هدایت شده از روضه دفتری
4_5938431803055410512
1.29M
#فاطمیه
#نوحه_سینه_زنی_حضرت_زهرا_س👌😭
شاعر: حاج غلامرضا سازگار
@roze_daftari
مادر تو از این خانه رفتی چه غریبانه
پاشیده ز هم جمع شمع و گل و پروانه
مادر مادر مادر ای مظلومه مادر (2)
با چشم خودم مادر دیدم که تو را کشتند
جرم تو چه بود آخر بر گو که چرا کشتند
مادر مادر مادر ای مظلومه مادر (2)
تو اشک مرا دیدی من داغ تو را دیدم
تو پشت در افتادی من دور تو گردیدم
مادر مادر مادر ای مظلومه مادر (2)
امشب چه غریبانه با ناله سحر کردی
زخم جگر خود را پنهان ز پدر کردی
مادر مادر مادر ای مظلومه مادر (2)
کی میرود از یادم در گوشه این خانه
با بازوی بشکسته کردی سر من شانه
مادر مادر مادر ای مظلومه مادر (2)
در دیده خود هر شب خوناب جگر دارم
با گریه نگه باشد بر این در و دیوارم
مادر مادر مادر ای مظلومه مادر (2)
این خانه در بسته این گریه آهسته
پیوسته به من گویند از پهلوی بشکسته
مادر مادر مادر ای مظلومه مادر (2
🖤😭🖤
#روضه_دفتری 👇
@roze_daftari
هدایت شده از روضه دفتری
# روضه فاطمه زهرا سلام الله علیها✨
مادر امشب زینبت را ناز کن
چشمهای بسته ات را باز کن
یا مکن مادر از این خانه سفر
یا که زینب را به همراهت ببر
◼◼◼◼
زینب چهارساله دوید دامن بابا رو گرفت صدا زد:بابا مادرم را کجا می بری؟خدا نکنه یک مادر جوانی در خانه جان بده بیشتر از همه بچه های خانه میسوزند گریه میکنند مادر ماپر میگن
خداا مادرم را کجا میبرند
گمانم برای شفا میبرند
منو خانه داری منو غم گساری کجا میبرندت کجا میبرند
اخ بمیرم قربون اون بدنی که علی شبانه غسلو کفن کرد من از شما میپرسم ایا دیدین که مردی خودش همسرشو دفن کنه بدن زن رو که میخوان دفن کنن دوتا محرم باید باشه یکی بالای قبر یکی داخل قبر امیر المومنین محرم فاطمه بود وقتی بدن را سرازیر قبر کردم دیدم دودست مثل دستهای پیامبر نمایان شد همه بگین یا زهرااااا
صدازد یا رسول الله امانتت رو اوردم اما مولا خجالت میکشید انگار میشنید صدایی ندا مکنه علی جان امانت من که پهلو شکسته نبود صورتش نیلیوکبود نبود همه صدا بزنین
یا زهرااااا◼◼◼◼
مرثیه به سبک دشتی
بنال ای دل که اینجا ناله دارد
درون سینه داغ لاله دارد
به ماه اسمان برگو متابد
که اینجا ماه هجده ساله دارد
🌷🌾🌷🌾🌷🌾🌷🌾
هدایت شده از روضه دفتری
#روضه کوتاه حضرت زهرا س
فاطمیه اتش افروز دل است
احتجابش یک کتاب کامل است
فاطمیه اتشی افروختند
خیمه های کربلا را سوختند
فاطمیه پشت مولا راشکست
میخ در بر سینه زهرا نشست
فاطمیه ناله زهرا میزند
داد مظلومیِ مولا میزند
فاطمیه صورتی نیلی شود
تا رقیه شاهد سیلی شود
🏴🏴🏴🏴
عرضه داشت علی جان بدنم رو شبانه غسل بده،
شبانه کفن کن، شبانه دفن کن، نیمه های شبِ،
اسما میگه آب میریختم
علی فاطمه را غسل می داد یه وقت دیدم سر به دیوار گذاشت ناله میزنه،
گفتم مولا جان شما به ما دستور صبردادی پس چرا دارید گریه میکنید ؟
فرمود اسما الان دستم رسید به بازوی ورم کرده
زهرا، دستم رسید به پهلوی شکسته زهرا ، گریه ام برا اینه که زهرا درد دلهاشو به منِ علی هم نگفت.(همه صدا بزنید یا زهراا)۳بار
🏴🏴🏴🏴🏴🌷🌾🌷🌾🌷🌾
هدایت شده از روضه دفتری
4_5922567598318291799.mp3
10.58M
هدایت شده از روضه دفتری
❣﷽❣
🔘 #روضه_حضرت_زهرا_س
🔘 #آقای_طالبی
🔘 #شام_غریبان حضرت زهرا س
🔘#ترکی
@roze_daftari
شب گذشت ازنیمه ای دل مرحم دلهاکجاست
شمع میپرسد زپروانه گل نرگس کجاست
درعزای مادرت یاابن الحسن اقاجانم
درعزای مادرت یاابن الحسن خودهم بیا
تانگویند این جماعت بانی مجلس
کجاست
اقاجان تانه زمانیه جن گوزموز قالاجاخ یولدا
اقاتشریف گتردون قربان اولام قدملروا
سال گذارون یثربه مادر یادونان
چیخماسین
آقاجان انتقام آلان گون ماجرای در یادونان چخماسین
آقاجان اللرون قربانیم محسن یادونان
چخماسین یازهراااامابوگیجه کلیبسوز
مولا علینن قولونان یاپشاسوز
علی ع اگرمدینه ده بیرکس اولمادی
زهرانی گویدون بقیع نین توپراخلارینا
اوزودولاندیردون ای مدینه اهلی بیر
خانم ورمیشم الدن که دیردی ملکوته
بیرتوکن ورمزدیم مین بیله جاه وجبروته
عالم سجده لری قربان اولااو تک الی قنوته
سسله ده یازهرا الله بوناله لروزی یترسن
اوزهرانن گیزدن قالان قبرنه هربیرگوشه
ده یاپشارسوزعلینن اتگینن
اما عشقنن گلبسیز علینن قاپسناامام
حسن تسلیته امابوگجه علینن اونده نه
عالمدی حسن اقلیری
حسین اقلیری مولا بویورر صبراله بالا
صبراله بالا گیدرم منزله محرابو خالی گورمم
باخرام زینب وکلثوم عزالی گورم
زهراجان اخ ایله قلبیم یانیر تاایله حالی گورم
سوزاهینه شرر جانه وران یوخدی داخی
اخی زینبن ساچ لارینا شانه وران یوخدی داخی
۲یازهرا
بوگیجه شب شام غریبان ماحصل
یدی نفر همدم اولوب مولایه گتی لر
فاطمه انی دفن اولونان معوایه
مرتضی گوردی گدیر الده اولان سرمایه
نقدرسعی ایلدی مالک اولا صبراونه
اوریی گلمدی زهرانی قویا قبراونه
زهرادارونداریم سن زهراامیدمسن
زهراعلینن گوزون نوری سن زهرا
سس له یازهرا یازهرا
بوروضه نن عرضم تمام اولاانشااله بوگین
مجلسیمز امام زمان گلجک چون بیلیرم
اوودن چخاندا بونیتن گلبسن گیدرم امام
زمان ننه سنه لای لای چالم گیدرم دیم
اقااوزون شاهد اول اقااوزون عنایت ایله
علی آپاردی ظلم ثانی ده اورکده یاره فاطمه ۲
ندورکه علتی گدور گجه مزار فاطمه
حسن دیرننه دایان ۲
حسین دیر ننه دایان ۲
زینب گوردی ننه جنازه اسن اپارلار
الله هراگیدرگجه جاغی منم اوقهرمان
ننه ام باباآپارمیون اونی بابایارالیدی
جوان ننه ام
لای لای جوان اولان ننه لای لای گیجه قبره گدن ننه
لای لای ننه ام لای لای یازهرا
تمام دنیادن گدن ننه لرن ده یاداولسون
یازهرا یازهرا
#اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
#روضه_دفتری 👇
@roze_daftari
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
روضه امام حسن گریز به حضرت زهرا سلام الله علیها
▪️▪️▪️▪️▪️▪️
روایت داریم هر شب جمعه که ابی عبدالله مدینه بود … کنار قبرستان بقیع زیارت برادرش امام حسن می رفت… چه امام حسنی قربونش برم .. چشمی که برا غربت امام حسن گریان باشه، گریان وارد محشر نمیشه …
الهی بمیرم براش … مگه میشه اینقدر کسی غریب باشه ؟ حتی دوستانش وقتی بِهش سلام میکردن میگفتن: “اَلسلامُ علیک یا مُذِّلَ المؤمنین”
غصه، مظلومیت، همین بس این همه سال بعد امیرالمؤمنین می نشست پایِ منبرا…
خطبای ملعون، روی منبر می رفتن مولا علی رو لعن می کردن، دشنام می دادن ، بی ادبی می کردن …
فقط نوشتن یه جا امام حسن از جا بلند شد دیگه طاقت نیاورد، وقتی مُغیرۀ ملعون رفت بالای منبر .. تا اومد
بی ادبی کنه امام حسن بلند شد فرمود : نانجیب تو دیگه بنشین گمان میکنی من از یادم رفته، اون روز تو کوچه با مادرم چه کردی؟
اون صحابی آقا رو دید گفت: آقا من باباتون رو هم توی این سن دیدم اینقدر سر و روش سفید نشده بود که سر و روی شما اینقدر سفید شده؟
حضرت فرمود : آن چیزی که من دیدم اگه بابام هم دیده بود بدتر از این روز من می شد…
حالا میخوام از اون روز امام حسن برات بگم:…*
بی تاب و تبِ خسته حالی بود
سخت گیرِ شکسته بالی بود
چادرش بین کوچه، پا خور شد
بسکه از غم قدش هِلالی بود
با مادرم رفتیم مسجد رسول الله
جای بابا چقدر خالی بود
از دل آهی کشید و با گریه
خطبه هایش همه سئوالی بود
نفسش بارِ لخته ی خون داشت
سوزِ آهش در آن حوالی بود
خطبه اش جاودانه بر می گشت
با قباله به خانه بر می گشت
آه! ظلم سقیفه بی حد شد
غیرتیان! راه کوچه به آیینه سد شد
همۀ نور و چنگِ تاریکی
اتفاقی که باب خواهد شد
ضربِ دست چپش زبان زَد بود
زدنِ سیلی اش زبان زَد شد
هر قدر روی پا پریدم باز
دستِ سنگینش از سرم رد شد
بعد از آن راه خانه تا مسجد
طولِ یک خطِ سرخ مُمتد شد
آنقدر به غرور من برخورد
حسنش کاش از غمش می مُرد
*تا همین جا هم بسه، اما شبِ امام حسن ان شاءالله حقش رو ادا کنیم…*
چه بگویم که زار و مضطر گشت
قد کمان بود و قد کمان تر گشت
در مسیرِ عبورِ عابرها
ریخت نیلوفری که پرپر شد
“فَرَفَسَها بِرِجلِهِ…” ای وای
آنقدر دورِخویش مادر گشت
هر قدم چشم او سیاهی رفت
وسط کوچه موقع برگشت
زخم هایش دوباره سر وا کرد
مرگ خود از خدا تمنا کرد
*برای این روضه بهترین روضه همون روضه ای است که خودِ امام حسن در عالم رؤیا به عَبدُالزَهرا فرمود: عَبدُالزهرا! اگه میخوای روضه ی ما رو بخونی این طوری که من میگم بخون:
روضه ی ما اهل بیت اون ساعتی بود که دستم توی دستِ مادرم بود..خوشحال از مسجد داشتم برمی گشتم ..یه وقت نانجیب اومد جلو راهمون
رو سد کرد … عَبدُالزَهرا یه ضربه به مادرم زد اما دو گونۀ مادرم کبود شد…
@roze_daftari
بایَـــــد بَـــــساطِ داغ و عـــــزایش عـــــلم شـــــود
بایـــد عـــزای مـــادرمان مـــحترم شـــــود 🏴
ای شـــیعه داغ مــــادرمان کـــم نمیـــــشود
حــــتی اگـــرکه دســــت مـــغیره قـــــلم شـــــود 😭
تالـــحظه ای که مــــهدی زهــــرا نیامـــــده
یـــــک ســـــوزنی نبایـــــد از این روضـــــه کـــــم شـــــود...
#شهادت_مادرم_افسانه_نیست
#فاطمیه_خط_مقدم_ماست
#فاطمیه
┄┅┅❅🖤❅┅┅┄
مطالب جدید فاطمیه رسید
پیشنهادمیکنم بیای تواین کانال👇
#استوری
#پروفایل
#نوحه
#روضه
اینجا خانه سوخته حضرت زهراست 🖤
دلت روآروم میکنه😭
بزن روی لینک تا ببینی
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین 👇
https://eitaa.com/joinchat/4240572439C6b1bcf7d93
پردۀ اول این پیراهن اینه صدا زد اسما بگو زینبم بیاد ، همه از حجره برن بیرون ..
زینب نشست ، یه دختر سه چهار ساله هی نگاه میکنه مادر چیکار داره ! صدا زد اون بقچه رو بیار دخترم .. بقچه رو باز کرد ؛ سه تا کفن در آورد ..
کفن اولُ داد این مالِ منه میدی بابات علی منو کفن کنه .. مات نگاه میکرد زینب ، چی میگه مادر؟ کفن دومُ داد این مالِ بابات علیِ یه شب داداش حسنت این کفنُ از تو طلب میکنه .. کفن سومُ داد اینم مالِ برادرت مجتبی ست .. الله اکبر تو روخدا دقت کن ، یه نگاه کرد دید بقچه دیگه کفن نداره .. (من میگم خوشحال شد) شاید تو دلش گفت خب خدا رو شکر من زودتر از حسین میمیرم .. من داغ حسین به دلم نمیمونه .. من نیستم ببینم حسینمُ کفن میکنن ..
صدا زد بگید اون پیراهنُ بیارن پیراهنُ داد به زینب .. دخترم این پیراهن دست بافت خودمه یه روزی میاد حسینتُ میخوان ازت جدا کنن .. یه جایی میاد به اسم کربلا …
بریم پردۀ دوم ببرمت از مدینه کربلا .. پردۀ دوم کجاست! صدا زد خواهرم زینبم بیار پیراهن مادرمُ .. مَقتَل میگه تا ابی عبدالله گفت پیراهنُ بیار زینب فَسَقَطَ عَلى وَجهِ .. (هنوز عاشورا نیومده هنوز گودالی ندیده) تا گفت پیراهنُ بیار ، خانم از هوش رفت .. فهمید دیگه اینجا خونهی آخرِ .. پیراهنُ گرفت بوسید .. سادات ببخشن ، یه کاری کرده ابی عبدالله شاید عاشورا نشه بگیم الان نفس داریم .. جلو چشای خواهر دیدن پیراهنُ داره با خنجری پاره پاره میکنه ..
داداش چرا دست بافت مادرمُ پاره میکنی؟ (چی گفت به خواهر..)
خواهرم من اینارو میشناسم .. اینا به این پیراهنم رحم ندارن .. نمیخوام این پیراهنُ از تنم در بیارن .. حسین ..
پردهی سومُ بگم معطلت نکنم ، دیگه رفتم سراغ اصلِ مطلب . پردۀ سوم کجاست .. زینب اومد تو گودال شمشیرهارو کنار زد .. دنبال پیراهن میگرده .. (یه چیزی بخونیم باهم)
گلی گم کرده ام میجویم او را ..
به هر گل میرسم می بویم او را
گلِ من یک نشانی در بدن داشت
یکی پیراهنِ کهنه به تن داشت
هرچی گشت دید اثری از پیراهن نیست .. خدایا چه کنه زینب .. یه مرتبه از حلقوم بریده میگه اُخَیَّ الی … ای حسین .. ده شب میخوای ناله بزنی جانم باریک الله ..
حالا ببرمت کوفه ، یه بدنُ بخوان بشناسن یا از سر میشناسن یا از پیراهن میشناسن ..
وقتی بدن مسلمُ از بالای دارالعماره انداختن .. بدن بی سر رو خاک کوفه ..
طوعه اومد بدنُ از پیراهن شناخت .. آخ بمیرم برات حسین جان ، (هی دارم با خودم کلنجار میرم گریز روضه مُ بگم یا نه ..) الحمدلله مسلم پیراهن داشت به بدن .. پیراهنُ از تنش در نیاوردن .. آخ کربلا ..
کاشکی فقط پیراهنُ در میاوردن ، نانجیب اومد تو گودال دید هرکی یه چیزی برده دستش خالی مونده .. یه نگاه کرد به انگشتر حضرت ..
برادر جان سلیمانِ زمانی ..
ای حسین .. جانم شب اولِ صداتو رها کن برسه کربلا .. وقتی خبر شهادت مسلمُ دادن ، حضرت دختر جناب مسلمُ بغل کرد ، مَحرم بود ، همسر مسلم بن عقیل خواهر ابی عبدالله ست (باریک الله که از من جلوتر بعضیا رفتن ..) اونایی که دختر دارن میدونن ، اگه یه دختر دیگه رو جلو دخترات بغل کنی دخترا حساس میشن ..
وقتی دختر مسلمُ نوازش میکرد رقیه هی نگاه میکرد .. چیشده؟! لذا لحظۀ آخر .. نشست تو بغل باباش ، بابا یادته دختر مسلمُ بغل کردی؟.. میخوای منو به کی بسپاری بابا ؟!.. کی بعد از تو منو بغل میکنه؟!.. بغلش نکردن ..
داد بزن شب اول یه جمله به جای اینکه بغلش کنن ریختن رو سرش فَاجْتَمَعَ عِدَّةٌ مِنَ الْأَعْرابِ حَتّى جَرُّوها عَنْهُ .. بازم بگو حسین …
#حضرت_زهرا
#مسلم_ابن_عقیل
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
.
#روضه_بعد_از_شهادت_حضرت_زهرا
عمّار میگوید: به خانه آقا و مولایم امیرالمومنین رفتم و از ایشان اجازه ورود گرفتم. به من اجازه فرمودند و داخل شدم. ایشان را در حالی که محزون و اندوهگین نشسته بودند، یافتم و حسن در سمت راست و حسین در سمت چپ ایشان نشسته بودند. گاهی به حسین علیهالسلام نگاه میکرد و میگریست و گاهی به حسن علیهالسلام.
هنگامیکه به حال او و فرزندانش نظاره کردم از خود بیخود شده، اشکهایم جاری شد و به شدت گریستم. هنگامیکه آرام شدم عرضه داشتم: اجازه سخن به من می دهید فرمود: بگو ای ابا الیقظان!
عرضه داشتم: شما امر بر صبر کردن در مصیبت می نمایید. پس این اندوه طولانی (در این مصیبت) چیست؟ در حالی که شیعیان شما به خاطر خانهنشینی و غیبت شما آرام ندارند و این امر بر آنها سخت است. میگوید حضرت به من نگاه کرده و فرمود:
ای عمّار! همانا مصیبت کسی که من از دست داده ام بسیار سخت است.
من رسول خدا را با از دست دادن فاطمه از دست دادم.
او برای من موجب آرامش و تسلیت بود. هنگامیکه سخن میگفت در گوش من صدای رسول خدا می پیچید و هنگامیکه راه می رفت مثل رسول خدا راه میرفت و من درد فراق را جز با دوری او احساس نکردم و چه بزرگ است مصیبتی که به من رسیده است.
هنگامیکه او را در جایگاه غسل قرار دادم، فهمیدم که استخوانی از پهلوی او شکسته است و پهلویش از ضربه تازیانه ها سیاه شده و او آن را از من مخفی می نمود که می ترسید مبادا اندوه من بیشتر شود و به حسن و حسین نمی نگرم مگر اینکه اشک راه گلویم می گیرد و به زینب گریان نگاه نمیکنم مگر اینکه دلم به حال او به رقّت در می آید. سپس حضرت با عمار از منزل خارج شدند و شیعیان به یکدیگر بشارت آن را دادند.
📚منابع:
انوار العلومة، ص ۲۱۴
👈برگرفته از کتاب فاطمیه ماثور، حجه الاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۳۰
#بعد_از_شهادت
#حضرت_زهرا #فاطمیه
#روضه_حضرت_زهرا
.
بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه #کوچه
بادِ سردی آمد و برگ و برش را جمع کرد
پُر شد از پاییز تا کوچه ، پرش را جمع کرد
ابرِ تاریکی رسید و کوچه را تاریک کرد
غم وزید و شادمانی دفترش را جمع کرد
شادیِ یک کودکِ زیبا چرا کوتاه بود؟
غم زد آتش بر دلش خاکسترش را جمع کرد
تکیهگاهِ مرتضی را دید از مسجد که رفت
نانجیبی لب گزید و لشکرش را جمع کرد
گِرد او اوباش بودند و برایش بس نبود
از حرامی اولش تا آخرش را جمع کرد
وای ناموسِ علی را پیشِ راهش تا که دید
در دلِ خود کینههای همسرش را جمع کرد
کاش میشد که حسن هم قَدِ مادر بود کاش
رویِ پا برخاست چشمان تَرش را جمع کرد
یک صدا آمد... صدای سیلی و دیوار بود
چشم وا کرد... از زمین نیلوفرش را جمع کرد
تا که او را زد علی درخانهاش بر خاک خورد
تا که نامحرم نبید مادرش را جمع کرد
آه بر خاکِ زمین یک گوشواره پخش شد
وای از زیر قدمها چادرش را جمع کرد
* * *
یک پسر در کربلا هم پیشِ بابایش نشست
عاقبت روی حصیری پیکرش را جمع کرد
پیکرش اینجا و سر بازیچهی سرنیزهها
بارها عمه کتک خورد و سرش را جمع کرد
آنقدر سرنیزه خورده بود و خنجرهای کُند
دخترش تا دیدش اول حنجرش را جمع کرد...
#یاشبیر
#اشعار_دکترحسن_لطفی
روضه جانسوز حضرت زهرا سلام الله علیه😭😭😭😭
اَللّهُمَ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها و بَعلِها و بَنیهَا والسِّرِ المُستَودَعِ فیها بِعَددِ ما اَحاطَ بِه عِلمُک
نبینم علی جان که غمگین نشستی
بگو تا بدونم ازم راضی هستی؟
برات زخم دارم به پهلو به سینه
اینارو قبول کن،که وسعم همینه
ببخشم که واسه تو کم زخم خوردم
ببخش تا الانم برا تو نمردم
میخواستم برا تو بسوزه وجودم
که یار تو باشم به روی کبودم
خداحافظِ تو، دارم میرم امشب
همهچیز و دیگه سپردم به زینب
حلالم کن آقا، که بی یار میشی
سَرِ کفن و دفنم گرفتار میشی
از این خونه جمع کن لباسای من رو
نذار بشکِنه باز غرور حسن رو
علی جان تو یادت، بمونه همیشه
حسینِ غریبم شبا تشنه میشه
علی خیبر شکنه، همه عالم میدونن علی خیبر شکنِ، اما یه صحنه ای مردم از علی دیدن تا به حال ندیده بودن، همۀ مدینه شاهد بودن هی زمین میخورد بلند میشد، میگفت: فاطمه.!..
کار علی به جایی رسیده حالا میخواد با خانمش حرف بزنه
بگو فاطمه جان نمیشه بمونی
کجا داری میری تو خیلی جوونی
فاطمه جان! بچه های قد و نیم قدت رو
کجا میخوای بذاری بری عزیز دلم؟…
الهی برات بمیرم که تو هیجده سالگی مثل پیر زنها راه میرفتی مادرجان!.. راحت بگم .. آخه بین در و دیوار چنان لگد زد، گفت: صدای شکستن استخونهاش به گوشم رسید بچه هر چقدر بهترین غذارو جلوش بذارن میگه: هیچ دست پختی، دست پخت مادرم نمیشه، اگه مادر سفر بخواد بره برا بچه اش غذا درست میکنه..میگه مادر غذا درست کردم غذایِ بیرون رو نخوری…
امروز فاطمه وقتی از بستر بلند شد بچه ها خوشحال شدن … مادر خونه رو آب وجارو میکرد… همچین که جارو میزد گاهی میگفت: آخ پهلوم…
گفت: امروز خودم میخوام برا بچه هام نون درست کنم. خیلی وقته برا بچه هام نون درست نکردم، امروز گفت: میخوام خودم بچه هامُ شستشو بدم…
موهای زینب رو هی شونه میکرد، نگاه میکردبه صورتش.. زیرلب شاید میگفت: مادر الهی هیچ وقت این موهارو پریشون نبینم .. حسنش رو حمامکرد لباس تنش کرد، هی لبای حسنش رو میبوسه ..کنایه از اینکه میبینی یه روزی این لبا در اثر زهرسبز میشه، همه یه طرف،حسین یه طرف…
همچین که لباس حسین رو در آورد، شروع کرد بدنش رو بوسیدن.. الهی هیچ وقت این سینه ات سنگین نشه مادر .. هی دست به موهاش میکشه .. الهی مادر..هیچوقت این موها پریشون نشه… الهی سرت دست به دست نگرده…
بچه ها رو کهحمامکرد فرستاد برن بیرون، خودش غروبی غسل کرد رفت تو حجره رو به قبله دراز کشید، یه روپوشی روصورتش کشید، صدازد: اسما تا چند لحظه دیگه منو صدا کن، اگه دیدی جواب نمیدم زود برو مسجد علی رو خبرکن…
اسما میگه چند لحظه ای گذشت دل تو دلم نبود یه مرتبه گفتم یا فاطمه!… دیدم جواب نمیده .. یا بنت محمدالمصطفی! دیدمجواب نمیده .. یا زوجة ولی الله! .. یا اُمالحسنین والزینبین! به سروصورتم زدم دیدم دیگه دستاش جون نداره .. اومدم برم مسجد علی روخبر کنم ..دیدم دو تا آقازاده وارد شدن اسما چه خبرت شده؟بگو مادرمونکجاست ؟
گفتم بچه هارو سرگرمکنم، گفتم بیاین برید غذاتون رو بخورید ..یه وقت دیدم آقا زاده امیرالمؤمنین فرمود: تا به حال کی دیدی ما بی مادر غذا بخوریم؟گفتم بچه ها از حالا به بعد باید بی مادر غذابخورید.یکی میگه مادر من حسنم، مادر بلند شد مادر، پایبن پا یکی میگه مادر من حسینم…
مگه میشه حسین مادر رو صدا بزنه مادر جواب نده .. میدونی کجا جواب داد گفت: توگودی روی سینه اش نشستم، خنجر رو کشیدم هر چه کردم دیدم نمیبره.. عاقبت بدن رو برگردوندم ، شنیدم گوشه گودال یکی میگه: غریب مادر حسین ...
😭😭😭😭😭
شادی روح مادران صلوات
پنج تن آل عبا
سلام ای خاتم پیغمبران
سلام خیرالانام جان جهان
سلام نور زمین روح زمان
جنگیدی با دست خالی، برا اسلام، میون کفّار
با اینکه دیدی از دشمن، همیشه غم، همیشه آزار
واسه دردای این مردم ، تو بودی یار، تو بودی غمخوار
تازه وقت آغاز توست
این نهضت هم، اعجاز توست
«تا جون داریم، دم میگیریم
ما مدیون اهل بیتیم»
علی آقاجانم اول مظلوم
علی با یاد تو دل شد آروم
علی، شاه عالم از حق محروم
هر جا که حرف غیرت بود، تو هم بودی، میون میدون
واسه اسلام پیغمبر، چقدر ساده، گذشتی از جون
هرکس که توو راهت باشه، توی فتنه، نمیشه حیرون
حیدر یعنی اوج غربت
حیدر یعنی کوه غیرت
«تا جون داریم، دم میگیریم
ما مدیون اهل بیتیم»
سلام تنهاترین مادر زهرا
سلام ای بانوی حیدر زهرا
سلام ای شافع محشر زهرا
پای عشق حیدر موندی، توی آتیش، توو آتیش غم
ای محجوبِ هر دو عالم، ندید اما، تو رو نامحرم
واسه حق از جونش نگذشت، شبیه تو، کسی توو عالم
دلهای ما، دریایی شد
چون حاج قاسم، زهرایی شد
«تا جون داریم، دم میگیریم
ما مدیون اهل بیتیم»
حسن، ای صلح تو جنگی پنهان
حسن ای روح دین جان قرآن
حسن توو دستاته حکم طوفان
تو کاری کردی که حتی، سکوت تو، جهادت باشه
این عالَم مدیون لطف و کراماتِ زیادت باشه
شیعه توو روضهی زهرا قسم خورده به یادت باشه
تو طوفانی، تو غوغایی
تو فریاد عاشورایی
«تا جون داریم، دم میگیریم
ما مدیون اهل بیتیم»
حسین زیبایی دنیای ما
حسین ای محبوب دلهای ما
حسین آقای ما مولای ما
توو راه عشق تو باید، سر و جون داد، بدون تردید
تو ثابت کردی که میشه، تک و تنها، با دشمن جنگید
بین تیغ و نیزه میشه، میون خون خداوندو دید
یا ثارالله و ابن ثاره
این دل خیلی دوسِت داره
«تا جون داریم، دم میگیریم
ما مدیون اهل بیتیم»
شاعر: رضا یزدانی
#کانال_نوحه_مجمع_الذاکرین
🏴 فاطمیه اولسال ۱۴۰۰
▪️مراسم شب چهارم
🕌مسجد ارک تهران
زهرا شدم که روشنی خانه ات شوم
باافتخار خادم کاشانه ات شوم
تو شمع عشق باشی و پروانه ات شوم
مانند کوه تکیه گه شانه ات شوم
پیش خدا ملاک عزیز تو بودن است
بالاترین مقام کنیز تو بودن است
ای ماه فاطمه به شب تارابالحسن
هستم زغیر تو بیزار ابالحسن
پای تو قبل میثم تمار ابالحسن
من سرنهاده ام سر دار ابالحسن
دل را فقط سوی تو پر میدم علی
لب تر کنی برای تو سر میدهم علی
امروز جای تیغ تو زهرا بایستد
کاری کنم زمین به تماشا بایستد
حاشا که فاطمه به مدارا بایستد
باید که دنیا به احترام تو بایستد
پای دفاع حق تو محشر به پا کنم
امروز من به جای تو خیبر به پا کنم
آماده ام که رفع گرفتاریت کنم
در این هوای درد هواداریت کنم
لشکر نیاز نیست خودم یاریت کنم
در کوچه های شهر علمداریت کنم
یک روح در وجود من و تو دمیده شد
زهرا برای یاری تو آفریده شد
حتی اگر که باد مخالف وزیده شد
از این به بعد کار به هر جا کشیده شد
روضه
بنشین و جان فاطمه سوی خطر مرو
در را اگر زدند علی پشت در مرو
در را زدند و فاطمه از جا بلند شد
آتش به جنگ امد و دریا بلند شد
در پشت در نشست در اما بلند شد
ای روزگار ناله زهرا بلند شد
اینجای روضه را همه باید گذر کنند
از آنچه دید خادمه صرف نظر کنند
دیگر از آن به بعد شب راحتی نداشت
زهرا به زنده ماندن رقبتی نداشت
مردم کسی به حال علی دقتی نداشت
گویا برای شهر اهمیتی نداشت
از این به بعد بود علی بی پناه شد
در کوچه های شهر به او بد نگاه شد
از این به بعد بود که ماتم شروع شد
از پشت درب خانه محرم شروع شد
زمینه توسط حاجی
ای رهبر خانه نشین
حال و روز زهرا ببین
کن حلالم ای آقای بی یار
حیدر تنها خدا نگهدار
ای علی جانم ،جانم علی جان
شرمنده ام با رفتنم
بر قلب تو آتش زنم
گریه نکن ای دار و ندارم
دادم وصیت بنشین کنارم
ای علی جانم جانم علی جان
شرمنده ام با رفتنم
بر قلب تو آتش زنم
گریه نکن ای دار و ندارم
دارم وصیت بنشین کنارم
ای علی جانم ای علی جان
پوشانده ام رویم اگر
اذیت شدم در پشت در
جسمم شبانه تنها کفن کن
غسلم را از زیر پیرهن کن
ای علی جانم جانم علی جان
گویم علی با شورو شین
جان تو وجان حسین
دانی چه در شور و نوایم
فکر حسین و کرببلایم
ای حسین جانم غریب مادر
قرار ما ته گودال
جسم بی سر شود پامال
گویم بُنیّ با اشک دیده
بوسه زنم رگهای بریده
واحد توسط حاجی
با هر نفس عمر کمت کمتر شده زهرا
هر روز وضع خانه درهم شده زهرا
امروز از دیروز لاغرتر شدی انگار
ذره به ذره قامتت خم تر شده زهرا
از کوچه تا امروز تو سردرد داری
دور سرت دستار محکم تر شده زهرا
این رو گرفتن های تو نامحرمم کرده
از رو گرفتنها چشمم تر شده زهرا
متن روضه خوانی شهادت حضرت زهراء(س) و گریز به كربلا
نظام گوید: «عمر، در روز بیعت چنان به شکم سیده نساء فاطمه زهرا(ع) زد که جنین پسری که محسن نام داشت، از بطن مبارکش افتاد.»[1]
امام صادق(ع) فرماید: «... و اما علت وفات فاطمه زهرا(ع) آن بود که قنفذ بنده و خدمتکار عمر با غلاف شمشیر- البته با امر مولایش عمر- او را زد، پس محسن را سقط نموده و از این واقعه به شدت مریض شد.»
مفضل به حضرت صادق(ع) عرض کرد: مولای من! اشک ریختن را چه ثوابی است! فرمود: در صورتی که به خاطر فردی بر حق اشک ریخته شود، ثوابی بی شمار دارد. مفضل مدتی طولانی گریه کرد و گفت: ای پسر رسول خدا(ص) روز انتقام گیری شما، از روزی سختی و اندوهتان بزرگ تر است. حضرت فرمود: ولی هیچ روزی همچون روز محنت و اندوه ما در کربلا نیست، هر چند روز سقیفه و سوزاندن در خانة امیرالمومنین و حسنین و فاطمه و زینب و ام کلثوم و فضه و کشتن محسن با ضرب لگد، بزرگتر و وحشتناک تر و تلخ تر است؛ زیرا آن روز اصل و ریشة روز عذاب است.[2]
بعد از آن که فاطمه بین در و دیوار قرار گرفت و تازیانه های پی در گپی خورد، از خادمه خود فضه یاری خواست و فریاد برآورد: ای فضه! مرا بگیر و بر سینه ات تکیه بده!! به خدا سوگند آنچه در شکم داشتم کشتند!!
فضه به سرعت به سوی زهرا شتافت و او را در بر گرفت تا به اتاقش برساند، ولی جنین قبل از آن که فاطمه به اتاق برسد، سقط شد.[3]
گریزی به کربلا
این یک طفل شش ماه بود که قبل از تولد به شهادت رسید، یک طفلی را هم در کربلا که فقط 6 ماه از بهار عمرش می گذشت با لب تشنه و روی دست پدر به شهادت رساندند.
وقتی حسین(ع) مشاهده کرد چشم های علی اصغر به گودی فرو رفته و لب ها خشک شده و از شدت تشنگی به حالت اغما در آمده او را به طرف دشمن آورد تا شاید بتواند عواطف آنان را نسبت به طفل شیرخوار برانگیزد و او را سیراب کنند.
امام (ع) که طفل شیرخوارش را به خاطر گرمای آفتاب در زیر عبا گرفته بود، در مقابل دشمن سر دست بلند کرد تا همة آن ها ببینن، آن گاه فرمود:
«یا قوم! ان لم ترحمونی فارحموا هذا الطفل، اما ترونه کیف یتلظی عطشا؟» ای مردم! اگر به من رحم نمی کنید به این طفل رحم کنید، مگر نمی بیند که از تشنگی آرام ندارد و می سوزد؟
اما در دل های سخت تر از سنگ مردم کوفه نه تنها اثری نداشت، بلکه حرملة مللعون تیری به چله کمان نهاد و علی اصغر را هدف قرار داد؛ «فذبحه من الاذن الی الاذن» گلوی علی اصغر را گوش تا گوش برید. علی که سوزش تیر را احساس کرد مانند مرغ سربریده روی دست پدر پر و بال می زد. حسین(ع) دو دست زیر گلوی علی گرفت و مشت ها را لبریز از خون کرد وبه طرف اسمان پاشید. امام باقر(ع) فرمود: یک قطره از آن به زمین برنگشت.
سپس در پشت خیمه با نوک غلاف شمشیر قبری کند و علی اصغر را با بدن قنداقه آغشته به خون دفن کرد4
والسلام علی الرضیع الصغیر
کشته شد محسن و آنان که تماشا کردند!
سند تیر به اصغر زدن امضا کردند
رباعی و دوبیتی فاطمی س
🎋🌺🌷💐🌹🌺🌷💐🌹🎋
ای مخزن اسرار نبوت زهرا
گلواژه صبر واستقامت زهرا
در روز جزا شفاعت از ما بنما
ای مایه امید و شفاعت زهرا
🎋🌺🌷💐🌹🌺🌷💐🌹🎋
ای منبع احسان و کرامت زهرا
وی اسوه صبر و استقامت زهرا
با جان عزیز خود حمایت کردی
هم از علی و هم از ولایت زهرا
🎋🌺🌷💐🌹🌺🌷💐🌹🎋
کردند اگر حمله به بیت توحید
از آتش کینه و حسد قوم عنید
آئینه مصطفی به پشت آن در
باضرب لگد آینه کاری گردید
🎋🌺🌷💐🌹🌺🌷💐🌹🎋
بر قلب پر ستاره مولا نمک زدند
پیش علی به دختر طاها کتک زدند
تنها نه هتک حرمت او کرده دشمنش
بلکه ز کینه دست به غصب فدک زدند
🎋🌺🌷💐🌹🌺🌷💐🌹🎋
از ضرب غلاف ارغوان بازویت
از ضربت در شکسته شد پهلویت
از سیلی محکم عدوی ظالم
چون ماه گرفته گشته ماه رویت
🎋🌺🌷💐🌹🌺🌷💐🌹🎋
گنجینه اسرار خدا را کشتند
ام اب و ام النجبا را کشتند
از ظلم و ستم یاور دین عصمت حق
همتای علی مرتضی را کشتند
🎋🌺🌷💐🌹🌺🌷💐🌹🎋🎋
#غلامرضامحمودنژاد (ناطق) صلوات
@roze_daftari
#روضه_دفتری
◾دو دمههای سینهزنی
◾شهادت حضرت زهرا(س)
◾بنداول
هرچه پیش آید در اینجا پیشمرگ حیدرم
من بقرآن کوثرم(۲)
◾بنددوم
بین آتش همره محسن چنین پشت درم
پیش مرگ حیدرم(۲)
◾بندسوم
محسنم شد کشته و فضه بدادم تا رسید
میخ در بر سینه دید(۲)
◾بندچهارم
تا علی این ماجرا را از لب زینب شنید
ناله از دل میکشید(۲)
#مرتضی_محمودپور
@roze_daftari
◾دو دمههای فاطمیه
◾بنداول
فاطمه خرج ولایت شد ولایت زنده شد
تا ابد پاینده شد(۲)
◾بنددوم
تا قیامت حیدر از زهرای خود شرمنده شد
دین حق پاینده شد(۲)
◾بندسوم
خانهی زهرا شد ماتمسرای عالمین
دیده گریان حسین(۲)
◾بندچهارم
شاهد کوچه بود هر روز و شب در شور و شین
دیده گریان شد حسین(۲)
#مرتضی_محمودپور
@roze_daftari
#روضه_دفتری
1_2545678379.mp3
1.99M
#فاطمیه #زمینه
🔹بهشت زیر پای مادره🔹
#برای نوجوانان
لبم با اسم تو معطره
چشام حالا چشمۀ کوثره
داره دلم آرزوی بهشت
بهشت زیر پای مادره
مادر، دلم میخواد ببوسم خاک زیر پاتو
مادر، دلم میخواد دوباره بشنوم دعاتو
مادر، دلم میخواد که هستیمو بدم براتو
تو تموم زندگیم، بوده سایهت رو سرم
افتخار من اینه، که تو هستی مادرم
«مادرم یا زهرا یا زهرا»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اون روزی که از همه سختتره
امید هر کسی به مادره
اسمتو میبرم با افتخار
چادر تو پناه محشره
مادر، میشه یه رشته از چادر تو پناهم
مادر، مثه همیشه من محتاج یک نگاهم
مادر، شده نذر شما ناله و اشک و آهم
فاطمیه که میاد، غصهداره دل من
روضه خون میشه چشام، بیقراره دل من
«مادرم یا زهرا یا زهرا»
📝 #یوسف_رحیمی
❣﷽❣
🔘 #روضه_حضرت_زهرا_س
🔘 #آقای_طالبی
🔘 #شام_غریبان حضرت زهرا س
🔘#ترکی
@roze_daftari
شب گذشت ازنیمه ای دل مرحم دلهاکجاست
شمع میپرسد زپروانه گل نرگس کجاست
درعزای مادرت یاابن الحسن اقاجانم
درعزای مادرت یاابن الحسن خودهم بیا
تانگویند این جماعت بانی مجلس
کجاست
اقاجان تانه زمانیه جن گوزموز قالاجاخ یولدا
اقاتشریف گتردون قربان اولام قدملروا
سال گذارون یثربه مادر یادونان
چیخماسین
آقاجان انتقام آلان گون ماجرای در یادونان چخماسین
آقاجان اللرون قربانیم محسن یادونان
چخماسین یازهراااامابوگیجه کلیبسوز
مولا علینن قولونان یاپشاسوز
علی ع اگرمدینه ده بیرکس اولمادی
زهرانی گویدون بقیع نین توپراخلارینا
اوزودولاندیردون ای مدینه اهلی بیر
خانم ورمیشم الدن که دیردی ملکوته
بیرتوکن ورمزدیم مین بیله جاه وجبروته
عالم سجده لری قربان اولااو تک الی قنوته
سسله ده یازهرا الله بوناله لروزی یترسن
اوزهرانن گیزدن قالان قبرنه هربیرگوشه
ده یاپشارسوزعلینن اتگینن
اما عشقنن گلبسیز علینن قاپسناامام
حسن تسلیته امابوگجه علینن اونده نه
عالمدی حسن اقلیری
حسین اقلیری مولا بویورر صبراله بالا
صبراله بالا گیدرم منزله محرابو خالی گورمم
باخرام زینب وکلثوم عزالی گورم
زهراجان اخ ایله قلبیم یانیر تاایله حالی گورم
سوزاهینه شرر جانه وران یوخدی داخی
اخی زینبن ساچ لارینا شانه وران یوخدی داخی
۲یازهرا
بوگیجه شب شام غریبان ماحصل
یدی نفر همدم اولوب مولایه گتی لر
فاطمه انی دفن اولونان معوایه
مرتضی گوردی گدیر الده اولان سرمایه
نقدرسعی ایلدی مالک اولا صبراونه
اوریی گلمدی زهرانی قویا قبراونه
زهرادارونداریم سن زهراامیدمسن
زهراعلینن گوزون نوری سن زهرا
سس له یازهرا یازهرا
بوروضه نن عرضم تمام اولاانشااله بوگین
مجلسیمز امام زمان گلجک چون بیلیرم
اوودن چخاندا بونیتن گلبسن گیدرم امام
زمان ننه سنه لای لای چالم گیدرم دیم
اقااوزون شاهد اول اقااوزون عنایت ایله
علی آپاردی ظلم ثانی ده اورکده یاره فاطمه ۲
ندورکه علتی گدور گجه مزار فاطمه
حسن دیرننه دایان ۲
حسین دیر ننه دایان ۲
زینب گوردی ننه جنازه اسن اپارلار
الله هراگیدرگجه جاغی منم اوقهرمان
ننه ام باباآپارمیون اونی بابایارالیدی
جوان ننه ام
لای لای جوان اولان ننه لای لای گیجه قبره گدن ننه
لای لای ننه ام لای لای یازهرا
تمام دنیادن گدن ننه لرن ده یاداولسون
یازهرا یازهرا
#اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
#روضه_دفتری 👇
@roze_daftari
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
متن روضه شام غریبان وغسل ودفن خانم حضرت زهرا سلام الله علیها
▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️
پاسی از شب گذشته و سر و صداها خوابیده بود و دیدگان به خواب رفته بودند که علی(ع) از جا برداشت تا وصیت های فاطمه زهرا(ع) را عملی سازد.
آری؛ آن بدن نحیف را که مصائب فراوان، چونان هلال ماه ذوبش ساخته بود؛ آری آن بدن پاک را روی دست خویش حمل کرد تا مراسم اسلامی را در موردش جاری فرماید. آن بدن پاک را روی محل غسل قرار داد. و همان گونه که حضرت صدیقه خواسته بود لباس فاطمه از تن بیرون نیاورد، زیرا که نیازی نبود جامه را از آن بدنی که خدای متعال پاکش قرار داده بیرون کند (و شاید فاطمه(ع) از فرط حیا و شرم نمی خواست شوهر بزرگوارش اثر صدمه در و تازیانه و غلاف شمشیر را به پشت و پهلو و بازوی همسرش ببیند، چنان که تا آن روز هم که علی فاطمه را غسل می داد، زهرا کیفیت حال خود را به او نگفته بود.)
به ریختن آب بر روی بدن از روی جامه اکتفا فرمود؛ همان گونه که رسول گرامی اسلام(ص) را غسل داده بود.
در این مراسم اسما یعنی آن بانوی با وفای پاک که در ابراز علاقه و محبت حسنه اش نسبت به اهل بیت رسول خدا(ص) وفادار و با استقامت مانده بود نیز شرکت داشت، یعنی آب به دست علی(ع) می ریخت تا حضرت فاطمه را بشوید.[۱]
علی(ع) هنگام غسل فاطمه(ع) می گفت: «خدایا! فاطمه(ع) کنیز تو و دختر رسول و برگزیده تو است. خدایا! حجتش را به او تلقین کن، و برهانش را بزرگ بدار، و درجه اش را عالی کن، و او را با پدرش محمد(ص) همنشین گردان.»
و سپس با همان پرده ای که بدن رسول خدا(ص) را خشک کرد، بدن زهرا(ع) را خشک نمود.[۲]
آری، به واقع این مراسم تغسیل زهرا نیست، مرور مصیبت و درد، و تداعی محنت است! با مراسم غسل، همه آنچه فاطمه(ع) از علی(ع) مخفی کرده بود، آشکار شد و داغ مصیبت زهرا خانه دل همسرش را شعله ور نمود.
یعقوبی در تاریخ خود گوید: «بعضی از زن های پیامبراکرم(ص) در حال بیماری فاطمه(ع) آمدند، و گفتند: ای دختر پیغمبر! در غسل دادن خود برای ما نصیبی قرار بدهد! فرمود: می خواهید درباره من حرف هایی بگویید که در حق مادرم خدیجه گفتید! من احتیاجی به شما ندارم. الان از دنیای شما بدم می آید، و از فراق شما شادم؛ خدا و رسول را ملاقات خواهم کرد با حسرت هایی که در دل دادم. حق مرا حفظ و احترام مرا رعایت، و وصیت پدرم را درباره من قبول نکردند. »[۳]
گریزی به کربلا
در این جا علی(ع) با غسل زهرا(ع) مصیبت های او را مرور می کند، اما چه کشید زینب(ع) آن وقتی که بدن کوچک رقیه را آن زن غساله غسل می داد و جای تازیانه های دشمن را شستشو می داد!
هنگامی که زن غساله، بدن رقیه را غسل می داد ناگاه دست از غسل کشید و گفت: «سرپرست این اسیران کیست؟»
حضرت زینبت(ع) فرمود: «چه می خواهی؟»
غساله گفت: «این دخترک به چه بیماری مبتلا بوده که بدنش کبود است»!
حضرت فرمود: «زن! او بیمار نبود و این کبودی ها آثار تازیانه ها و ضربه های دشمن است.»
و به روایتی: آن زن دست از غسل کشید و دست هایش را بر سرش زد و گریست. گفتند: چرا بر سر می زنی؟ گفت: مارد این دختر کجا ست تا به من بگوید چرا قسمت هایی از بدن این دخترک سیاه شده است؟ گفتند: این سیاهی ها اثر تازیانه های دشمنان است. [۴]
[۱] - فاطمه زهرا(س)، از ولادت تا شهادت، ص ۵۹۸.
[۲] - بیت الاحزان، ص ۲۵۱.
[۳] - شیعه علامه طباطبایی، ص ۲۶۳.
[۴] - الوقایع و الحوادث، محمدباقر ملبویی، ج ۲، مرقاه الایقان، گنجوی، ص ۵۲، به نقل از «سرگذشت جانسوط حضرت رقیه» محمد
─┅══༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅══┅─
#شام_غریبان
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#استاد_حاج_اسماعیلی
#دستگاه_شور
#سلمک_قرچه_رضوی
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
_امشب دلم گـــرفته از آن گـریه می کنم
_هم ناله با امام زمان (عج)گریه می کنم
چه خبره امشب ؟،،،
_یا رب رســــیده شام غریبان یاس و من
_رنگِ غــــروبِ فصلِ خزان گریه می کنم
( اینجا نباش ، دلهامون رو ببریم توو خونه ی امیرالمومنین ، چه خبره امشب ؟ از فردا دیگه خونه ی فاطمه ، مادر نداره ، از فردا یه دختر سه چهارساله ، باید توو خونه مادری کنه ، باید خونه داری کنه ، این مدتی که فاطمه بیمار بود ، هر موقع می اومد توو خونه ، هر چی غم و غصه داشت با دیدن فاطمه فراموش میکرد ، اما از فردا هر کی میآد توو این خونه ، زانوی غم بغل میگیره ...
_با اشکِ غسلِ نیمه شـب و گریه یِ کفن
_با تُربتی که مــانده نهـان گریه می کنم
_با رازِ سر گشوده یِ یک جسمِ پُر گریز
_با طفل آســـتین به دهان گریه می کنم
امیرالمومنین فرمود : مبادا بلند گریه کنید ، مبادا همسایه ها خبردار بشن ... مقتل میخوندم ، یه همچی شبی ، حتی اون دوتا نامرد ، اومدند درِ خونه ی امیرالمومنین ، گفتند ما شنیدیم کار فاطمه تموم شده ؟ فردا ، حتما ما باید بر فاطمه نماز بخونیم ها ... یاعلی نکنه بدون حضور ماها ، بخواهی برفاطمه نماز بخونی ؟ حالا ببین امیرالمومنین چه غُصه هایی داره امشب ؟
_همراهِ کوه صبر که امرِ سکوت کرد
( فرمود کسی بلند بلند گریه نکنه ، بچه ها ، آستین به دهان بگیرید ... )
_همراهِ کوه صــبر که امرِ سکـوت کرد
_اما گریست مویه کنان گریه می کنم
#شاعر_سعید_نسیمی
اسماء میگه ، من آب میریختم ، یه مرتبه دیدم صدای ناله علی بلند شد ، سر به دیوار گذاشته داره بلند بلند گریه میکنه ، آقاجان خودتون فرمودید که کسی بلند گریه نکنه ؟ صدا زد اسماء :
#آواز_دشتی
#گوشه_چوپانی
_تو زهـــرا بینی و مـــن روی نیلی
_تو صورت بینی و من جای سیلی
تازه فهمیدم چرا فاطمه وصیت کرده منو شبانه غسل بدهید ؟ شاید نمیخواسته زخم ها و کبودی ها رو علی ببینه ...
_تو می بینی علی را زار و خسته
_نمی بینــــی تو پهلوی شکـــسته
الان دستم به بازوی شکسته خورد ، تازه فهمیدم چرافاطمه از من رو میگرفت ؟ تازه فهمیدم دست بانو چرا بالا نمی اومد ؟ کار غسل فاطمه رو هر طوری بود به اتمام رسوند ، بندای کفن رو بست ، بعد صدا زد یتیمای فاطمه بیائید ... سیدا ، خدا نکنه توو این مجلس طفلی باشه ، مادرش از دنیارفته باشه ، صدا زد ، یتیمای فاطمه بیائید ، حسنین اومدند خودشون رو انداختند روی سینه ی مادر ، هر دوتا آنچنان ناله ی جانسوزی میزنند ، امیرالمومنین میگه دیدم بندهای کفن باز شد ، هر دو تا دستای فاطمه از کفن بیرون اومد ، این دوتا آقازاده رو در آغوش گرفت ...
یه مرتبه دیدم از زمین و زمان یه ندایی بلند شد ، یاعلی ، بچه هارو از مادر جدا کن ، آه ، ملائکه طاقت دیدن این صحنه رو ندارند ...
اما ... من یه بچه یتیمِ دیگه رو هم سراغ دارم ، نیمه های شب از خواب بیدار شد ، هی گریه میکرد ، هی ناله میزد ، هر چی عمه التماسش میکرد ، رقیه آرام باش ، گریه نکن ، صدا میزد عمه الان بابام رو توو خواب دیدم ، منو بغل گرفته بود ، خودش گفت الان میام پیشت ...
لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ ، هر جا نشستی ، سه مرتبه ، از سُویدای دلت ، صدا بزن ، یا زهرا یازهرا یازهرا،،،
#قم_پردیسان_مسجدامیرالمومنین
#علیه_السلام
یکشنبه28/10/1399
─┅══༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅══┅─
.
#حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مصائب_بعد_از_شهادت
#غلامرضا_سازگار
تمام شمع وجود تو آب شد مادر
دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر
گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد
بهشت آرزوی ما خراب شد مادر
بجای شمع که سوزد به قبر پنهانت
علی کنار مزار تو آب شد مادر
میان آن همه دشمن که میزدند تو را
دلم به غربت بابا کباب شد مادر
حمایت از پدرم را گناه دانستند
که کشتن تو در امّت ثواب شد مادر
به محفلی که علی بر تو مخفیانه گرفت
سرشک دیده زینب گلاب شد مادر
به یاد نالۀ مظلومیات دلم سوزد
که چون سلام پدر بیجواب شد مادر
نشان غصب فدک ماند تا به ماه رخت
گرفته نیمهای از آفتاب شد مادر
علی بیاد جوانیت پیر گشت چو دید
خمیده سرو قدت در شباب شد مادر
عنایتی صف یوم الحساب «میثم» را
که خسته از گنه بی حساب شد مادر
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
📚 نخل میثم
........................
#حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#مصائب_بعد_از_شهادت
#علیرضا_قزوه
شبگریههای غربت مادر تمام شد
زینب به گریه گفت که دیگر تمام شد
امشب اذانِ گریه بگوید بگو، بلال
سلمان به آه گفت: ابوذر! تمام شد
طفلانِ تشنه، هروله در اشک میکنند
ایّامِ تشنهکامی مادر تمام شد
آنشب حسن شکست، که آرامتر حسین!
چشم حسین گفت: برادر! تمام شد
تا صبح با تو اُستُن حنّانه ضجّه زد
محراب خون گریست که منبر تمام شد
زاینده است چشمۀ زهرایی رسول
باور مکن که سورۀ کوثر تمام شد
باور مکن که فاطمه از دست رفته است
باور مکن حماسۀ حیدر تمام شد
زهرا اگر نبود حدیث کسا نبود
زینب نبود و واقعۀ کربلا نبود
شب آمدهست گریهکنان بر مزار تو
دریا شکست موجزنان در کنار تو
بعداز تو چلّهچلّه علی،خطبهخواندوسوخت
چرخید ذوالفقار علی در مدار تو
زینب کجاست؟ همسفر خطبههای خون
دنیا چه کرد بعد تو با یادگار تو؟
باران نیزه، نعش غریبانۀ حسن
آن روزگار زینب و این روزگار تو
گل داد روی نیزه، سر تشنۀ حسین
تا شام و کوفه رفت دل داغدار تو
تو سوگوار زینب و زینب غریب شام
تو سوگوار زینب و او سوگوار تو
بعد از تو سهم آینه درد و دریغ شد
دست نوازشی که کشیدند تیغ شد
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
«اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل»
#بعد_از_شهادت #حضرت_زهرا #فاطمیه
..................................................................
متن روضه وفات حضرت ام البنین (س)سیدمجیدبنی فاطمه
تا اومد وارد خانه امیرالمؤمنین بشه یه دفعه ایستاد، گفت بگید خانومم زینب بیاد، بعضی ها طعنه زدن گفتند ببین نیومده چطور حرف میزنه، بانو زینب اومد دیدن امالبنین ، نشست دستای زینبو بوسید ،گفت خانوم من کجا و مادرتون فاطمه کجا ؟! اگه اجازه بدید اومدم کنیزیتون رو کنم…بشیر خبر آورد ، همه ی مردم مدینه جمع شدند چه خبر شده؟! عرضه داشت حسین رو کشتند ، همه بنیهاشم گریه کردند یه مرتبه دیدند همه مردم دارند کنار میرند ، از دور یه خانوم مجلله داره میاد ، چنان باوقار با هیبت قدم برمیداره …بشیر گفت :این خانوم کیه ؟ همه اینجور احترام میکنند ،گفتند بشیر این خانوم امالبنین مادر عباسه ، تا اومد جلو ، گفت بشیر از آقام چه خبر؟! صدا زد ام البنین عونت روکشتند .گفت من مگم از آقام چه خبر؟ امالبنین جعفر تو کشتند. گفت همه بچهها فدای حسین ، از آقام چه خبر؟ گفت امالبنین عباس تو کشتند ،پاهاش سست شد گفت عباسم فدای حسین ، گفت حسین تو کشتند با لب تشنه ، دیدن رو این خاکها نشست خاک به سرش ریخت ،گفت امالبنین برات بمیره .گفت بشیر حالا بگو ببینم عباسمو چطوری کشتند؟! صدا زد امالبنین رفته بود برای گلهای حسین آب بیاره ، مشک به آب زد… هی مادرش گریه کرد ،گفت آفرین عباسم ؛ دست راستشو قطع کردند اما عباش مشک روبا دست چپ گرفت ، بازم امالبنین گریه کرد ،گفت آفرین عباسم ؛گفت یه دست دیگشم بریدند اما عباس با دندوناش مشک رو گرفت ، گفت آفرین عباسم ؛گفت نمیدونی چی شد! همین که مشکو می آورد یه وقت دیدن تیر به مشک عباس خورد …یه وقت دیدن گفت بیچاره عباسم نتونست آب بیاره .صدا زد بشیر روضهات یه غلطی داشت یه اشتباهی داشت ،گفت من ندیدم در جزیره العرب حتی جنگ جوترین افراد بتونن با پسرم عباس چشم تو چشم بشند ،چه برسه به اینکه دستاشو ببرند، صدا زد امالبنین :گفتم روضه عباس روکوتاه کنم اما بدون قبل از اینکه دستاشو قطع کنند تیر به چشمای عباست زدند. ای حسین …
دیگه مرا امالبنین نگوئید
امالبنین دیگر پسر ندارد
******
متن روضه خوانی وفات حضرت ام البنین (س)جوادراستگوی
بشیرمقابل حرم پیغمبر ایستاد،صدابه ناله بلندکرد
یَا اَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقَامَ لَکُمْ بِهَا
قُتِلَ الحُسَیْنُ فَادْمَعِى مِدْرَارُ
اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَربَلاءَ مُضَرَّجٌ
وَ الرَّأْسُ مِنهُ عَلَى القَنَاهِ یُدَارُ
«اى مردم مدینه! دیگر مدینه جاى ماندن نیست، حسین(ع) کشته شد. پس باید چشمها بر او پیوسته بگریند. جسم او در کربلا آغشته به خون و سرش بالاى نیزهها گردانیده شد»
همه ازخونه ها سرآسیمه اومدن بیرون،خداچه اتفاقی افتاده،بشیرمیگه دیدم لابه لای این جمعیت یه خانوم بلندقامت دست چندتابچه تودستشه ،اومدمقابل من تانیگاه کردم دیدم بی بی ام البنینه،تا چشمم به ام البنین افتاد با خودم گفتم که خبر ۴ شهید رو که یک جا به یک مادر دل سوخته نمی دن.
ام البنین نگاهی به من انداخت وگفت بشیر از کربلا آومدی از حسین بگو چه خبر شده
بشیر می گه دیدم زمینه آماده است گفتم یک از جگر گوشه های تو به نام عون در کربلا کشته شد.گفت بشیر تمام بچه هام فدای یک تار موی حسین از حسین برام بگو بشیر گفت ام البنین به خدا عبدالله تو هم در کربلا کشته شد.ام البنین گفت من از حسین سوال می کنم تو از بچه هام برام می گی بشیر می گه دیدم آماده است گفتم ام البنین به خدا حسین رو در کربلا با لب تشنه کشتند.یک دفعه دیدم ضجه ای زد ناله ای زد.باورم نمی شه چرا ام البنین.چرا باورت نمی شه.ام البنین می گه مگه عباس من اونجا نبود.بشیر می گه با این حرفش جگرم رو سوزوند شروع کردم از عباسش گفتم.گفتم ام البنین عجب عباسی داشتی عجب فرزند دلیری داشتی تا عباس تو زنده بود دشمن تو جرأت نزدیک شدن به خیام رو نداشت.عباس تو سپهسالار حسین بود به خدا برای حسینش دو دستش رو تقدیم کرد عمود آهنین به فرقش زدند.حالا به خاطر حسین و به خاطر شرمندگی از روی طفلان تشنه در حرم بدنش کنار نهر علقمه مونده و شرمنده بود بیاد به خیمه ها.بشیر می گه یک دفعه روش رو برگردوند به طرف کربلا صدا زد عباس !شیرم رو حلالت کردم مادر!
عباسم شنیده ام دست هایت رو از بدن جدا کرده اند.بر بدن تو تیر زده اند.اگردست در بدن داشتی آیا دشمن جرأت می کرد به تو نزدیک شود عباسم.فهمیده ام عمود بر فرق تو زده اند.عباس اگر دست در بدن داشتی می دانستم کسی جرأت جلو آمدن نداشت
@roze_daftari