زهرایم کجا رفت
دشتــــــــــی
شب تار است و طفلان اشکبارند
ز سوگ مادر خود بیقرارند
علی گوید که زهرایم چرا رفت
چراغ خانه ام لطف و صفا رفت
خدایا او امانت پیش من بود
پس از فوت پدر هرگز نیاسود
خدایا بی کس و تنها شدم من
اسیر غصه و غمها شدم من
حسن گوید خدایا مادرم رفت
تمام هستی و تاج سرم رفت
شده زینب پریشان روزگارش
خزان گشته گلستان و بهارش
حسین گیرد سراغ مادرش را
صدا میزد دمادم خواهرش را
ببین زینب حسین ام بیقرارم
غریبم من دگر مادر ندارم
بیقرار اصفهانی
حکایت دعای مادر
عالِمی گفتا که بودم در دعا
محضر مولای عالم کربلا
من خودم دیدم جوانی درحرم
گفت ومولایم سلام ای سرورم
ناگهان آمد ندایی بر جوان
اَلسَلام بر تو ز ما در این مکان
مات وحیران مانده بودم زین ندا
از خودم بیخود شدم زین ماجرا
بر جوان گفتم ترا دارم سوال
این عنایت ازچه باشدشور وحال
این مقامت ازچه آوردی به دست
این سعادت برتو باشدحق پرست
خواستم تا که بگوید راز آن
تا بگویم من برای دیگران
گفت و ای عالِم دعای مادر است
لطف بابا و خدای داور است
سالها خدمت نمودم بر پدر
من غلام مادرم بی درد سر
مادرم گفتا به من روزی پسر
خواهشی بنما ز ما ای تاج سر
گفتمش بر من دعا کن مادرم
ای پدر ای هستیم ای یاورم
تا نظر بر من کند مولا حسین
هستی عالم امیر عالمین
مادرم اینک دعایش مستجاب
می دهد مولای من اینک جواب
( بیقرارا ) خدمت مادر نما
تا شوی در زندگی حاجت روا
بیقرار اصفهانی
📖 #متن_روضه
#روضه باز کوچه بنی هاشم
#شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها #ویژه#🏴ایام_فاطمیه
*
فصل باریدن باران شده و حیران شده ام
آخر سال رسیده است پریشان شده ام
اولین نام که آمد به لبم نام تو بود
از تولد به خدا مست حسن جان شده ام
مادرم دست مرا داد به دستان کریم
بی سبب نیست که محتاج کریمان شده ام
*آی امام حسن! آخرِ سالِ،هر جا بری دارن حساب و کتاب می کنند، حساب مارو زدی یا نه؟ یه محرم داشتیم،یه فاطمیه،یه ماه رمضون،من حساب از راه دور رو قبول ندارم،من رو یه حرمی ببر،رو در رو،اون وقت هر چی تو بگی من بدهکارم،اما برا مادرت کم گریه نکردم،پا به پات برا مادرت گریه کردم،ما برا مادر خودمون خیلی گریه کنیم یه هفته، اما سه ماهه شب و روزمون شده زهرا،راستی آقا یه سئوال ازتون دارم:شنیدم مادرتون رو بد زد،این راسته؟ شنیدم بیست سالگی موهات سفید شد،این راسته؟ شنیدم هر کار کردی دستت نرسید،این راسته؟...*
خواب دیدم حرم و گنبد و ایوان داری
در میان حرمت خادم و دربان شده ام
خواب دیدم که به همراه همه سینه زنان
به غذا حضرتی ناب تو مهمان شده ام
✍️شاعر : حبیب باقرزاده
*دست امام حسن رو گرفت گفت:بریم من حقم رو بگیرم،اومد جلو اولی، راه نداد حرف بزنه،به این دلیل، به این دلیل فدک مال ماست، دیگه کم آورد گفت:قلم بیارید،کاغذ بیارید،نوشت فدک رو تحویل زهرا بدید،مهر خلافت زد...
هنوز خانوم بیرون نرفته بود، گفت:برید به دومی بگید:دادن حقش با من،گرفتنش با تو، خانوم با یه ذوقی، دیگه چیزی تا خونه نمونده بود،رسیدن کوچه، مثل اراذل و اوباش راه رو بست،پاش رو روی دیوار گذاشت... گرفتی داری میری؟ فکر کردی؟ یه زن متدین چشم تو چشم با نامحرم نمیشه...
امام حسن میگه: روش رو گرفت، سمت دیوار رو نگاه کرد،برو کنار،من دختر پیغمبرم... اون حرامزاده قباله رو کشید،پاره کرد،پرت کرد،آب دهان ریخت روش..گفت:حالا برو.... مادر سادات فریاد زد: خدا شکمت رو پاره کنه....نمیدیدش،روش به دیوار بود...امام حسن میگه:یهو دستش رو برد بالا..*
چنان سیلی،سریع و بی هوا آمد....
*اینجا یه دونه زد خانوم افتاد،اما یه جا رو سراغ دارم،بچه رو آورد بالا،ای کاش یه دونه میزد می افتاد،هر چی خواست این بچه رو زد،خانوم اگه افتاد زبونش نگرفت،چشماش نمیدید،اما این دختر زبونش گرفت، چشمش هم نمیدید،رو کرد سمت علقمه،عمو.....یتیم گیر آوردن....حسیــــــن.....*
#روضه_حضرت_زهرا
#فاطمیه
در فراق امام زمان عج
ای گل باغ امامت هارداسان
چلچراغ آدمیت هارداسان
شیعه لر یول گوزلیورصاحب زمان
تا سنی ائتسون زیارت هارداسان
آدیوه عالم فدا تز گل آقا
چون بیزه دمدور غنیمت هارداسان
قسمت اولسا گر رکابونده اولاخ
تا ائده ک عشقیله خدمت هارداسان
چوخلاری پیر اولدی عشقوندن آقا
باخدیلار یوللاره حسرت هارداسان
یوسف زهرا سنه جانلار فدا
گلمگونده ایله سرعت هارداسان
سن کیمین دنیاده یوخ عالی مقام
سنده دی جاه و جلالت هارداسان
اغلاروق صبح و مسا بیماریوک
گل بیزه ایله طبابت هارداسان
یر یوزونده دای عدالت قالمیوب
ای شهنشاه عدالت هارداسان
مکه ده وهابی و آل سعود
ایلیور دینه خیانت هارداسان
سینه لردن آه هجران قوزانور..
قلبیلردن درد و محنت، هارداسان
تز ظهور ایله آقاجان، وئر ئوزون
شیعیانه یاخشی قیمت هارداسان
ذوالفقارون آل اله دشمنلرون
ایلسونلر خوف و وحشت هارداسان
چپ باخا بیلمز بیری گلسون اگر
چون گوره للر سنده قدرت هارداسان
(طیبان) آدون دیور جمعه گونی
ایستیور سندن عنایت هارداسان
✍کربلایی حسن طیبان
@rozeh_daftari1
داغ دید و از غم تو مرثیه خوان شد علی(ع)
بیقرارانه نگاهش خیس ِ باران شد علی(ع)
عاقبت آیینۂ دقّ اش به هم شد جفت و جور
پای تابوت تو جان داد و پریشان شد علی(ع)
در کنار بسترت سجاده اش را پهن کرد
در نماز لیلة الدفن تو گریان شد علی(ع)
خانه سوت و کور، نه فامیل! نه همسایه ای
در کنار بچه ها قاری قران شد علی(ع)
دست لرزانِ حسن(ع) را گرم در دستش گرفت
با محبت! جورِ دیگر مرد میدان شد علی(ع)
بی تو زینب(س) از غذا افتاد و لاغر شد حسین(ع)
با چه بغضی پایِ سفره خیره بر نان شد علی(ع)
زیر نور ماه زانو زد به روی خاک ها
آشنای هر شبِ یک قبر پنهان شد علی(ع)!
مرضیه عاطفی
@rozeh_daftari1
هدایت شده از اشعار مناجات باخداواهلبیت(رمضان المبارک)
جزوصل تودل به هرچه بستم توبه
بی یاد تــو هرجا ڪه نشستم توبه
در حضرت تو توبه شڪستم صَدبار
زین توبه ڪه صدبار شڪستم توبه
َ
#زبانحال زهراسلام الله علیها به حضرت علی علیه السلام
▪️✨✨🍂▪️✨✨🍂
#سبک_اصغریم ای شیرین_زبانیم
.
.
#منتظری شریف آباد
آغلاما مهربان عم اوغلی
قلبیمی ایتمه قان عم اوغلی
صبر ایله صبر ایله آماندی
خوار اولان پهلوان عم اوغلی
گلگیلن فاطمه سیله گوز یاشیوی
غصّه مرگ ایلمه بلا یولداشیوی
.
.
گوزلریم گوزیاشین فداسی
غم چکن جانیمه قاداسی
نیلیوم چاره یوخ علیجان
باشلا نورآیرولوق بناسی
حقّیوی کوثره حلال ایله گلن
باوفا همسره حلال ایله گلن
.
.
.
دویمادوم دادلی صحبتوندن
رﺃفتوندن محبّتوندن
آز قالوبدور اولام مرخّص
چوخ ملالیله خدمتوندن
آل دیزون اوستونه بلالی باشیمی
پاک ایله پاک ایله اوزون گوز یاشیمی
.جان سنون جان حسن حسینون
ایکّی دلدارِ عالمینون
بوش گورنده منیم یریمی
آغلیا قویما زینبینون
نیلیوم روحمی منیم درده سالار
آغلارا م آغلاسا آناسیز بالالار
.
.
.
صبر ایله رنج روزگاره
ویرمه غصّه بو دلفگاره
غسلیمی ویر لباسیم اوستن
اولمیا جسمیمه نظاره
قوی گیجه قبره بو انیس محنی
قلبی تک سینه سی یارالی بدنی
.
.
.
ایستورم ای امین اسرار
بیلمسون ثانیِ ستمکار
هاردا دفن ایلدون بتولی
وار جهت ای ولیِّ دادار
ایستمز دفنیمه او خونخوار گله
قاتلِ ظالمِ جفاکار گله
.
#فاطمیه_شهادت #فاطمیه #منتظری
#آغلاما_مهربان_عم_اوغلی
#ترکی
@rozeh_daftari1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا مادرم را کجا می برند؟😭
🏴#فاطمیه
@rozeh_daftari1