هدایت شده از 💙ĂMĨŘ ĤÕŜŜÊĨŇ💙
مثلاً: گربه سفید: عزیزانم اونجا رو نگاه کنید. تخم مرغ شده شونه‌ای پنجاه تومن. گربه سیاه: خب به ما چه؟ اصلاً بشه صد تومن. گربه سفید: چی میگی مرد؟! تخم مرغ گرون بشه، مرغا دیگه ما رو تحویل نمی‌گیرن. ما بچه ی پایین شهریم و اونا میرن بالا شهر و دیگه دستمون بهشون نمی‌رسه و حتماً از گشنگی می‌میریم. گربه سیاه: فکر آینده رو نکنید. بیایید در لحظه زندگی کنیم. الان من رو نگاه کنید. به دوربین زُل زدم و دارم کِیف می‌کنم. مخصوصاً اینکه که یه موجود نرم هم زیرمه. گربه قهوه‌ای: بابا من بچه‌تونم! زیرانداز نیستم که! جون هرکی دوست دارید، از روی من بیایید پایین. ناموساً دارم خفه میشم! گربه سفید: اَه! چقدر غُر می‌زنی. باید خدا رو هم شکر کنی که پدر و مادرت بالا سرت هستن. من بچه گربه‌هایی دیدم که به دنیا نیومده، یتیم شدن... نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344