.
به امید تو
✍زهرا نجاتی
امشب باز شب توست، بیشتر از تمام شبهای قبل. خودت کجایی؟
من فکر میکنم محبت پدرانه که نه، بیشتر از مادرت، باعث شده حالا در میان مخروبهها بگردی.
کسی چه میداند؟! شاید تو همان وجود نورانی هستی که کودکان فلسطین زیرآوار میبینند.
من فکر میکنم تو حالا گاهی درنقش پرستاران مهربان،
گاهی در نقش امدادرسانان، گاهی در نقش مادرها، گاهی شاید کادر بیمارستان هستی.
تو مردمیدانی، تو خلوتنشین نیستی.
تو هم خودحادثهای، هم آرام بخش حوادث.
تو درست میان دردهای ما و آنهایی.
تو درست بین ما و بین آنهایی. تو درست همدرد مادرهایی.
درست همرنج پدرها،
درست کنار برادرها و خواهرهای داغ دیده،
بالای سر پدری که برنعش جوانش سوگواری میکند.
بالای سر زنی هستی که به مراعات همسرش، به مراعات زنان داغدار دیگر، شیون نمیکند، فریاد نمیزند یقه چاک نمیکند، فقط قلبش فشرده میشود.
درخودهزاربار میشکند، هزاربار جان میکند و هرهزاربار، دوباره زندگی از سر میگیرد تا باز زندگی ببخشد.
مولای من و ما!
مولای تمام کودکان یتیم!
مولای روزهای پردرد همان قدر که مولای روزهای پر از عشق و زیبایی و مروت!
به خودت قسم؛ تنها دلیل اینکه ما این روزها را تاب میآوریم؛
تنها دلیل اینکه با دیدن این صحنهها، قلبمان از حرکت نمی ایستد،
تنها دلیل اینکه هنوز حق حیات برای خودمان قایلیم، تو هستی!
تو و جمعه سبزی که بالاخره یک روز از پس این روزهای طولانی و ناتمام،
از پس این روزهای سیاه و دودی!
از پس این روزهای پر از سرخی خون؛
خواهد آمد و انتقام ارباب بیکفن،
تمام بیش از 160 هزارشهید فلسطین و غزه و تمام شهدایمان را خواهی گرفت!
آه مولای ما! تو فقط بیا!
#امام_زمان
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI