eitaa logo
روضه حاج عباس طهماسب پور
425 دنبال‌کننده
314 عکس
522 ویدیو
11 فایل
کانال تخصصی روضه همراه با متن با نوای دلنشین #حاج_عباس_طهماسب_پور هیئت محبان الزهرا سلام الله علیها #بابل ارتباط با خادم کانال @youssof_62
مشاهده در ایتا
دانلود
🔥چقد عذابم داد، طنابی که دور گردنم بود 🔥چقد عذابم داد، لباس کهنه ای که تو تنم بود عذاب از این بدتر، چیزی نباشه که تو بپوشی عذاب از این بدتر، ماهارو بردن برده فروشی 😭 😭زینب کجا و بزم حرام و سر و شراب و جام 😭باورت میشه منو آوردن میون بزم عام 😭 💢 💢کنار تشت و سر بریدت،جام شرابم بود 💢به کی بگم که جمع نگاه سمت حجابم بود 💢 😭 😭زینب کجا و بزم حرام و سر و شراب و جام 😭باورت میشه منو آوردن میون بزم عام 😭 💢 💢کنار تشت و سر بریدت،جام شرابم بود 💢به کی بگم که جمع نگاه سمت حجابم بود 💢 🔰 🔰خلاصه بدترین لحظات 🔰 🔰روضه ی باز عمه ی سادات 🔰 🔺 🔺زینبی که مظهر عفافه، زخمیه احساسه 🔺دور و برم پر شد از غلام و زنای رقاصه 🔺 ⚪️سلسله رو دستام ⚪️ روی سرم خاکستر و آتیش میریختن از رو بام ⚪️محله ی یهودیا شنیدم ناسزا و دشنام ⚪️ 😭 ❇️کجا بودی عباس؟؟ ❇️وقتی که بردن منو تو بازار، کجا بودی عباس؟؟ ❇️همه منو دیدن توی انظار، کجا بودی عباس؟؟ 😭😭😭 🔆در بیابان همه ناموس تو آواره شده 🔆چادر و مقنعه ی دختر تو پاره شده 😭😭😭😭 🆔http://eitaa.com/rozehajabbas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸پشت و پناه یکی دو روزه ی من… نه 🔸یک جبل الرحمه، از برابر من رفت 🔹نیست کمر درد من بخاطر اکبر 🔹دردم از این است که برادر من رفت 🔆بس که بلند است صدای هلهله، به گمانم 🔆کوفه خبردار شد که لشکر من، رفت 🔻خواهر من، یک به یک به اهل حرم گفت 🔺وای ابالفضل رفت معجر من رفت ⬅️گفت مرا هم ببر به علقمه،گفتم ⬅️زودتر از رفتن تو، مادر من رفت ♨️رفتی و با رفتن تو، دست حرامی ♨️بغل گوشوار دختر من رفت ☑️حالا داره التماس میکنه… ✔️جان حسین، روی نیزه باش مراقب ✔️دیدی اگر سمت شام، خواهر من رفت 😭😭😭 سر بی کلاه خود…. خوب میدونه چیه عمود صورت یه بی دست، فقط یه رنگ داره کبود هر تیری که اومد، دوبار فرو رفته تنم یبار دونه دونه ، یبار باهم، وقت فرود آخه میدونی آدم که از بالا بلندی میفته، اول کاری که میکنه دستاشو سپر میکنه تیر به چشمای عباس زدند، عمود به فرق عباس زدند دستاشو از بدن جدا کردند چنان از رو اسب افتاد… 😭😭😭 حالا باهم روضه بخونیم سر بی کلاه خود…. خوب میدونه چیه عمود صورت یه بی دست، فقط یه رنگ داره کبود هر تیری که اومد، دوبار فرو رفته تنم یبار دونه دونه ، یبار باهم، وقت فرود چهار هزار تیرانداز چهارهزار نفر به یه نقطه… 😭😭😭 حالا مادرش اومده، سرشو به زانو گرفته با خودش میگه مادرم، ام البنین تو مدینس کی بهم میگه پسرم عباس?? ای که میگی یا ولدی، منو در آغوشت نگیر مادر کنار آخه تنم پر تیره، بسه برات همون یه زخم… زخم مسمار 😭😭😭 شنیدم یه کاری باهات کرد اون مسمار در هربار نفس میکشیدی… 😭😭 🔸یک دیده پر ازاشک، یک دیده ام که غرق خون 🔸این کیه میگرده،به دور من... زانو کشون 🔹شاید اومد عدو، تا سرمو جداکنه 🔹اما صداش آشناس، خسته نباشی پهلوون ☑️خجالتم نده داداش، پهلوونت ببین پشتش بر زمینه ☑️من موندنی شدم داداش،برام حلالیت بگیر از سکینه 💥یه عمری ابالفضل از بچگی... یوقتایی میومد پیش ام البنین میگفت، مادر چرا من به حسین نباید بگم داداش؟؟ همه آرزوش این بوده... 💥خانم ام البنین میفرمود: پسرم نکنه به حسین بگی داداش ⚪️حسین، مادرش فاطمه، مادر تو کنیز مادر حسینه تو هم غلام بچه های فاطمه ای آرزو به دل مونده تا لحظه ای که فاطمه رو دیده همه قدرتشو جمع کرد، توان نداره ابالفضل.... 😭اخا... ادرک اخا... 😭ابی عبدالله با این نوا فهمید که دیگه کار عباس تمومه سریع خودشو رسوند دست، جدا افتاده مشک، جدا افتاده ♻️یه چیزیو بغل گرفته، هی میبوسه هی بو میکشه لشکر دشمن فکر کرده حسین،قران پیدا کرده خوب که توجه کرد،دید دستای بریده عباسه حسین... 😭😭 ✅حالا اومد سر عباسو رو زانو گرفت بعد حرفایی که زد، داداش من تقاضا میکنم تا زمانیکه زندم، منو به خیمه نبر سکینه وعده آب شنیده از من رباب، علی اصغرو بغل گرفته، تو خیمه هی میگه پسرم نگران نباش الان عموت میاد... رفته عمو که آب بیاره...این کشته عباسو قول عموت،نشد نداره خیالتون راحت، ابالفضل رفته آب بیاره جان مادرت فاطمه، منو به خیمه نبر نمیتونم این صحنه رو ببینم حالا شد کردن به گریه کردن حسین گریه میکنه، عباس گریه میکنه عباسم، داداش پهلوونی مث تورو از دس دادم دارم گریه میکنم تو چرا گریه میکنی؟؟ صدا زد، داداش... الان لحظه آخر عمرم سرم رو دامن داداش مهربونی مث توئه میدونی برا کدوم لحظه داره گریه میکنه؟؟ الشمر جالس علی صدر محتضرو، دکمه های پیرهنشم باز میکنن راحت جون بده... یه وقت ابی عبدالله دید سینش سنگینی میکنه چشماشو باز کرد، اون نانجیب باچکمه رو سینه اش نشسته میخوام روضه بخونم دیگه... خنجر تو دستشه خنجرحیا کرده،نتونس باخنجر گلوشو ببره سر ابی عبدالله رو نامتعادل برید نتونستن... بدنو برگردوند... یا ذبیح بالقفا... حسین... 🆔 http://eitaa.com/rozehajabbas
🔸یک سو صدای ضجه ی زینب،بلند بود 🔸یک سو صدای مادرت اما کباب 🔹یک سو عَلَم به خاک و علمدار غرق خون 🔹یک سو به نیزه، عزیز رباب 🔆کم کم نگاه بر بدنت،سخت میشود 🔆کم کم نفس زدنت،سخت میشود ❤️ ❤️ ❤️ ☑️وارد حجره شد. دید فاطمه(سلام الله علیها)،داره با خودش حرف میزنه ☑️دخترم، من تو اتاق کسیو نمیبینم، داری با کی حرف میزنی؟ ✔️بابا یا رسول الله، فرزندی که تو شکممه، با من حرف میزنه،،، یوقتایی دلداریم میده ✔️یوقتایی حرفایی میزنه... ☑️چی میگه دخترم؟؟ ✔️تا دیروز میگفت ✔️از امروز یه جمله ای میگه، جیگرمو آتیش داده، دل تو دلم نیست بابا ✔️آروم و قرار ندارم ✔️هی میگه 😭😭😭 ✔️بابا قضیه چیه؟ پیغمبر نشست. شروع کرد گریه کردن ☑️دخترم این بچت،اسمش ☑️یه روز میره کربلا ☑️یه عده درنده های بیابون، نامرد مردمان، بین دو نهر آب با لب تشنه سر از بدنش جدا میکنن 😭😭😭 🔻همه ی قافیه با شمر، بهم میریزد 🔻بدنت را به خدا شمر، بهم میریزد 🔺خواهرت پیش تو صدبار، زمین می افتد 🔺وسط معرکه تا شمر، بهم میریزد ✴️ضجه ی آه ؛ بُنیَّ به هوا میخیزد ✴️در همان حال و هوا ، شمر بهم میریزد 🌱خنجر کُند ،گرفته به میان دستش 🌱حنجر پاک تو را شمر بهم میریزد 😭😭😭 🍀پنجه انداخته در گیسوی تو، ای آقا 🍀گیسویت را ز قفا،شمر بهم میریزد 😭😭😭 🥀ناله ی زینب کبراست، خدایا بنگر 🥀بوسه ی جد مرا شمر بهم میریزد 🍂بین گودال و لب تشنه،کنار دریا 🍂پسر فاطمه را شمر بهم میریزد 😭😭😭😭 🔥میخوام یه روضه ی دسته جمعی بخونیم و یا علی مدد 🔸ای دار و ندارقلبم،ای پشت و پناه زینب 🔸از آه تو من میسوزم،ای گرمیه آه زینب 🔹بیا و راحت از غمم کن 🔹نظاره ای به ماتمم کن 💠که جان من به لب رسیده داداش.. 🔺به گیسوی سپید زینب 🔺نظر به قامت خمم کن 💠که جان من به لب رسیده ☑️آه.... حسین 😭کن تماشا،بین نامحرم اسیرم 😭طعنه و دشنام و خنده،کرده پیرم بی تو ای عشقم،الهی من بمیرم .... 🆔 http://eitaa.com/rozehajabbas
خیزش مردم دارالمومنین علیه جنایت رژیم کودک کش اسرائیل 🔹امروز «چهارشنبه ۲۶ مهر» 🕓 🗓 🔵
😔جای تو دل به همه دادم و خوارم کردند 😔رحم کن بر منه ساده،که حماقت کردم ♨️دارد این عمرتلف میشود،میبینم ♨️نشدم عابد درگاه، نه همت کردم ✅مزه نام از دهنم،دیگر رفت ✅ بس که هِی،پشت سر خلق تو غیبت کردم 💢دست احسان تورا پس زدم و کج رفتم 💢جای تو با خوده ابلیس،رفاقت کردم 🔸به امانت، شرف و ثروت و جاهم دادی 🔸منه آلوده،خیانت به امانت کردم 🍃وقت بی کس شدنم،یاد تو افتادم و بس 🍃سر این سفره فقط،صحبت حاجت کردم ✳️نخورَد مُهر عذاب تو به پیشانیه من ✳️وقتی یک عمر فقط سجده به تربت کردم 🌐تو خودت شاهد من باش که در هیئت ها 🌐از تن بی سر ارباب،روایت کردم /////// ////// ////// ////// ////// ////// ////// ⬅️از بیعت ذی الحجه تان جا نزنید ⬅️انقدر به درب خانه، با پا نزنید 🔵بین در و دیوار صدا زد محسن 🔵ای مردم پَست، مادرم را نزنید ☑️نزاشتن آب غسل و کفن پیغمبر خشک بشه ☑️اون اتفافی که نباید میفتاد،،، افتاد ✔️یه عده بی حیا به بهونه ی بیعت گرفتن از مولا اومدن در خونه ی امیرالمومنین ☑️آتیش زدن ☑️خواستن خونه رو با اهل خونه بسوزونن حرف به این روضه کشیده شد ☑️این واقعه،،،در، دیوار،، مادری که دستاشو حائل کرد،نامردا وارد خونه نشن و فرمود: ☑️مگه اینکه از رو جنازه ی منه فاطمه رد بشید،دستتون به امامم، به ولیّم، به آقام برسه ⚪️تجسم کنید 😭… 🔻در موقع سپر شدنش، محسن کامل نگشته بود 🔺تنش، محسن،،، زهرا به خانه بود و سپر میشد 🔘هر دفعه موقع زدنش،،، محسن یعنی برای فاطمه شد آنجا هم که حسین، هم حسنش،،، محسن اصلا برای حضرت زهرا گشت اول شهید بی کفنش ☑️چه آرزوها که نداشتم برای این بچه… 😭😭 اصلا برای حضرت زهرا گشت اول شهید بی کفنش،،، محسن شش ماه بعد آمدنش، اصغر ،،، شش ماه قبل از آمدنش،،، محسن گر بر تن حسین به غارت رفتن هم نزد به پیراهنش،،، محسن مرغ بهشت بود و در آخر هم سکنی' گزید در وطنش،،، محسن نهال من که در جان ریشه داره کجا تاب و توان تیشه داره همه سنگین دلانند، سنگ در مشت نمیگفتن که با خود، بار شیشه داره ☑️یه چند خط از زبون مادر برا حضرت محسن، مادرونه بخونم ♻️آرزو داشتم دُردونه ی من ♻️گریه میکردی صدات میپیچید تو خونه ی من ♻️واست میخوندم لالایی مادر ♻️تا که بخوابی سر میزاشتی روی شونه ام 😭😭😭 🔆نمیتونم بعد تو من زنده بمونم پسرم محسنم… 💠کاش صداتو میشنیدم با گریت از خواب، میپریدم 💠اسم تورو محسن میزاشتم چه آرزوها که نداشتم 😭😭 💠برگ گل من خزون گرفتی 💠مگه تو خوابم تورو ببینم که جون گرفتی ✳️کاشکی میدیدم راه رفتنتُ ✳️آرزو داشتم ببینم شکفتنتُ ✳️اون روزا پا گرفتنتُ ✳️کاشکی علی میشنید،،، بابا گفتنتُ مدینه مردمش حسودن منتظر این روزا بودن غنچه ی ناشکفته پرپر الهی که بمیره مادر 😭😭 😭کربلا قضیه بر عکس شده 😭بابا یه قنداقه ای رو بغل گرفته یه چند قدم میاد سمت خیمه، دوباره برمیگرده چیجوری به رباب بگم?? … 😭 ❇️چه زود دست خزان کرد پرپرت ❇️رفتی و رفت لبخند ز لب های خواهرت ❇️هر کس که دید رأس تو را روی نیزه ها ❇️آهی کشید و گفت بیچاره مادرت 🆔 http://eitaa.com/rozehajabbas