شَھید‌ابرٰاهیم‌هٰادےٓ
#سلام‌‌بر‌ابراهیم۱📚 بعد از مداحي عجيب ابراهيم، بچه‌ها در حالي كه صورت‌هايشان خيس از اشك بود بلند
۱📚 حدود دوازده كيلومتر پياده‌روي كرديم. رسيديم به اولين كانال در جنوب فكه. بچه‌ها ديگر رمقي براي حركت نداشتند. ساعت نه ونيم شب يكشنبه هفدهم بهمن‌ماه بود. با گذاشتن پل‌هاي متحرك و نردبان، از عرض كانال عبور كرديم. ســكوت عجيبي در منطقه حاكم بود. عراقي‌ها حتي گلوله‌اي شليك نميكردند! يك ربع بعد به كانال دوم رسيديم. از آن هم گذشتيم. با بيسيم به فرماندهي اطلاع داده شد. چند دقيقه‌اي نگذشته بود كه به كانال سوم رسيديم. ابراهیم هنوز مشــغول بود و در كنار كانــال دوم بچه‌ها را كمك ميكرد. خيلي مواظب نيروها بود. چــون در اطراف كانال‌ها پر از ميادين مين و موانع مختلف بود. خبر رســيدن به كانال سوم، يعني قرار گرفتن در كنار پاسگاه‌هاي مرزي و شروع عمليات .