#حلاج
#بخش_دوم
بر آنچه انسان بی هیچ شوق و بی هیچ میلی به انجام دادنش کشانده شود جز سرنوشت چه نام دیگری می توان نهاد؟ در دنیا کارهایی هست که انسان احساس می کند آنها را نه به خواست و نیروی خویش بلکه به انگیزه و الزام نیرویی دیگر انجام می دهد.
در چنین حالی انسان به آن محکوم دست و پا بسته می ماند که او را به درون دریا در می اندازند و دایم با لحنی آمرانه - اما طنز آمیز - به او اخطار می نمایند که زنهار، از آب دریا تر نشوی!
گه گاه فکر می کنم آن رانده ی ازل و ابد هم که پدرم به خاطر هر گناه خویش او را لعن می کرد - در همین دام مشیت - که سرنوشت، تصویر بیرونی آن است افتاده بود و جز همان سرکشی که کرد و بی شک سرنوشت اجتناب ناپذیر او بود، چه کار دیگر از او بر می آمد؟
خدایا بر من ببخشای، اما به خطا یا به درست، می پندارم که آن رانده ی درگاه هم در آنچه کرد و در آنچه نکرد مسخر حکم و مشیت تو بود. آن تقدیر تو در ازل جاری شده بود و هیچ چیز نمی توانست آن را از اینکه تا ابد هم جاری گردد باز دارد و یا دگرگون کند.
#عبدالحسین_زرین_کوب، "طومار حیرت از زبان حلاج"، شعله طور، ۲۷، ۱۳۸۳
https://eitaa.com/TAMASHAGAH