. مادر پشت ، در افتاده بی بال و بی ، پَر افتاده جاریه خون ، از پهلوهاش افتاده در ، روو دست و پاش ریختن یک عده روو سرش زیر پا موند  بال و پرش با بار شیشه پشت در سوخته توو شعله پیکرش مادر مادر ، یا فاطمه توی کوچه ، بلوا کردن عقده هاشون ، رو وا کردن پیش چشم ، یک عده پست هم بازو و  ، پهلو شکست هم بازو رو شکستن و هم پهلو رو شکستن و نامردا توو شلوغیا دست مولا رو بستن و مادر مادر ، یا فاطمه برگ گل ، یاس و چیدن با هم دیگه ، می خندیدن روو  در روی ، چشم انزار خون میرخت از ، زخم مسمار تا دستای بسته رو دید سمت کوچه به سر دوید خونابه از جراحته زخمای سینه می چکید مادر مادر ، یا فاطمه