دکتر محمدرضا کرامتی
پدر عزیزم مرحوم کربلایی براتعلی (مشهور به علی) کرامتی سال 1307 (در شناسنامه 1306) در تاتار بجنورد متولد و در 23 تیر 1397 از دنیای فناپذیر رحلت (کوچ) کردند. طبق نقل خودشان، در کودکی علی رغم علاقه‌ی شدید به علم‌آموزی، مرحوم پدربزرگم نتوانسته‌ بودند ایشان را به مکتب بفرستند. وقتی پدرم نقل می‌کردند که: «بچه‌ها به مکتب می‌رفتند و من در کوچه‌ها هم‌بازی نداشتم که با آنان بازی کنم» هم می‌خندیدم و هم می‌گریستم. در سربازی چون در تیراندازی حائز رتبه شده بودند برای مسابقه کشوری، ایشان را از خراسان به تهران فرستاده بودند. چون روزهای نسبةً زیادی آنجا بودند، وقتی یک سرباز اصفهانی علاقه زیاد مرحوم پدر را می‌بیند به او سواد می‌آموزد بعدا شوهر «مرحوم عمه بزرگم» به ایشان قرآن یاد می‌دهد. و اين سال‌های آخر عمرشان که نمی‌توانستند کار باغ و بیابان انجام دهند پیوسته یا قرآن می‌خواندند یا کتاب‌های خوبی که ما برایشان می‌بردیم. در فصلی که گندمهایمان را درو می‌کردیم دقیقا یادم می‌آید هم گندم درو می‌کردند هم از مظلومیت امام حسین علیه السلام می‌خواندند و اشک می‌ریختند. حضور در آن صحنه و مشاهده‌ی هم کار کردن و هم اشک ریختن مرحوم پدرم برایم بسیار ارزشمند بود و حاضر نبودم آن حضور را با چیزی عوض کنم. حافظه عجیبی داشتند مطالبی که از منبری‌ها می‌شنیدند یا در کتاب‌ها می‌خواندند، کلمه به کلمه به خاطر می‌سپردند و برای ما دقیق نقل می‌کردند. صبح‌ها با تلاوت قرآن ایشان بیدار می‌شدیم و بعد خیلی زود راهی بیابان می‌شدیم. مرحوم پدرم علاوه بر «کشاورزی، باغداری و دامداری» خیلی مختصری که داشتند، بنا، حلب‌ساز و نجار هم بودند و کار مردم روستا را راه می‌انداختند. چون بنّا بودند، خیلی از اوقات در روستاهای اطراف و بجنورد کار می‌کردند. و مرحوم مادرم کارهای بیابان و خانه را به نحو عالی اداره می‌کردند. خدایا پدر زحمت‌کشم را که وقتی برای دیگران کار می‌کردند (روز مزد) ساعت کاری نداشتند و در تابستان از صبح زود تا تاریکی شب برای صاحب کار، کار می‌کردند و مادر بسیار باهوش، ایثارگر و مهربانم را و والدین اعضای محترم را مشمول غفران و رحمت خاص خودت بفرما. محمدرضا کرامتی https://eitaa.com/Mohammadrezakaramati1402