
مشورت با بسیاری از متخصصان در مورد بیماری آلزایمر، نشان میدهد آنها نیز کنترلی بر وضعیت و روند این بیماری ندارند و راهکارهای درمانی بنا بر عواملی که خارج از محدوده اختیارات و تواناییهای آنهاست، چنانچه باید پاسخگو نیست، آنها نیز میان حقیقت و تصمیمهای سیستم گیر افتادهاند. و این امر؛ اصلی برای بایدن است که با استناد به اطلاعات، آنچه را که میخواهد بیان کند و آنچه متمایل به پنهان کردن آن است بر دوش دیگران بیاندازد.
🔎 منبع :
https://www.washingtonpost.com/politics/2021/06/03/bidens-nonsensical-claim-about-alzheimers-hospital-beds/
✅ @Roshangeran
روشنگران
📚 #ابوحلما 💔 #قسمت_ششم: انتخاب 💖 میگم خانم رسولی، آخر هفته بله برون شد دیگه؟...متوجهم ولی خدمت تو
#ابوحلما💔
#قسمت_هفتم : خاطره 🌼
(سه ماه بعد_امام زاده صالح)
-خبرها حاکی از اینه که شما یه بستنی از من طلب داری
+با یه بستنی سر و ته همه چی رو هم نیار لطفا! باید سور درست وحسابی بدی
-سمعا و طاعتا بانو، گوسفند جلو پات قربونی کنم خوبه؟
+همون گوسفندی که شب عروسی جلو پام قربونی کردی بسه
-چقدر خندیدیم اون شب بندِ گوسفنده باز شد پرید تو بغل تو....یه جیغی زدی که کل محل ریختن جلو در خونه...
+هه هه، خندیدیم یا فقط تو خندیدی؟ من هنوزم فکر میکنم خودت از قصد گوسفنده رو هل دادی طرفم، جلو همه آروم و دسته گلی می مونی شیطونیاتو گذاشتی واسه من...
-دهه باز همه کاسه کوزه ها تو سر کچل من شکست که! همه دیدن دایی سپهر...
+باشه کچل تقصیر تو نیست...چی شد؟
-ها؟
+تو فکر باباتی؟
-آره...موندم چی بگم بهش
+میگم بابا چون خودش تو سپاهه اصرار داشت...
-نه اصلا! من خودم گفته بودم میخوام پاسدار باشم اما وقتی این ور با درخواستم موافقت شد...
+پس دلیل مخالفتش چیه؟
-آخه....
+چیز دیگه ای هست که....
-ولش کن بریم بستنی؟
+ پس بستنیم ولش تو این سرما
- کدوم سرما تازه اول زمستونه، سوارشو بریم
+حالا کالسکه سیندرلارو کجا پارک کردی؟
-تشریف داشته باشین بیارم خدمت تون، در ضمن سیندرلا قدِ ناخن کوچیکه عروس خانمِ منکه نمیرسه
+اونکه صد البته ولی تا پای موتور باهات میام هوا خوبه دوست دارم قدم بزنیم
-آره هوا عجیب سه نفره ست بیچاره دونفره ها
+چیه؟ از حالا ادعای بچه نکن برا من! بهت گفته باشم....اون ...موتورت نیست؟
-ای بابا ....صبرکن سرکار....
محمد دقایقی بعد با لبخندی بر لب نزدیک حلما آمد. حلما با عجله پرسید: چی شد؟ یه چیزی گفتی که نبردن موتورو؟
محمد خنده ی مردانه ای کرد و گفت:
-آره گفتم تازه دامادم لطف کنید رحم کنید موتورمو نبرید پارکینیگ اونم یه شوکولات ازم گرفت و گفت مبارکه فردا بیا پارکینیگ جریمه اتم قبلش پرداخت کرده باشی!
+موتورتو بردن شوکولات منو چرا دادی رفت!؟
-خدا از بس دوستت داره تا گفتی قدم بزنیم یه چی شد که تا خونه قدم بزنیم
+اِ...اگه میدونستم دعاهام اینقدر زود اجابت میشه از خدا میخواستم شوهرم آدم بشه
-اگه شوهرت آدم بود که تو رو انتخاب نمیکرد که....یعنی از قدیم گفتن کبوتر با کبوتر، ملائک با ملائک کنند پرواز
+امشب اینقدر بامزه بازی درنیار یه بستنی خواستی بدیا
-کیم بستنی از سوپری سر راهمون قبوله؟
+یعنی تو استاد به دست آوردن چیزای خوب با کمترین هزینه ممکنی...گوشیت از جیبت داره زنگ میخوره
محمد همانطور که خیره ی حلما بود تلفنش را از جیب شلوارش بیرون آورد و جواب داد:
+الو بابا سلام
-گیرم علیک سلام
+قهری مثلا؟
-این چه کاریه کردی؟ مگه همون هفته پیش که مطرح کردی بهت نگفتم مخالف رفتنت...
+آره بابا هفته پیش گفتی اما یه عمره داری بهم میگی هرجا که باشی لباس خدمت فرق نمیکنه ...
-برای همین میگم همون تدریس دانشگاهو ادامه بده تو انگار اصلا وضعو نمی بینی؟
+چه وضعی بابا؟
-برو خونه بزن شبکه خبر تا بفهمی
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم:سین کاف غفاری
#رمان
✅ @Roshangeran
#حدیث_روز
امام رضا علیه السلام
💠الْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ تَعْدِلُ سَبْعِينَ حَسَنَةً
يك كار نيك پنهانى، با هفتاد كار نيك [علنى] برابرى مىكند .
📗الکافي ج2 ص428
✅ @Roshangeran
26.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
طاغوت،طاغوته...
می خواد تاج به سر
می خواد عمامه به سر
فطرت مردم، روح مردم، قلب مردم از طاغوت وطاغوتی بیزار است.
#شهید_بهشتی
✅ @Roshangeran
خاطره ♥️
محمدرضا از جمله خصوصیات اخلاقی که داشت این بود که اموال شخصی اش را به راحتی می بخشید!
مثلا؛ یک موقع از دانشگاه برمی گشت، زیپ لباسش را طوری تا بالا کشیده بود که معلوم نباشد، زیر لباسش چی پوشیده، چرا که یک لباس کهنه تنش بود،وقتی می شستم می دیدم یک تی شرت کهنه ناشناس است که با لباس نوی خودش معاوضه کرده بود.😊
حتی کت و شلواری که برای عروسی خواهرش خریده بود را هم به یکی از دوستانش که به شهرستان می رفت بخشید.😍❤️
انس عجیبی با شهدا داشت، زندگینامه و وصیت نامه شان را می خواند و سعی می کرد از سبک زندگی آنها درس بگیرد.
بعضی شبها 🌙 که نیمه های شب بیدار می شدم می دیدم، محمدرضا با نور موبایلش قرآن سفید کوچکش را در دست گرفته و در حال قرائت قرآن است.💛
او با قرآن خیلی مأنوس بود و ماهیانه 3بار ختم قرآن می کرد.
با اینکه 20 بهار از عمرش گذشته بود در وصیت نامه اش سفارش کرده بود که برایش تنها 5 روز روزه و 20 نماز صبح قضا کنم!🙃
🌹 شهید محمدرضا دهقان امیری🕊
┈┈┈┈💝┈┈┈┈
#شهدا
✅ @Roshangeran
▪️رژیم صهیونیستی آنقدر جعلیست که حتی درخت زیتون چند صد ساله را هم از زمینهای فلسطینیها میدزدد و به مناطق اشغالی میبرد. درختانی که هم ریشهشان و هم عمرشان چندین برابر این رژیم جعلیست
#فلسطین
✅ @Roshangeran
▪️دکتر خانواده به دلیل استفاده بی رویه پسرش از خرید اپلیکیشن از اپ استور مجبور به فروش ماشینش شد تا فاکتور صادره اپل را بپردازد.
البته ما نمونه وطنی از این مورد رو راجع به بازی پابجی داشتیم،کمی بیشتر مواظب بچه ها باشیم.
#تربیت_اسلامی
✅ @Roshangeran
روشنگران
#ابوحلما💔 #قسمت_هفتم : خاطره 🌼 (سه ماه بعد_امام زاده صالح) -خبرها حاکی از اینه که شما یه بستنی ا
#ابوحلما💔
#قسمت_هشتم : ترور 💣
ساعت ۸:۲۰صبح امروز در میدان کتابی خیابان گل نبی با انفجار بمب مغناطیسی به شهادت رسید. مصطفی احمدی روشن معاون بازرگانی سایت هسته ای نطنز، فارغ التحصیل رشته مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف بود.
پیش از این سه دانشمند هسته ای کشورمان به دست عوامل موساد به شهادت رسیدند البته هنوز از عامل یا عاملین ترور این دانشمند جوان هسته ای کشورمان خبری در دست نیست...
محمد تلوزیون را خاموش کرد و روبه حلما گفت:
- بابام به تو هم پیام داد بزنی شبکه خبر؟....عجب از دست بابا...حالا چرا اینجوری نگاهم میکنی؟
+میخوام بدونم ربط این ترورا به استخدامت تو دانشگاه چیه؟ چرا بابا مخالفه ها؟ محمد راستشو بگو
-بابا فقط نگرانه
+خب چرا؟
-چون...چونکه این بستنی شیرینی استخدامم تو دانشگاه نیست
+شوخیت گرفته نصفه شبی؟ درست و حسابی بگو ببینم چی شده
-میگم ولی قول بده آروم باشی
+بگو دیگه
-قول؟
+قول
-جونِ محمد
+قسم نده بگو دیگه
-با درخواستم برای استخدام تو سازمان انرژی اتمی کشور موافقت شده
+آها پس همچین هوای خدمت به وطن زده به سرت که اینجوری نور بالا میزنی
-ناراحت نشدی؟
+ناراحت چرا؟ توکه تازه عروس نیاوردی خونه، همش ۲۵ سالت که نیست منم که آرزو داشتم عکس قاب شده اتو سراسر شهر ببینم روحم تازه بشه...
-آرومتر حلما جان همسایه ها صداتو میشنون
+خیلی خب...گوش کن محمد من نمیذارم بری همین
-حلما جان...سادات جانم...حلما... یه دقیقه گوش کن...
محمد بلند شد و دنبال حلما در خانه راه افتاد:
-بذار یه چیزی بگم بهت بعد هرچی خواستی بگو
+مثل بچه ها دنبالم راه افتادی که چی؟ نمیخوام حرف بزنی
-دقیقا داری کاری رو میکنی که دشمن میخواد
حلما ایستاد برگشت و نگاه لبریز اشکش مهمان مردمک چشمان محمد شد. محمد دستان حلما را گرفت و آهسته گفت:
-دشمن هم میخواد ما بترسیم و جابزنیم پیشرفت نکنیم تا همیشه محتاجش باشیم همیشه زیر استعمارش باشیم
+گوربابای دشمن...چرا همیشه وقت گذشت و فداکاری برای این آب و خاک که میشه چشما سمت خانواده شهدا میچرخه؟
-تو چرا اینجوری شدی امشب؟ حلما جان مگه خودت نبودی که میگفتی دوست دارم تو لباس افتخار پاسداری ببینمت گفتی آرزومه باهم ...
+من غلط کردم. اون موقع فکر کردم میتونم ازت بگذرم اما حالا نمیتونم ...از عشقم بگذرم بخاطر چی؟ بخاطر این مردم؟ این آدمایی که درو باز کنی وضعشونو تو کوچه و خیابون ببینی انگار هیچ آرزویی ندارن جز ....
-بسه حلما صورتت داره کبود میشه داری به خودت سخت میگیری حالا چون چندتا از دانشمندامونو ترور کردن هرکی رفت...
+هرکی که نمیره نخبه هایی مثل تو که به قول خودت دعوت نامه کشورای خارجی رو رد میکنن که مواجب بگیر و خدمتکار بیگانه و دشمنای کشورشون نشن می مونن که موساد در خونه تق بزنه مخشون بپاشه کف آسفالت زن و بچه شونم تا آخر عمر غصه بخورن بعلاوه فحش های رنگارنگ از همین مردمی که بخاطر آزادی و پیشرفتشون خون دادن!
-اصلا ولش کن درموردش حرف نزنیم بیا دست و صورتتو بش...
+نمیخوام تو صورتمو بشوری مگه بچه ام ...ولم کن میخوام گریه کنم
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم:سین کاف غفاری
#رمان
✅ @Roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️⚠️⚠️غیبت ممنوع⚠️⚠️⚠️
🔰بسیار عالی🔰
#اخلاقی
✅ @Roshangeran
از روحانی آرامش میخواست و مردم رو هم فریب داد بهش رای بدن، الان روزی دو بار برقاشون قطع میشه و شاکیه!
کاش یک بار برای همیشه یاد بگیرید اگه نویسنده یا بازیگر خوبی هستید، دلیل نمیشه درباره همه چیز نظر بدید!
✅ @Roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 چند مطلب بسیار داغ در مورد #حجاب_اجباری
#بد_حجابی در ایران از کجا شروع شد!؟
قبل از انقلاب حجاب #اختیاری بود؟
قانون حجاب بعد از انقلاب از چه سالی اجرا شد؟
برخورد عجیب امام با مخالفان بی حجابی!؟؟
#دکتر_غلامی
✅ @Roshangeran
شرط اول عاشق خدا شدن این است که تکبر از دلمان برود و نماز همان شرط اول است!
🌷حضرت زهرا(س) می فرماید:
خداوند نماز را برای دوری از تکبر،واجب کرده است.
#بهوقت_نماز
#اخلاقی
✅ @Roshangeran
✨﷽✨
خانه را مرتب کن تا آقا بیاید...
مرحوم حاج اسماعیل دولابی دربارهی انتظار واقعی فرج، داستانی لطیف و آموزنده نقل کرده: « پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت اینجا را مرتب کنید تا من برگردم. خودش هم رفت پشت پرده. از آنجا نگاه میکرد میدید کی چه کار میکند، مینوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند...
یکی از بچهها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید. یکی از بچهها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمیگذارم کسی اینجا را مرتب کند. یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمیگذارد، مرتب کنیم. اما آن که زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب میکرد همه جا را. میدانست آقاش دارد توی کاغذ مینویسد. هی نگاه میکرد سمت پرده و میخندید. دلش هم تنگ نمیشد. میدانست که آقاش همین جاست. توی دلش هم گاهی میگفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر میکنم...
⚠ شرور که نیستی الحمدلله، گیج و خنگ هم نباش. نگاه کن پشت پرده رد آقا را ببین و کار خوب کن. خانه را مرتب کن تا آقا بیاید.
#خدایا_منجی_را_برسان🤲
#داستانک
#مهدویت
✅ @Roshangeran
روشنگران
#ابوحلما💔 #قسمت_هشتم : ترور 💣 ساعت ۸:۲۰صبح امروز در میدان کتابی خیابان گل نبی با انفجار بمب مغناطی
#ابوحلما💔
#قسمت_نهم : بخاطر آنها🌿🌼
با صوت قشنگ قرآن خواندن محمد، بیدار شد. از اتاق بیرون آمد و تماشایش کرد که زیر نور کم سوی آپاژور، آهسته و با لحن دلنشینی قرآن میخواند. محمد که متوجه حضور حلما شد، سرش را بالا آورد. بلند شد و او را آورد کنار خودش روی مبل نشاند. حلما طوری که انگار چیزی از صحبت های دیشب بخاطر ندارد، پرسید: اذانو گفتن؟
محمد لبخندی زد و جواب داد:
-نه هنوز...ده دقیقه ای مونده...ام....امروز حال داری باهام یه جا سربزنیم؟
+موتورتو ک...
-ماشین بابامو میگیرم حالا میای؟
+کجا؟
-بریم میبینی
+با تو باشم هرجا باشه
-قربانت
+نگو اینجور، زنده باشی
(ساعت ۱۱:۲۷- بیمارستان تخصصی کودکان)
+چرا منو آوردی اینجا حالم بد میشه
-میخوام یکی رو ببینی
+کی؟
-بیا
فضای داخلی بیمارستان با بقیه بیمارستانهایی که حلما تا آن موقع دیده بود، فرق داشت. دیوارهایش نقاشی شده و رنگارنگ بودند. کنار تخت های کوچک عروسک های قد ونیم قد به چشم میخورد. بوی مواد ضدعفونی کننده و الکل هم کمتر به مشام میرسید ولی...صدای سرفه های مداوم از گلو های نازک بچه ها گوش را چون خاطر انسان می آزرد. کمی که جلو رفتند محمد با پرستار بخش صحبتی کرد و بعد رو به حلما گفت: اون درِ سمت راست راهرو رو میبینی؟
حلما بهت زده و غمگین پاسخ داد:
+آره
-هلش بده و برو داخل با کمک پرستار لباس مخصوص بپوش و برو پشت شیشه کسی اونجاست که میخوام ببینیش.
حلما بعد از مکث کوتاهی با قدم هایی مردد به طرف در رفت. بعد از تعویض لباس ها و پوشیدن پاپوش های مخصوص، رفت ایستاد پشت شیشه مراقبت های ویژه، پرستار داخل اتاق شد و پرده سبز رنگ را از جلوی شیشه کنار زد. یک نوزاد شش،هفت ماهه در دستگاه زیر ماسک اکسیژن بود. به سرش سِتِ سِرُم وصل کرده بودند و سینه کوچکش آرام بالا و پایین میرفت. یکدفعه یک دختربچه سه، چهار ساله دست حلما را کشید و گفت: اون داداشمه اسمش آرشه، میای اتاق منم ببینی خاله؟
حلما مات چشم های گود افتاده و بی مژه دخترک بود. بی اختیار به سر بی مویش هم نگاهی انداخت و با بغض گفت: اتاقت کجاست؟
دخترک با خوشحالی دست حلما را دنبال خودش کشید و شروع به دویدن کرد. آنها از راهرو مقابل چشمان سرپرستار و محمد عبور کردند و به اتاق صورتی رنگی رسیدند که چهار تخت کوچک درونش قرارداده شده بود. دخترک دست حلما را سمت اولین تخت کشید و خرس کوچک پارچه ای را از زیر تخت بلند کرد و گفت:
×اینو مامانم برام خریده من خیلی دوستش دارم ولی خانم پرستار میگه برای نفسم ضرر داره و باید بندازمش دور، ولی من قایمش میکنم و هر شب به جای صورت مامانم بوسش میکنم ببین...
و خرس را بغل کرد و نفس عمیقی کشید انگار آغوش مادرش را گم کرده باشد، شروع به بوسیدن عروسکش کرد بعد عروسک را سمت حلما گرفت و گفت:
×بوی مامانمو میده
+داره از بینیت خون میاد...خیلی...زیاد....خانم پرستار... پرستار
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم:سین کاف غفاری
#رمان
✅ @Roshangeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مغز موشک ساز، نمیتونه ماشین تولید کنه؟!
⁉️ چرا در زمینه نظامی توانمندیم و در اقتصاد ضعف داریم؟!
#پاسخ_به_شبهات
✅ @Roshangeran
🔬 پیشرفت دانش ژنتیک، اصلیترین تهدید علیه بشر
🧪 #تراریخته؛ مسألهای که بارها تجربه شده است..
📃 موارد متعددی را در دهههای گذشته میشود نام برد که برای #اصلاح_ژنتیک محصولات کشاورزی تلاش شده است. هدفِ این دستکاری، افزایش بازدهی، مقاومت در برابر خشکسالی، افزایش فصل کشت، و مقاومت در برابر بیماریهای خاص، میتواند باشد.
📃 زمانی که این اصلاح موفقیتآمیز باشد، و کشاورزان دریابند که با کشت بذر اصلاحشده میتوانند مثلاً دو برابر محصول برداشت کنند، همه به استفاده از آن بذر تشویق میشوند، و در یک منطقه وسیع استفاده از بذرهای دیگر متوقف میشود. به این وضعیت genetic monocultures میگویند.
🌽 اصلاح بذر، بهطوریکه در برابر هیچ آفت و بیماری آسیبپذیر نباشد، نیز عملی نیست؛ و بالاخره دیر یا زود شرایطی پیش خواهد آمد که بذر اصلاحشده توان مقاومت در برابر شرایط جدید را نداشته باشد. وقتی، بخش عمده کشاورزی یک محصول با همان بذرهای اصلاح شده انجام شود، هر بیماری یا آفتی که آن بذر را تهدید کند، میتواند کل کشاورزی در یک منطقه وسیع را نابود کند.
🥔 در دوران تاریخی مشهور به «قحطی سیبزمینی ایرلند»، ۲۰ تا ۲۵ درصد کل جمعیت ایرلند از گرسنگی تلف شدند. دلیل رخداد این حادثه این بود که کشاورزان بهتدریج به کاشت یک نوع سیبزمینی خاص به نام lumper روی آوردند؛ که نسبت به بقیه انواع سیبزمینی مشخصات بهتری داشت. زمانی که آفت این سیبزمینی از آمریکا به ایرلند رسید، برای چند سال محصول سیبزمینی هیچ قابل برداشت نبود. همین مشکل به مرگ دستهجمعی بخشی از جمعیت، و مهاجرت بقیه منجر شد.
🥦 این اتفاق در دوران معاصر درباره محصولات کشاورزی دیگر نیز در حال رخ دادن است. بهعنوان نمونه روش موجود کشت موز، به انقراض انواع قدیمیتر این میوه، و غلبه یک نوع مشخص آن منجر شده است. زمانی که این نوع موز دچار آفت شود، کل صنعت موز، حداقل برای دهها سال، نابود خواهد شد، و پیشبینی میشود این اتفاق تا ده سال دیگر رخ دهد. این وضعیت به Bananageddon مشهور شده است. این معضل در رابطه با بقیه محصولات کشاورزی نیز وجود دارد؛ و ممکن است که بازار محصولاتی مانند قهوه، بهطور کلی از بین برود.
📃 مراحل این روند انقراض، در یک بازه زمانی طولانی، مشخص است:
اصلاح یک بذر غلبه⬅️ آن بذر بر سایر انواع ⬅️ تشویق کشاورزان به استفاده از بذر اصلاحشده در سطحی وسیع ⬅️ انقراض انواع دیگر بذر و از بین رفتن تنوع ⬅️ شیوع آفت آن بذر ⬅️ و در نهایت از بین رفتن کل صنعت تولید آن محصول.
🔎 منابع :
https://www.history.com/topics/immigration/irish-potato-famine
https://bananageddon.webflow.io/blog/the-science-of-bananas-why-are-bananas-vulnerable
✅ @Roshangeran