eitaa logo
روزهای التهاب🌱
8هزار دنبال‌کننده
538 عکس
123 ویدیو
4 فایل
🍀هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي🍀 تنها کانال تخصصی رمانهای بانو ققنوس (ن.ق) #کپی_رمانهای_این_کانال_ممنوعععععععع_است و نویسنده این کانال رضایت ندارد. کانال دوم ما👈https://eitaa.com/eltehab2 @sha124 ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
💖💫💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖 💖💫 💖 قسمت# ماهان که قصد نداشت صداش رو پایین بیاره باز فریاد زد -همه ی این آتیشا از گور این دختره بلتد میشه، این آشغال فکر این سفر رو انداخت تو سر مامان من... -مراقب حرف زدنت باش ماهان بی توجه به اخطار محکم امیر حسین سمت من چرخید و باز نزدیک شد. لحظه ای از نزدیکی بیش از حدش ترسیدم و بی اختیار جیغ کوتاهی کشیدم. -همش تقصیر توئه، توی عوضی نشستی کنار گوشش... -دارم بهت میگم مراقب حرف زدنت باش، بفهم داری با کی حرف میزنی. نفهمیدم امیر حسین چجوری جلو اومد فقط یک لحظه حضورش رو بین خودم و ماهان حس کردم و یقه ی ماهان رو توی مشتش دیدم. حالا هر دو عصبی و پر از حرص بهم خیره بودند. ماهان که کمی جا خورده بود، با حرص دندونها رو روی هم فشار داد و اون هم چنگی به یقه ی امیر حسین زد و به سمت خودش کشیند. -اگه نفهمم چه غلطی می خوای بکنی؟ با دیدن صحنه ی روبروم، هین بلتدی کشیدم و زندایی هم که بد تر از من ترسیده بود، ملتمس و نگران گفت -بس کنید تو رو خدا، دیگه ادامه ندید. اما گوش این دو مرد عصبی بدهکار این حرفها نبود و با نگاهشون برای هم خط،و نشون می کشیدند. امیر حسین که قصد کوتاه اومدن نداشت، با همون عصبانیت گفت -خیلی مراعاتت رو کردم ولی تو انگار احترام حالیت نیست.‌ از هیکلت خجالت نمی کشی جلوی یه خانم وایسادی قلدر بازی در میاری؟ فکر کردی خیلی مردی؟ ماهان هم که حرصش،کمتر از امیر حسین نبود جوابش رو با تن صدای بالایی داد -همین تو یکی که مردی کافیه، این که من با هرکی هر جور دلم بخواد حرف بزنم به تو هیچ ربطی نداره. -اتفاقا خیلی ربط داره، الان هم راهت رو بگیر و برو تا مجبور نشدم ربطش رو بهت حالی کنم -مثلا می خوای... -آقا بسه دیگه، صلوات بفرستید تمومش کنید. نا سلامتی ما تو راه کربلاییم زشته این کارها. با وساطت یکی دو تا از آقا یون همراهمون، خط،و نشون کشیدنهای لفظی تمام شد و امیر خسین بدون اینکه نگاه پر اخمش رو از ناهان برداره، یقه اش رو رها کرد و پر قاطع و محکم گفت -نرگس، بیا آذر خانم رو ببر اونطرف. دیگه هم نمی خوام حتی یه لحظه ازش دور بشی. هر جا رفتیم با هم میریم. هر کی هم دلش می خواد تنها بره، از همین جا به سلامت. ولی فقط اختیار خودش رو داره، حق نداره کس دیگه ای رو با خودش ببره. ماهان که از این حرف امیر حسین بیشتر عصبی شده بود، تهدید وار به نیت درگیری قدمی جلو گذاشت -آخه تو کی هستی که واسه من... -آقا...آقا کوتاه بیاید. خوبیت نداره تمومش کنید دیگه مرد همسفرمون حالا کاملا بین امیر حسین و ماهان قرار گرفته بود و دست روی سینه ی ماهان، سعی داشت از درگیری این دو نفر جلو گیری کنه. نرگس با کمک یکی از خانمها، ویلچر زندایی رو به حرکت دادند و چند متری از ما دور شدند با وساطت اون آقایون، ماهان بالاخره کوتاه اومد و با غیظ از ما دور شد. شرایط عضویت کانال Vip در لینک زیر😍😍👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2794062104C60d7dbb433 ⛔️کپی برداری پیگرد قانونی و‌الهی دارد⛔️ 🖋نویسنده:(ن.ق) 💖💫@rozhay_eltehb 💫💖 💖💫💖 💖💫💖💫 💖💫💖💫💖 💖💫💖💫💖💫