«عطر نفس انگیز حیات»
✍طیبه فرید
آن روزها که روی زمین زندگی می کردم و پنجره اتاقم رو به باغچه باز می شد، تصویری که از آینده کمالیِ خودم متصور بودم «او» بود. حرف های او، منش او، ونگاه معنادارش، برای نوجوانی های من فهمیدنی بود!
انسانی که قبل از اینکه هر وصفی در کنار اسمش بنشیند عمیقا موحد بود و در تنازع سخت و نفسگیر میان تحجّر و تجدد، ابراهیمی بودن را انتخاب کرده بود! از آن ابراهیم ها که نه فقط ملائک آسمان که حتی آدم های روی سیاره خاک به مرام او سجده می کنند!آدمی که از سر آستین های لباسش، از پرِ یقه کتش، و حتی از بغل دسته های نازک عینکش شاخه های پیچ امین الدوله با کرشمه جوانه می زند و بالا می رود و نفسش به هر جا می رسد «حیات» جریان پیدا می کند!حیاتی که هیچ نسبتی با دنیا ندارد جز مزرعه آخرت بودن!
بزرگ شدم!
چشم باز کردم دیدم روی هوا زندگی می کنم! پنجره اتاقم رو به آپارتمان های مجاور باز می شود. بگذریم که همه اینها حوادث دوران گذارند و ما مسافر ابدیت، اما دیدم «او» نشدم که هیچ! فرسنگ ها با او فاصله دارم.
بجای شاخه های پیچ امین الدوله گرفتار غل و زنجیر تعلقاتِ دنیا شدم، دنیایی که برای او مزرعه آخرت بود.
او هرچند ساکن شهری در آسمانست اما هنوز عطر نفس انگیز حیاتش در مزرعه گندم دنیای ما جریان دارد. ومن هنوز در مسیر کمالی ام دنبال جای پای او می گردم!
وخدا بزرگتر از آن است که امید بنده ای را ناامید کند.
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI