eitaa logo
روزهای التهاب🌱
8هزار دنبال‌کننده
532 عکس
120 ویدیو
4 فایل
🍀هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي🍀 تنها کانال تخصصی رمانهای بانو ققنوس (ن.ق) #کپی_رمانهای_این_کانال_ممنوعععععععع_است و نویسنده این کانال رضایت ندارد. کانال دوم ما👈https://eitaa.com/eltehab2 @sha124 ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
💖💫💖💫💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖 💖💫 💖 قسمت درونم ولوله ای به پاشد. همه اتفاقاتی که توی این مدت پشت سر گذاشته بودم مثل یک فیلم از جلوی چشمام در حال گذر بود و با یادآوری تک تک این وقایع دلم بیشتر از قبل به درد اومد و اشکم روان تر شد. چشم به نوشته ی روی پرچم دوختم یاد تمام طلب هام افتادم... من طلبکار بودم.. من مدتیه که از صاحب این پرچم طلبکارم... از خدا طلب کارم... از همه چیزهایی که قبلاً اعتقاداتم بودند طلبکارم... به اندازه تمام سختی این روزهام ازشون طلب دارم... به اندازه ی همه ی التماسهایی که کردم... به اندازه ی تمام دردهایی که به دلم گذاشته شده... به اندازه تمام اشکایی که ریختم طلب دارم... طلبکار بودم و حالا فرصتی پیدا کردم برای عقده گشایی. دیگه صدای گریه هام خفه نبود. با نگاه به پرچم سیاه زبون گرفتم: _ یه سوال دارم که به جوابش نمی‌رسم.. من اینجا چه کار می کنم؟! من دختر این وقت شبِ خیابون نبودم، من همیشه این وقت سال داشتم کمک دخترهای محل سیاهی مسجد رو نصب می کردم... این وقت سال کمک مامان زهرا لباسهای سیاه اهالی خونه رو آماده می‌کردم... لباس و شال سیاه بابا رحمن رو اتو می زدم... اما الان اینجا... این وقت شب... با این وضع چکار میکنم؟!! با سر انگشت های لرزانم اشک از صورتم می گرفتم و خیلی زود جاش پر می‌شد. _ هیچ جوابی برای سوالم ندارم... جز یه جواب... خودت بیرونم کردی !خودت من را آواره کردی! نگاه غصه دارم را به سمت آسمون کشیدم و با سوز بیشتری ناله زدم _ تو من رو رها کردی تا به اینجا برسم! تو خواستی که من الان با این حال این جا باشم! با این حرف‌ها، انگار چیزی یادم افتاده باشه، به خودم اومدم و آرامتر از قبل زمزمه کردم: _ این حرفا چیه ثمین؟! خدا کجاست؟! امام حسین کیه؟! این حرفای بزرگترهاس که از بچگی به خورد ما دادند و گفتند توسل کن ،توکل کن، اینها همه دروغه دوباره بغض راه گلوم رو بست و گریه هام شدید ترشد. نیم نگاهی به پرچم و نگاهی به آسمان کردم و این بار با لحنی که طلبکاریِ بیشتری توش موج می زد گفتم _ من هم توسل کردم، توکل کردم، ولی نشد! چرا ؟چرا نشد؟ چرا حرفهام رو نشنیدید؟! چرا کارم را به اینجا کشوندید؟... چون دروغه... چون همه چیز دروغه ...همه حرف‌هایی که درباره شما شنیدم دروغه... هر لحظه صدام بالاتر می‌رفت و حرص برآمده از غصه‌های دلم بیشتر می‌شد. و با صدای بلند تری تکرار می‌کردم: _ دروغه... همش دروغه... تو همون حال زارم نگاهم سمت ایستگاه صلواتی و آدم‌های اطرافش کشیده شد. چه سرخوش بودند که فکر می‌کردند کسی قراره این زحمت هاشون رو ببینه و به اصطلاح اجر کارشون رو بگیرند. اونها هم با همین دروغها سرگرم شده بودند. دیگه حالم دست خودم نبود. دست بردم و پرچم بالای سرم را با همه ‌توانم از جا کندم و گوشه ای پرت کردم . دیگه اِبایی از صدای بلند گریه هام نداشتم. تمام تنم میلرزید و اشک می ریختم با بغض و غصه و حرص قدم هام به سمت ایستگاه صلواتی کشیده شد. می دویدم و فریاد میزدم _ دروغه.. دروغه ... دیگه نگاه‌ اون جماعت به طرف من جلب شده بود و انگار مات و مبهوت از حضور من برای چند لحظه توان نشون دادن عکس العملی رو نداشتند . من به سمت هدفی که نشانه گرفته بودم می‌دویدم و اشک میریختم. در اولین تماس دستم، پرچمی که از دیوارهای ایستگاه آویزان بود رو با همه حرصم پایین کشیدم و همچنان اشک و فریاد هام با هم عجین شده بود . انگار این جماعت هم کم‌کم از بُهت دراومده بودند. صدای فریاد یکی دو نفرشون را شنیدم که با صدای بلند میگفتند: _ چه کار می کنی خانم؟ اما درون من زلزله ای به وسعت نابودی کل وجودم رخ داده بود و نمی تونستم یا نمی خواستم جلوی خرابی های حاصل از این زلزله را بگیرم. بی توجه به اطراف، سمت میز وسط ایستگاه رفتم. چند تا سینی پر از استکان های شیشه ای کنار هم روی میز چیده شده بود. قبل از اینکه مرد های اطرافم سد راهم بشند، دستم رو لبه ی اولین سینی ‌گذاشتم و با فشاری تمام سینی‌ها، دومینو وار، روی زمین ریخت. و صدای مهیب شکستن اون همه استکان با صدای گریه های من و فریادهای اطرافیان در هم آمیخت. _ دروغه... همه ی اینها دروغه... جمع کنید این بساط رو... چند تا از مردهای پیر و جوان به سمتم اومدند و معترضانه داد میزدند _خانم چه کار می‌کنی ؟ _اینجاهیئت امام حسینه .. خجالت بکش _ این کارها چیه؟ _ یکی زنگ بزنه پلیس 👈لینک گروه نقد با حضور کانال👉 https://eitaa.com/joinchat/2272854146Cadec7ca8ed ⛔️کپی برداری پیگرد قانونی و‌الهی دارد⛔️ 🖋نویسنده:(ن.ق) 💖💫@rozhay_eltehb 💫💖 💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖💫💖💫💖