✍مقوله عقل و علم در بسط تاریخ 🔹ارسطو، سن توماس، ابن سینا، ملاصدرا، دکارت، كانت و اکثر قریب به اتفاق فیلسوفان و متفکران ماقبل هگلی وقتی از مقولاتی چون عقل، معرفت، حقیقت، انسان، علم و تفکر سخن می گفتند برای آنها معنا و مفهوم واحدی قائل بودند و معتقد بودند که با تغییر این معانی این مفاهیم نیز به امور دیگری تبدیل خواهند شد. 🔸دکارت وقتی از «روش درست به کار بردن عقل» سخن میگفت یا کانت وقتی «نقد عقل محض» را می نوشت برای «عقل» معنایی ثابت ، کلی، جهان شمول، فرازمانی، فرامکانی، فراجغرافیایی، فرافرهنگی و در یک کلمه فراتاریخی قائل بودند. لذا آنها اساسا درنیافتند که همه مفاهیم و مقولات اموری فرهنگی و تاریخی اند و در یک افق تاریخی و فرهنگی معنا می شوند. برای مثال، معنایی که ارسطو، دکارت و کانت از مفهوم «عقل» می فهمند به هیچ وجه با معنای عقل در نزد ابراهیم و مسیح و محمد یکی نیست؛ نه اینکه آنها «معقولاتشان» متفاوت است اما «عقل» شان یکی است، بلکه معنا و مفهوم خود عقل برایشان متفاوت است. 🔻یا «علم» در معنا و مفهومی که امروز ما از آن می فهمیم و فرضا در دانشکده های علوم و در رشته هایی چون فیزیک، مکانیک و ترمودینامیک تدریس می شود به هیچ وجه با آن چیزی که محمد مصطفی به منزله «علم»، در معنای «نوری که خداوند به قلب هرکس بخواهد بتاباند» می فهمید، یکی نیست. ▪️لذا، تا زمانی که ما به دلیل عدم پذیرش نگرش تاریخی اسیر اسانسیالیسم و نگرش غیرتاریخی هستیم و درکی متافیزیکی از وجود عالمیت های گوناگون، افق های متفاوت معنایی و عقلانیت های گوناگون تاریخی نداشته باشیم و به تبع تفکر ارسطویی، دکارتی و کانتی صرفا با یک نظام اپیستمه ، یعنی نظام اپیستمه متافیزیکی آشنا باشیم، ناچار به مونیسم معرفت شناختی تن خواهیم داد و همه دیگر نظام های اپیستمیک را به زبان نظام اپیستمیک متافیزیکی ترجمه خواهیم کرد و این دقیقا همان اتفاقی است که در تفسیر دکتر سروش از مقوله وحی به منزله رؤیا روی داده است. 👇👇 @Taammolate_talabegi