.
#برشی_از_کتاب [ ۰۴ ]
● یکی از پاسدارها که اسلحه یوزی داشت، سرکوچه ایستاده بود و داد میزد: «اگه مردی بیا بیرون، چرا رفتی قایم شدی بیا بیرون دیگه.» او که قصد بیرون آمدن نداشت، ضامن نارنجک را کشیده بود و مدام تهدید میکرد که اگر به سمتش برود، نارنجک را پرت میکند بین مردم!
● چند دقیقهای به همین نحو گذشت، ناگهان آن منافق از پشت پلهها پرید بیرون تا آمد نارنجک را پرتاب کند همان پاسدار پاهایش را به رگبار بست؛ آن قدر با مهارت این کار را کرد که انگار عمری تیرانداز بوده است.
● دو سه سال بعد رفتم تیپ ویژه شهدا یک شب همین خاطره را برای کاوه تعریف میکردم، گفت: «این قدرها هم که میگوئی کارش تعریفی نبود.» پرسیدم مگر شما هم آنجا بودی؟ خندید و گفت: «اون کسی که تو میگی خود من بودم.»
📚 ستارههای دنبالهدار ۱؛ کتاب محمود کاوه نوشته: حمیدرضا صدوقی صفحه ۱۷. راوی: علی آل سیدان
📱
@Doc_d_moghadas
#شهید_محمود_کاوه #تیپ_ویژه_شهدا
.