eitaa logo
🌱درگاه شاعران روضه نشینان🌱
2.2هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
366 ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کفن برای تو از جنس ناب آوردند برای درد فراقت گلاب آوردند چقدر ناله آبم دهید سر دادی ولی به خنده برایت سراب آوردند مکررا تو خودت را زمین زدی از درد چگونه درد تو را دیده تاب آوردند همینکه مادر خود را صدا زدی آنها بساط هلهله را با شتاب آوردند نگاه پر زخدایت پی شهادت بود اجابت از طرف مستجاب آوردند به اختیار خودت جام زهر نوشیدی برای جد غریبت شراب آوردند برای اینکه بگویند نامسلمانست برای حضرت قرآن کتاب آوردند سنان و حرمله و شمر بی نزاکت را برای زخم زبان و عذاب آوردند سر بریده طفلی برای لجبازی به پیش چشم کبود رباب آوردند برای له شدن غیرت و غرور حسین بدست اهل و عیالش طناب آوردند 🔸شاعر: ________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
پیکرت از تیر و از سرنیزه مالامال نیست خنجری دیگر برایت در پر یک شال نیست گرچه روی پشت بام و زیر خورشیدی، ولی جسم تو دیگر خدارا شکر در گودال نیست حیف ام الفضل داری، بی ابالفضلی،ولی؛ موقع تشییع دیگر خواهرت بدحال نیست بر تنت آرامش بال کبوترهاست و زیر نعل هیچ اسبی پیکرت پامال نیست زیر نعل هیچ اسبی نیستی، بااین حساب؛ موقع تقطیع جسمت لشکری خوشحال نیست سٙم به تو داده ولیکن بی خیال جسم توست روی سینه قاتل تو این قٙدٙر فعال نیست خانه ات اما خداراشکر در آرامش است پیش نامردان به پای دخترت خلخال نیست زینبی دیگر نداری و نمی بیند دگر هی سرت در تشت و بر نیزه زبانم لال نیست وزن نعل اسب از بال کبوتر بیش بود ذوالجناحت هم کنار خیمه خونین بال نیست 🔸شاعر: ___________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
بر شعله ی جگر، نم باران می آورند باران نبود، دیده ی گریان می آورند با هلهله کنار حرم دف نمی زنند در پیش محتضر به خدا کف نمی زنند فکری برای غربت یوسف نمی کنند این جا به تشنه آب تعارف نمی کنند دلواپس از پلیدی کرکس شدن بس است مرد غریب خانه و بی کس شدن بس است تا این که چنگ بر جگر خاک می کشی رخت سیاه بر سر افلاک می کشی حرف از غلاف و همسر یعسوب دین بزن نفرین به دومی کن و مُشتی زمین بزن خاکی شده تمام عبایت بلند شو هر طور هست روی دو پایت بلند شو در آسمان چشم یتیمان قمر بمان ابن الرضا... بیا و کمی بیشتر بمان رنگت پرید، قلب رئوفت مذاب شد از سرفه کردنت دل عالم کباب شد خون جگر به دامن زهرایی ات نریز ساعات آخر است کمی صبر کن عزیز این قدر جسم لاغر خود را زمین نکش حالا که می پری، پر خود را زمین نکش خنده بس است در وسط خانه بس کنید افتاده بین حجره غریبانه بس کنید ای حامل امام به قدش نظاره کن پایش کشیده شد به زمین، فکر چاره کن تا بام، قبلِ هر قدمی احتیاط کن در بین راه پله کمی احتیاط کن دیگر حیا کن و برو از روی پشت بام او را رها کن و برو از روی پشت بام این پشت بام از ته گودال بهتر است در زیر سایه بانِ هزاران کبوتر است از روی پشت بام کسی رد نمی شود یا این که لااقل فرسی رد نمی شود رأس کسی به خنجر و سم آشنا نشد با ضربه ی دوازدهم آشنا نشد این جا کسی برای اسیری نمی رود جسم امام بین حصیری نمی رود این جا کسی به خاطر غارت گذر نکرد نیت برای بردن شال کمر نکرد یک عمر گریه کردم و حقش ادا نشد داغی شبیه غارت خون خدا نشد 🔸شاعر: ___________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
گم شد میان هلهله سوز صدایت لبخند آمد در جواب ناله‌هایت فصل بهارت طعمه‌ی پاییز می‌شد آری، اجابت بود پایان دعایت مظلومی تو چون عمویت حد ندارد در خانه هم یاری نداری جز خدایت در خنده‌های زهرآلودش نمی‌دید یک خاندان را می‌نشاند در عزایت از بس کرامت داشت چشمت ، قاتلت هم سهمی طلب می‌کرد از ابر عطایت آبی ندادند و صدایت خشک می‌شد یک حجره‌‌ی در بسته می‌شد کربلایت راحت شدی از دست دنیا، مادر تو از حوض کوثر آب آورده برایت 🔸شاعر: ___________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
دارم از داغ غمت اشک دمادم بیشتر چشم هایم می زند بارانِ نم نم بیشتر تو جوادی و کرامت با تو معنا می شود پس دخیل حاجت باب المرادم بیشتر همسر نامهربان خیلی اذیت می کند هرچه او نامهربان تر، شدت غم بیشتر روی خاک حجره می پیچی به خود آقای من ناله هایت میشود هر لحظه، کم کم بیشتر مادرت زهراست آقا آمده بالا سرت قامتش را کرده این حالات تو خم بیشتر از به خود پیچیدنت اینگونه حاصل می شود: زهر هر چه تلخ تر، سوز جگر هم بیشتر این عطش ، این گریه ها، این خنده های زهر دار شد بساط روضه ات حالا فراهم بیشتر یک طرف این ناله ها، یک سو صدای هلهله می کنم در روضه ات یاد مُحرّم بیشتر 🔸شاعر: ___________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
در زیر آفتاب تو ماندی حسین هم ای تشنه ! دور از آب تو ماندی حسین هم پیر و جوان نداشت که یک نور واحدید در قلب شیخ و شاب تو ماندی حسین هم کم یا زیاد مرثیه فرقی نمی کند در روضه در کتاب ، تو ماندی حسین هم گودال و بام ، مرز قبول شهادتند راضی از انتخاب ، تو ماندی حسین هم شمشیر و زهر هردو جگر پاره می کنند دل خون و دل کباب ، تو ماندی حسین هم در روضه های کرببلا جانگدازتر داغ از غم رباب ، تو ماندی حسین هم هرگز نمیرد آنکه از او زنده ایم ما پس با همین حساب ، تو ماندی حسین هم 🔸شاعر: ___________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
به لطف خدای جوادالائمّه گدايم ، گدای جوادالائمّه غريبم نخوانيد ياايّهاالنّاس شدم آشنای جوادالائمّه رسيدم به آزادگي تا دلم شد اسير ولای جوادالائمّه ازآن صورت گندمين بوي گندم گرفته هوای جوادالائمّه رضاي خداي امام رضا را بجو در رضای جوادالائمّه اگر عاشقي هر نفس مثل سايه برو در قفای جواد الائمّه تو و جنّت و قصر و حور،آي زاهد من و خاك پای جوادالائمّه ملك در لباس كبوتر مي آيد به ايوانْ طلای جوادالائمّه نه تنها فلك،عرش هم تكيه داده به گلدسته های جوادالائمّه شميم دل انگيز مشهد مي آيد ز صحن و سرای جوادالائمّه در اين آخر ماه ذي القعده بايد بسوزم برای جوادالائمّه مرا بيمه ام مي كند تا محرّم لباس عزای جوادالائمّه زنی بود و ظلم و دف و پايكوبي عطش بود و نای جوادالائمه در حجره را بسته اند، آه خانه شده كربلای جوادالائمّه بريده بريده ، شكسته شكسته مي آيد صدای جوادالائمّه دم العطش شد دم وا حسينا عوض شد نوای جوادالائمّه شبيه حسين ، آه آبش ندادند صدا زد ، بميرم جوابش ندادند كنيزان شنيدند آهش بلند است جوابي به حال خرابش ندادند اگر منع كردند از شرب آبش ولي جا به بزم شرابش ندادند تنش را رها بر روي بام كردند ولي تيغ و نيزه عذابش ندادند دم آن همه كفتر باوفا گرم كه تحـويل بر آفتابش ندادند تنش از سر بام در كوچه افتاد ولي نعل ها پيچ و تابش ندادند دگر سنگها بغض خود را نشانِ گُلِ روی از خون خضابش ندادند زماني كه تشييع شد،رهگذرهـا عذابي به عاليـجنابش ندادند ولي آه ، در گودي قتله گاهي غروبی ، غريبی پس از بي سپاهي تنش زير سُمّ ستوران رها شد به بغض علي يكصد و ده هجا شد همين كه سرش رفت روي سنان ها نشستند در موج خون آسمان ها در آمد ز عمق جگر ، آهِ زنها كه در بين گودال مي گفت تنها زني قد خميده : بنيّ بنيّ گل سر بريده : بنیّ بنيّ 🔸شاعر: ___________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
هم آسمان قصیده‌ای از بی کرانی‌اش هم بی کرانه‌ها غزل آسمانی‌اش ای کال‌ها کمال سر کوچه باغ اوست باید رسید تا به خدا با نشانی‌اش او در مدینه جای پدر را چه پر نمود در غیبت پدر ، پسر و میزبانی‌اش باغ معارف است حدیثش ، پیمبران حظ می‌برند موقع شیرین زبانی‌اش از جبرئیل تا ملک الموت هرکه هست نوشیده است از لب جام دهانی‌اش باب الجواد حاجت ما را چه زود داد مشهد پر است از نفسِ مهربانی‌اش شش‌گوشه شد ضریحش اگر بی دلیل نیست از شش جهت گداست در این میهمانی‌اش یارب مگیر فیض شب کاظمین را هرکس خوش است پیش عزیزان جانی‌اش وقت زیارت است و عباراتش از رضاست قربان کودکیش فدای جوانی‌اش حالا کبوتران همه از مشهد آمدند تا آسمان بام ؛ پی سایبانی‌اش آقای طوس از جگرش آه می‌کشد در کنج حجره تا پسرش آه می‌کشد افتاده است روی زمین و برابرش لبخند می زند به تقلاش همسرش افتاده است روی زمین دید مثلِ او افتاده است در وسط کوچه مادرش جرعه به جرعه آب زمین ریختند و او از بس که آب گفت ترک خورد حنجرش قسمت نبود آب بنوشد بجای آن خاکی شده است حیف لبان مطهرش باب‌الحوائج است ولی می‌توان شنید از بین حجره ناله‌ی موسی بن جعفرش این دفعه می‌زدند به دَف تا که جان دهد کَف می‌زدند وقتِ نفسهای آخرش از پا گرفته و بدنش می‌کشند...وای تا پشت بام ریخته گلهای پرپرش خون گریه می‌کند لبه‌ء تخته سنگ‌ها از بس که خورد بر لبه‌ء پله‌ها سرش این پشت بام گودی گودال نیست شکر با پا نیامده است کسی روی پیکرش سخت است فکر این غم و سخت است باورش مردی که قاتلش بشود زهر همسرش 🔸شاعر: ___________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
  به دیوار قفس بشکسته ام بال و پر خود را زدم تنهای تنها ناله های آخر خود را درون شعله همچون شمع سوزان آتشی دارم که آبم کرده و آتش زدم پا تا سر خود را قفس را در گشوده، صید را آزاد بگذارید که در کنج قفس نگذاشت جز مشتی پر خود را کنیزان لحظه ای آرام، شاید بشنوم یکدم صدای نالۀ جانسوز زهرا مادر خود را لبم خشکیده یارم گشته قاتل حجره در بسته مگر با قطره اشکی تر نمایم حنجر خود را بزن کف، پایکوبی کن، بیفشان دست، امّ الفضل که کشتی در جوانی شوهر بی یاور خود را بیا و این دم آخر به من ده قطرۀ آبی که خوردم سال ها خون دل غم پرور خود را چه گوئی ای ستمگر در جواب مادرم زهرا اگر پرسد چرا لب تشنه کشتی شوهر خود را اجل بالای سر، من در پی دیدار فرزندم گهی بگشوده ام گه بسته ام چشم تر خود را به یاد شعله های نالۀ ابن الرّضا (میثم) سزد آتش زنی هم نخل، هم برگ و بر خود را 🔸شاعر: ________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
از من گرفته همسر من خورد و خواب را زهر جفا زجان ودلم برده تاب را وای از عناد دختر مأمون که از جفا مسموم کرد زاده خیر المئاب را تنها نه جان من که از این شعله سوختند جان رسول و فاطمه بوتراب را ای آنکه التهاب عطش را شنیده ای بنگر به عضو عضو من این التهاب را افکنده است شعله به جان من و هنوز ازمن کند دریغ یکی جرعه آب را من میکنم به العطش از او سؤال آب او می دهد به هلهله بر من جواب را یارب تو آگهی که برای بقای دین بر جان خریدم این ستم بی حساب را جان می دهم به غربت و عطشان که خون من تضمین کند تداوم اسلام ناب را باشد زفیض دوستی ما اگر به حشر آسان کند خدا به مؤید حساب را 🔸شاعر: ___________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
🔳نوحه تک و سنگین شهادت امام جواد (ع)🔳 🎤سبک: کنار قدم های جابر ✒️شاعر : علی صمدی بند اول: نوای دل بی نوایم غم تو نکرده رهایم مدد یا جواد الائمه که تا کاظمینت بیایم عزادار داغ تو هستیم به پای غم تو نشستیم شنیدیم کمی روضه ات را سپس بغض خود را شکستیم بگریم برایت ، چو ابر بهاران که در کنج خانه ، غریب میدهی جان ادرکنی ابن الرضا ابن الرضا ابن الرضا ( - ) بند دوم: زده زهر شراره به جانش ز دست رفته تاب و توانش گرفت زهر تمام وجودش شده زرد رخ و خشک لبانش شده ناله اش گم میان هیاهو و رقص کنیزان کشیدند کل و کف زدند تا نیاید صدایش دهد جان شبیه حسن او ، غریب است به خانه شده پیرتر از پیر ، اگر چه جوانه ادرکنی ابن الرضا ابن الرضا ابن الرضا بند سوم: سه روز و سه شب جسم پاکش رها گشته بر روی بامی بود این گریزی مناسب دهم تا به ارباب سلامی برای جوادالائمه شدند طائران سایبانی ولی کربلا نزد ارباب نماند ذره ای هم نشانی نه انگشتری هست ، نه جامه به پیکر نه عمامه ای هست ، نه اصلا به تن سر واویلا یبن الزهرا یبن الزهرا یبن الزهرا .... 🔳🔳🔳▪️▪️▪️✒️✒️✒️▪️▪️▪️🔳🔳🔳 # علی _صمدی ❇️باحضور یکصدو سی شاعر خوشنام کشور ✳️سبکهای خام و بروزبرای هر مناسبت✳️ ✅با روضه نشینان بروز باشید 👇👇👇👇👇👇👇 https://telegram.me/joinchat/BELnMjv2DPLwmVDRQ2ISoQ
فرشتگان خدایی به عرش رحمانی همه به حال شعف در پی چراغانی به کف زنی شده مشغول بهر پیوندی و می کنند به سوی زمین گل افشانی در آسمان مدینه زنند بال و پری به دور خانه طاها، حبیب ربانی به روز اول ماهی که هست ذی الحجه مدینه گشت مهیا برای مهمانی مدینه غرق سرور است بهر پیوندی میان دو گل خلقت کمال انسانی یکی بود گل دردانه رسول خدا یکی بود علی، آن شهریار ایمانی بخواند خطبه پیمبر برای این پیوند و دست به دست بداده، دو یار جانانی بسی رضایت پروردگار حاصل شد ز ازدواج پر از سادگی و آسانی ز وصلتی که شود در تمامی اعصار نمونه ای ز بهین شیوه مسلمانی الا تو حضرت صاحب، عطا نما صله ای به شاعری که کند اینچنین ثناخوانی 🔸شاعر: __________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
عروس فاطمه داماد فاتح خیبر شد است عاقد این عقدحضرت داور رسید ساقی کوثر به سوره‌ء کوثر اگر تو اهل دلی یک صدا بگو حیدر سحر رسیده به شکرانه‌اش نماز کنید (و ان یکاد بخوانید و در فراز کنید) ز عرش حضرت جبریل می‌زند فریاد موالیان علی گشته از جهیم آزاد به نام حیدر کرار خانه‌ام آباد خدا به یمن علی مژده بربهشتم داد شب وصال دو عاشق دو دلبر همراز تمام خلقت عالم از این دو شد آغاز دلم خوشست غلام غلامتان هستم کبوتر حرم روی بامتان هستم ز لطف دوست جواب سلامتان هستم همیشه تشنه یک جرعه جامتان هستم خدا محبت هرکس که در میان انداخت (مرا به بندگی خواجه جهان انداخت) 🔸شاعر: __________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
می‌رسد قصه به آنجا که علی دل تنگ است می‌فروشد زِرهی را که رفیق جنگ است چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد «إن یکاد» از نفس فاطمه بر تن دارد خبر از شوق به افلاک سراسیمه رسید تا که این نیمهء توحید به آن نیمه رسید علی وفاطمه در سایهء هم... فکر کنید شانه درشانه دوتا کعبهء یکدست سفید عشق تاقبلِ همین واقعه مصداق نداشت ساز و آواز خدا گوشهء عشّاق نداشت کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام فاطمه... فاطمه با رایحهء گُل آمد ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد ابر مهریهء او بود که باران آمد نفَس فاطمه فرمود که باران آمد ناگهان پنجره‌ای رو به تماشا وا شد هر کجا قافیه «یا فاطمةالزهرا» شد مثنوی نام تو را برده، تلاطم دارد چادرت را بتکان، قصد تیمّم دارد می‌رود قصهء ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام 🔸شاعر: ___________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
در آسمان مدینه ستاره‌باران بود ستاره بود وهمه کوچه‌ها چراغان بود خدا دو نور خودش را رسانده بود بهم عجیب نیست اگر شهر نورافشان بود ملائکه همگی آمدند روی زمین از ازدحام ملک شهر راه‌بندان بود فرشته‌ها هم از آن سفره شام می‌خوردند ولیمه علی و فاطمه فراوان بود شبی که صاحب مجلس خود پیمبر بود چه مجلسی! که در آن جبرئیل مهمان بود چه افتخار بزرگی نصیب ایران شد عنان مرکب زهرا به دست سلمان بود در آسمان وزمین شوروجشن وهمهمه است شب عروسی و عقد علی و فاطمه است شب عروسی و عقد دو دُرّ ناب خداست همه مخارج این جشن با حساب خداست اگر که هردو جهان خواستگار زهرا بود علی میان همه اول انتخاب خداست برای دادن پاسخ اگر تامل کرد رسول منتظر دیدن جواب خداست سزات مهریه فاطمه، علی باشد برای اینکه علی مظهر کتاب خداست ظهور فاطمه را هیچکس نخواهد دید چراکه پیش علی هست ودرحجاب خداست کسی که باعث رنج علی و فاطمه شد همیشه مستحق آتش عذاب خداست به پیشگاه خدا مصطفی ستایش کرد به فاطمه چقدر از علی سفارش کرد از این به بعد تو همخانه علی هستی علیست شمع و تو پروانه علی هستی نبی سپرد به دست وصی نگینش را از این به بعد تو دردانه علی هستی اگر که ساقی کوثر علی شده، کوثر... تویی و صاحب میخانه علی هستی بخاطر تو علی روزیش دوچندان شد تو رزق و روزی روزانه علی هستی اگر که شان تو برتر نباشد از حیدر بدون شک که تو هم شانه علی هستی فرشته آمد و قرآن به دورشان چرخاند خدای عزوجل نیز عقدشان را خواند خدیجه نیست کنارش که مادرش باشد شب عروسی او پیش دخترش باشد خدیجه نیست که یاری کند پیمبر را خدیجه نیست که همراه همسرش باشد چه روسری ولباس عروسیش ساده است خدیجه نیست به فکر گل سرش باشد کنار چادر او می‌کشد به روی زمین خدیجه نیست نگهدار معجرش باشد چقدر جای خدیجه مقابلش خالیست کنار سفره عقدش برابرش باشد خدیجه نیست برایش حنا درست کند برای شام عروسی غذا درست کند 🔸شاعر: ___________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت در اصلْ مصطفی ز علی اذن را گرفت دیدند خواستگار علی بود ظاهراً یک روح بود عشق ولی در دو تا بدن زهرا اگر نشست علی هم به پیش رفت الحق علی به خواستگاری خویش رفت زهرا همان علی ست ولی در پس حجاب غیر از بلی چه چیز به حیدر دهد جواب؟ تو حیدری و هر چه که فریاد زد سروش پیدا نشد برای تو در عرشْ ساق دوش بی ساق دوش آمده بر دوش ذوالفقار دست خدا نموده به پا کفش وصله دار دنیا شنید گر چه ز لب های مصطفا در اصل خطبه خواند برای شما خدا چون در شب زفاف شما فرش می شود با این دلیل عرش خدا عرش می شود سابیده اند قند ستاره به تور ابر در عقد هم شدند دو تا رشته کوه صبر زَوّجتُ عشق، جزوسپاه علی در آ اَنکَحتُ فاطمه به نکاح علی در آ از تو بهشت تا که جوابت بلی شود با تو علی میان خلایق علی شود در بند تو زده پدر خاک را خدا عقد تو کرده جمله ی "لولاک" را خدا کردند اشک های علی را محاسبه مهریه ی تو آب شد عند المطالبه آتش گرفت علقمه و نیل گُر گرفت هذا موکّلی پر جبریل گُر گرفت دم رفت توی سینه ولی بازدم رسید دست علی و فاطمه کم کم به هم رسید... 🔸شاعر: _________________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت در اصلْ مصطفی ز علی اذن را گرفت دیدند خواستگار علی بود ظاهراً یک روح بود عشق ولی در دو تا بدن زهرا اگر نشست علی هم به پیش رفت الحق علی به خواستگاری خویش رفت زهرا همان علی ست ولی در پس حجاب غیر از بلی چه چیز به حیدر دهد جواب؟ تو حیدری و هر چه که فریاد زد سروش پیدا نشد برای تو در عرشْ ساق دوش بی ساق دوش آمده بر دوش ذوالفقار دست خدا نموده به پا کفش وصله دار دنیا شنید گر چه ز لب های مصطفا در اصل خطبه خواند برای شما خدا چون در شب زفاف شما فرش می شود با این دلیل عرش خدا عرش می شود سابیده اند قند ستاره به تور ابر در عقد هم شدند دو تا رشته کوه صبر زَوّجتُ عشق، جزوسپاه علی در آ اَنکَحتُ فاطمه به نکاح علی در آ از تو بهشت تا که جوابت بلی شود با تو علی میان خلایق علی شود در بند تو زده پدر خاک را خدا عقد تو کرده جمله ی "لولاک" را خدا کردند اشک های علی را محاسبه مهریه ی تو آب شد عند المطالبه آتش گرفت علقمه و نیل گُر گرفت هذا موکّلی پر جبریل گُر گرفت دم رفت توی سینه ولی بازدم رسید دست علی و فاطمه کم کم به هم رسید... 🔸شاعر: _____________________ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
زیور ببندید آسمان‌ها و زمین را آذین کنید از یاس‌ها عرش برین را از پولک براق و زیبای ستاره برگوش حوران بهشتی گوشواره با بهترین رخت و لباس میهمانی امشب بیایید حوریان آسمانی آری ملائک صف به صف مشغول شادی غم رفته امشب کاملاً در انفرادی شهر مدینه نور باران شد سراسر با چل چراغ ماه و"رقص نور" اختر پُر گشته دنیا بی نهایت از فرشته بر روی بال تک تک آن‌ها نوشته بنوشته با خط خودش حی تبارک پیوند یاس و حضرت یاسین مبارک عاقد خدا و شاهدش پیغمبر او داماد حیدر گل عروسش کوثر او در صورت زهرا چه شرم دلنشینی ست در چهره‌ی مولا چه شوق بی قرینی ست لبخند شرم و شوق زهرا را نظر کن این رخت دامادی مولا را نظر کن این ساقی کوثر امیر المومنین است که ساق دوشش حضرت روح الامین است لمس وجود فاطمه معراج حیدر گرمای دست مرتضی جنات کوثر او زیر چشمی شوهر خود را نظر کرد با یک نظر قلب علی زیر و زبر کرد این عشق اوج عشق معنای حضور است نور علی نور است امشب غرق نور است 🔸شاعر: ؟؟؟؟ ___________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
یک مرد وزن مکمل هم در کنار هم آیــینه وار هـــر دو یشان بی قرار هم مـعنای اصـلی لغـت خـانـواده انـــد مست نگاه یک دلی و می گسار هم این زندگی بنا شده بر پایه های عشق بی اعـتنا به ثــروت و دار ونـدار هم یک خـــانهٔ محقر و یک قطـعهٔ حصیر سـرمایه های اصلی شان اعتبار هم کانون گـرم پروش غنچه های یاس پیــوندشان وقوع و طــلوع بهار هم در آسـمان عـاطفه این ماه و آفتاب چرخیـده اند تا به ابد در مدار هم عاقد خـدا و مهریه آب و سکوت محض آری شدند هم نــفس روزگار هم 🔸شاعر: __________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
با بهترین رخت و لباس میهمانی امشب بیایید حوریان آسمانی آری ملائک صف به صف مشغول شادی غم رفته امشب کاملاً در انفرادی شهر مدینه نور باران شد سراسر با چل چراغ ماه و"رقص نور" اختر پُر گشته دنیا بی نهایت از فرشته بر روی بال تک تک آن ها نوشته بنوشته با خط خودش حی تبارک پیوند یاس و حضرت یاسین مبارک عاقد خدا و شاهدش پیغمبر او داماد حیدر گل عروسش کوثر او در صورت زهرا چه شرم دلنشینی ست در چهره ی مولا چه شوق بی قرینی ست لبخند شرم و شوق زهرا را نظر کن این رخت دامادی مولا را نظر کن 🔸شاعر: ؟؟؟ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
تبریک که روزِ شادمانیست امروز پیوندِ دو نورِ آسمانیست امروز از آینه و آب و گل و قرآن مست در عرش بساطِ گل فشانیست امروز داماد علی است و عروس کوثرِ عشق جبریل نوای خطبه خوانیست امروز الحمد از این نعمتِ عظمی که همی خوشحال رسولِ مهربانیست امروز! تبریک که روز شادمانی آمد پیوند دو نور آسمانی آمد داماد علی و فاطمه گشته عروس داود نبی به خطبه خوانی آمد از آینه و گل و گلاب و قرآن جبریل برای گلفشانی آمد با امرِ خدا بساط شادی جور است دلشاد رسول مهربانی آمد! 🔸شاعر: ___________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
دست خدا چو دست به سوی خدا گرفت در اصلْ مصطفی ز علی اذن را گرفت دیدند خواستگار علی بود ظاهراً یک روح بود عشق ولی در دو تا بدن زهرا اگر نشست علی هم به پیش رفت الحق علی به خواستگاری خویش رفت زهرا همان علی ست ولی در پس حجاب غیر از بلی چه چیز به حیدر دهد جواب؟ تو حیدری و هر چه که فریاد زد سروش پیدا نشد برای تو در عرشْ ساق دوش بی ساق دوش آمده بر دوش ذوالفقار دست خدا نموده به پا کفش وصله دار دنیا شنید گر چه ز لب های مصطفا در اصل خطبه خواند برای شما خدا چون در شب زفاف شما فرش می شود با این دلیل عرش خدا عرش می شود سابیده اند قند ستاره به تور ابر در عقد هم شدند دو تا رشته کوه صبر زَوّجتُ عشق، جزوسپاه علی در آ اَنکَحتُ فاطمه به نکاح علی در آ از تو بهشت تا که جوابت بلی شود با تو علی میان خلایق علی شود در بند تو زده پدر خاک را خدا عقد تو کرده جمله ی "لولاک" را خدا کردند اشک های علی را محاسبه مهریه ی تو آب شد عند المطالبه آتش گرفت علقمه و نیل گُر گرفت هذا موکّلی پر جبریل گُر گرفت دم رفت توی سینه ولی بازدم رسید دست علی و فاطمه کم کم به هم رسید... 🔸شاعر: __________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
در آسمان مدینه ستاره‌باران بود ستاره بود وهمه کوچه‌ها چراغان بود خدا دو نور خودش را رسانده بود بهم عجیب نیست اگر شهر نورافشان بود ملائکه همگی آمدند روی زمین از ازدحام ملک شهر راه‌بندان بود فرشته‌ها هم از آن سفره شام می‌خوردند ولیمه علی و فاطمه فراوان بود شبی که صاحب مجلس خود پیمبر بود چه مجلسی! که در آن جبرئیل مهمان بود چه افتخار بزرگی نصیب ایران شد عنان مرکب زهرا به دست سلمان بود در آسمان وزمین شوروجشن وهمهمه است شب عروسی و عقد علی و فاطمه است شب عروسی و عقد دو دُرّ ناب خداست همه مخارج این جشن با حساب خداست اگر که هردو جهان خواستگار زهرا بود علی میان همه اول انتخاب خداست برای دادن پاسخ اگر تامل کرد رسول منتظر دیدن جواب خداست سزات مهریه فاطمه، علی باشد برای اینکه علی مظهر کتاب خداست ظهور فاطمه را هیچکس نخواهد دید چراکه پیش علی هست ودرحجاب خداست کسی که باعث رنج علی و فاطمه شد همیشه مستحق آتش عذاب خداست به پیشگاه خدا مصطفی ستایش کرد به فاطمه چقدر از علی سفارش کرد از این به بعد تو همخانه علی هستی علیست شمع و تو پروانه علی هستی نبی سپرد به دست وصی نگینش را از این به بعد تو دردانه علی هستی اگر که ساقی کوثر علی شده، کوثر... تویی و صاحب میخانه علی هستی بخاطر تو علی روزیش دوچندان شد تو رزق و روزی روزانه علی هستی اگر که شان تو برتر نباشد از حیدر بدون شک که تو هم شانه علی هستی فرشته آمد و قرآن به دورشان چرخاند خدای عزوجل نیز عقدشان را خواند خدیجه نیست کنارش که مادرش باشد شب عروسی او پیش دخترش باشد خدیجه نیست که یاری کند پیمبر را خدیجه نیست که همراه همسرش باشد چه روسری ولباس عروسیش ساده است خدیجه نیست به فکر گل سرش باشد کنار چادر او می‌کشد به روی زمین خدیجه نیست نگهدار معجرش باشد چقدر جای خدیجه مقابلش خالیست کنار سفره عقدش برابرش باشد خدیجه نیست برایش حنا درست کند برای شام عروسی غذا درست کند 🔸شاعر: ___________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————
می‌رسد قصه به آنجا که علی دل تنگ است می‌فروشد زِرهی را که رفیق جنگ است چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد «إن یکاد» از نفس فاطمه بر تن دارد خبر از شوق به افلاک سراسیمه رسید تا که این نیمهء توحید به آن نیمه رسید علی وفاطمه در سایهء هم... فکر کنید شانه درشانه دوتا کعبهء یکدست سفید عشق تاقبلِ همین واقعه مصداق نداشت ساز و آواز خدا گوشهء عشّاق نداشت کوچه آذین شده در همهمه آرام آرام تا قدم رنجه کند فاطمه آرام آرام فاطمه... فاطمه با رایحهء گُل آمد ناگهان شعر حماسی به تغزل آمد آسمان با نفسش رنگ دگر پیدا کرد دست او پیرهن نو به تن دنیا کرد ابر مهریهء او بود که باران آمد نفَس فاطمه فرمود که باران آمد ناگهان پنجره‌ای رو به تماشا وا شد هر کجا قافیه «یا فاطمةالزهرا» شد مثنوی نام تو را برده، تلاطم دارد چادرت را بتکان، قصد تیمّم دارد می‌رود قصهء ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می‌خورد آرام آرام 🔸شاعر: ___________________________ ╭┅──────——————─ https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────—————