اعتماد واژهی مقدیست که لابلای ارتباطات شکل میگیرد و گاهی ارتباطات انسان از این ناحیه دچار آسیب میشود.
انسان نه تنها در اعتماد به دیگران دچار خطا میشود، بلکه گاهی در اعتماد کردن به خویشتن نیز زیادهروی میکند.
اعتماد مطلق به خود و دیگران، به اندازهی بی اعتمادی مطلق خطرناک است.
در روایات نیز در آداب دوستی، از اعتماد مطلق به دوستان برحذر شدهایم.
اعتماد همهی یک ارتباط نیست و نباید باشد، بلکه تنها بخشی از یک رابطه است.
اعتماد به خویشتن نیز اگر از حد معمول بگذرد، گاهی آدم را به گناه میکشد.
من نمیگویم حفاظی دور خود بکشیم و هیچ کس را به دنیای درون خود راه ندهیم، نه
من میگویم کمی محتاطانه تر قدم برداریم، همین
چه کسی میتواند استمرار دوستیها را ضمانت کند؟
چه کسی میتواند به ما تضمینی بر گناه نکردن بدهد؟
من میگویم باید بنشینیم میانهی جادهای که یک سویش حسنظن است و اعتماد و سوی دیگرش کمی کیاست است و کمی احتیاط....
#روز_نوشت
#اعتماد
#دغدغه
https://eitaa.com/roznevesht
آدمهایی که درگیری ذهنی دارند باید به شیوهای، ذهن درگیر خود را آرام سازند؛ که اگر چنین نکنند درگیریهای ذهنیشان آنها را گرفتار خواهد کرد. هر کسی به روشی که از آن لذت میبرد چارهای برای رفع این اضطرابها مییابد .
دیدهایم که گاهی آدمهای نگران به سیگار پناه میبرند، عدهای نیز به فضای مجازی و آدمهایش دل خوش میکنند، بعضیها هم برای بازتاب بیرونی آن چه در درونشان میگذرد کاری نمیکنند جز تن دادن به جنگهای روانی.
من اما نوشتن را بر میگزینم.خودم را به واژهها میسپارم تا مرا با خود ببرند به جایی که دوست دارم. تا با من همراه شوند و برایم رقم بزنند مدینهی فاضلهای را که در دنیای بیرون از کاغذ نمییابمش.
نوشتن آغازیست بر فهمِ بهترِ آنچه بدان میاندیشی.
واژه ها به شکل یکسان خودشان را به تو عرضه میکنندو تو برای انتخابشان دستت باز است. آدم باید هنگام نوشتن، ذهنش را رها کند در دنیای کلمات.موقع نوشتن اگر ذهن انسان متعصبانه آویزان چیزی باشد، کلماتش را هم متعصبانه انتخاب خواهد کرد، اما اگر ذهن رها باشد انتخابها راحت تر صورت خواهد گرفت.
نوشتن را تجربه کنید.
#روز_نوشت
#دغدغه
#تجربه_نوشتن
https://eitaa.com/roznevesht
نگاهم میکند من نیز ...
چشمانش خیره در چشمانم میشود و التماس را از نگاهش میفهمم.
من یک زنم او نیز...
و فهم من از زن بودن دلیلی میشود که احساس زنانهی او را بهتر بفهمم.
ظاهرش میگفت که معتاد است و خودش هم گفت که معتادم
و حالا تنها خواستهاش بدست آوردن پولیست برای رفع نیازش، نه نیاز خوردن و نه پوشیدن، که اتفاقاً بسیار هم نحیف بود و بد لباس.
پول را میخواست تا به قول خودش متاعی بخرد و با مصرفش چند ساعتی این بندِ سستِ اتصال به دنیا و آدمهایش را به کلی قطع کند.
دنیا با او چه کرده است که اینگونه هویت مادرانهاش را و هویت زنانهاش را به دست فراموشی سپرده است!!!
روح یک زن در تحمل رنج، بسیار قویست، اما چه بر سر روح زنان معتاد آمده است که اینگونه مچاله می گردند.
#روز_نوشت
#زنان_بی_پناه
#زنان_معتاد
#دغدغه
https://eitaa.com/roznevesht