⁉️چگونه می‌شود هم مسلمان بود و هم تحت یک حکومت مدرن غیر اسلامی زندگی کرد؟ 🔹وقتی ما از «احکام اسلامی» سخن می گوییم عموما و به وجهی نادرست بی درنگ «احکام فقهی»، در معنای رایج و محدود کلمه، یعنی آنچه غالبا در رساله های عملیه آمده است، در ذهن مان متبادر می شود. اما سؤال دقیقا همین است که اساسا مراد از «احکام اسلامی» چیست و چه چیز قوام بخش اسلامیت یک حکم است؟ ما تا به این پرسش بنیادین فکر نکنیم و در سپهر روشنی در خصوص آن نیندیشیم معلوم نیست که مرادمان از «احکام اسلامی» و «احکام غیراسلامی» چیست. 🔻برای مثال، در حوزه مناسبات اجتماعی، در یک نگرش بسیار کلی، می توانیم بگوییم «احکام دینی یا اسلامی»، آن دسته از «احکام مورد نظر فقهای ما» هستند و ما صرفا بر اساس اجرای این احکام است که می توانیم جامعه ای اسلامی داشته باشیم و صرفا در یک چنین جامعه اسلامی ای است که زندگی انسانی تر، یعنی زندگی ای با حفظ کرامت انسانی و مناسبات عادلانه تر متحقق می گردد. 🔻در این تلقی اجرای احکام فقهی شرط تحقق جامعه مورد نظر اسلام تلقی شده است. اما این تلقی نیز امکان پذیر و در برابر ما وجود دارد که هر حکمی که سبب ظهور زندگی انسانی تر، یعنی «حفظ بیشتر کرامت انسانی و تحقق بیشتر عدالت و فضیلت در جامعه» گردد، «حکمی اسلامی» است. 🔻به بیان ساده تر، احکام فقهی ما در واقع فقه الأصغر هستند، این احکام مبتنی بر یک نوع جهان بینی دینی و معنوی و تفسیر خاصی از انسان براساس فهمی معنوی از جهان هستند. همین تفسیر دینی و معنوی از جهان است که فقه الاكبر اسلام و اساسا هر دین بزرگ و اصیل دیگری را شکل می دهد. اما نکته اساسی این است که احکام فقهی و فقه الأصغر تا زمانی ارزش و اصالت دارند که به روح و فقه الأكبر ادیان و در اینجا اسلام وفادار باشند. 🔸وقتی احکام فقهی نسبت و ارتباط شان را با روح تفکر دینی و معنوی و با آزادی، کرامت و احترام انسانی از دست می دهند به مثابه اجساد مرده ای می مانند که روحشان را از دست داده اند. احکام فقهی بما هو احکام فقهی هیچ گونه ارزش و اصالتی ندارند مگر آن که روح تفکر دینی و معنوی در آنها حضور داشته باشد. 👇👇 @Taammolate_talabegi