از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانی از این زندگانیم
دارم هوای صحبت یاران رفته را
یاری کن ای اجل که به یاران رسانیم
پروای پنج روز جهان کی کنم که عشق
داده نوید زندگی جاودانیم
چون یوسفم به چاه بیابان غم اسیر
وز دور مژده جرس کاروانیم
گوش زمین به ناله من نیست آشنا
من طایر شکسته پر آسمانیم
گیرم که آب و دانه دریغم نداشتند
چون میکنند با غم بی همزبانیم
ای لاله بهار جوانی که شد خزان
از داغ ماتم تو بهار جوانیم
گفتی که آتشم بنشانی ولی چه سود
برخاستی که بر سر آتش نشانیم
شمعم گریست زار به بالین که شهریار
من نیز چون تو همدم سوز نهانیم
#شهریار
#شهریار_ملک_سخن
پ.ن:اینجا خانه قدیمی پدربزرگ مرحوم هست.
جایی که بخش قابل توجهی از ایام نوجوانی را در آن سپری کرده ام.
حال باید بنشینم و عمر سپری شده را مرور کنم.
ما کی این همه بزرگ شدیم؟
خیلی زود، دیر شد!
#خانه_پدر_بزرگ #کودکی #نوجوانی #خاطرات #شهریار
برای آنکه لحظه هایی سرشار از خلوص و احساس و عاطفه داشته باشی، باید که چیزهایی را از کودکی با خودت آورده باشی؛ و گهگاه، کاملاً سبکسرانه و بازیگوشانه رفتار کرده باشی. انسانی که یادهای تلخ و شیرینی را، از کودکی، در قلب و روح خود نگه ندارد و نداند که در برخی لحظه ها واقعا باید کودکانه به زندگی نگاه کند، شَقی و بی ترحم خواهد شد...
"ابن مشغله-نادر ابراهیمی"
#کودکی
#انتظار_در_مبارزه_است
#مرثیه_خوان