eitaa logo
روزهای التهاب🌱
8هزار دنبال‌کننده
538 عکس
123 ویدیو
4 فایل
🍀هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي🍀 تنها کانال تخصصی رمانهای بانو ققنوس (ن.ق) #کپی_رمانهای_این_کانال_ممنوعععععععع_است و نویسنده این کانال رضایت ندارد. کانال دوم ما👈https://eitaa.com/eltehab2 @sha124 ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖 💖💫 💖 قسمت# بابا و سعید با هم صحبت می کردند که نگاهم سمت حاج عباس رفت. با فاصله ی چند متری کنار پسرش ایستاده بود با حاج آقا علوی و محسن مشغول صحبت بودند. نمی دونم اون دو نفر چی می گفتند که اخمهای حاج عباس تو هم بود و با ناراحتی سر به زیر انداخته بود. امیر حسین هم مثل پدرش از چیزی ناراحت بود و این از حالت صورتش معوم بود. حاجی چیزی بهش گفت که نگاهش رو به سعید داد -آقا سعید، یه لحظه بیا سعید و بابا هم به جمعشون اضافه شدند. حاج عباس چیزهایی می گفت که بابا تعجب کرده بود و سعید سر به زیر انداخت. بابا اینقدر تعجب کرده بود که بدون توجه به اطرافش و بدون اینکه تن صداش رو پایین بیاره رو به سعید با ناباوری گفت -الان کجاست؟ خبر داری ازش؟ پاسخ سعید مثبت بود و سری تکون داد اما نفهمیدم چی گفت که تعحب بابا بیشتر شد. -سعید از ماهان خبر داره من می دونم. اینا هم دارند درباره ی ماهان حرف می زنند و جیزی به من نمی گند. این صدلی بغض دار زندایی بود که این حرف رو زد و فشاری به چرخهای صتدلیش دادو سمت بابا و حاج عباس و بقیه جلو رفت. حاج آقا علوی که زودتر از بقیه متوجه حضور زندایی شده بود، گلویی صاف کرد و لبخندی زد و خواست که مثلا بحث رو عوض کنه. -سلام آذر خانم زیارت قبول ، رسیدن بخیر اما زندایی که دیگه طاقت بیخبری نداشت، کوتاه جوابش رو داد بغضدار گفت -سلام حاج آقا، ممنون. ببخشید مزاحم جمعتون شدم، ولی من یه خبر از ماهان می خوام. یکی یه حواب به من بده. چرا نمیگید ماهان کجاست؟ قبل از اینکه بقیه چیزی بگند، سعید جلو اومد و گفت -نگران نباشید، فعلا شما رو با بابا و ثمین میبرم... -من هیچ جا نمیام، فقط بگو ماهان کجاست؟ چرا چیزی به من نمیگید؟ این جواب کوتاه و قاطع زندایی، باعث شد حرف سعید قطع بشه. چنگی لای موهاش کشید و نگاه از این متدر نگران گرفت. حاج آقا علوی که دیگه سکوت رو جایز نمی دید، عباش رو روی دوشش مرتب گرد و چند قدمی جلو اومد و با لحنی آروم گفت -ما اگه چیزی نگفتیم بخاطر این بود که نمی خواستیم نگرانتون کنیم. راستش...آقا ماهان...یکم ناخوشه...فعلا بستریه...ولی جای نگرانی نیست... زندایی با چشمهای خیس، نگاهش به لبهای حاج آقا بود و با شنیدن این حرف، ضربه ای به صورتش زد -یا فاطمه ی زهرا، چی به سر بچم اومده؟ شرایط عضویت کانال Vip در لینک زیر😍😍👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433 ⛔️کپی برداری پیگرد قانونی و‌الهی دارد⛔️ 🖋نویسنده:(ن.ق) 💖💫@rozhay_eltehb 💫💖 💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫