❇️
بازخوانی کتاب سه دقیقه در قیامت
🔻 از همشهری های ما بود کسی که به ایمانِ او اعتقاد داشتیم ، او مدتی قبل از دنیا رفت.
حال او را در وضعیتی دیدم که خوشایند نبود، گرفتار عذاب نبود، اما اجازه ورود به بهشت برزخی را نداشت.
🔴 وقتی مرا دید با التماس از من خواهش کرد که کاری برایش انجام دهم. لازم نبود حرفی بزند، من همه چیز را با یک نگاه میفهمیدم .
گفتم اگر توانستم چشم.
⚡️ او هم مثل خیلیهای دیگر گرفتار حق الناس بود.
مدتی بعد از بهبودی به سراغ برادر کوچکترش رفتم که بتوانم کاری برایش انجام دهم.
🔹️ به برادرش گفتم: خدا رحمت کند برادر شما را اما یک سوال دارم از برادرتان راضی هستی؟
نگاهی از سر تعجب به من کرد و گفت: این چه حرفیه؟ خدا رحمتش کنه برادرم خیلی مومن بود، همیشه برایش خیرات می دهم.
🔸️ گفتم اما برادرت پیغام داده که من گرفتار حق الناس هستم.
باید برادر کوچکترم مرا حلال کند.
🔹️ایشان با اخم را نگاه کرد و گفت اشتباه می کنی.
گفتم: اما برادرت به من توضیح داده. اگر لطف کنی و بشنوی برایت میگویم ولی باید قول بدهی که او را حلال کنی.
🔸️ لبخند تلخی بر لبانش نقش بست و گفت: جالب شد، بگو.
اگر واقعا درست باشد حلالش می کنم.
💰گفتم شما ۲۰ سال قبل با برادر در یک کار اقتصادی شراکت داشتید، ۱۰۰ هزار تومان شما و ۱۰۰ هزار تومان برادرت آوردید و برادرت این پول را به کسی داد که کار کند.
🔹️ این بنده خدا گفت بله خوب یادمه یک سال شراکت داشتیم. آن شخص سود را ماهیانه به حساب برادرم می ریخت و او هم هر ماه دو هزار تومان به من میداد.
♨️ گفتم مشکل همین مطلب است سود شما سه هزار تومان بوده که هزار تومان را برادرت برمی داشت.
🔹️ باز هم با تعجب نگاهم کرد و گفت از کجا میدانی ؟ گفتم : خودش همین مطلب را به من گفت. قول دادی حلالش کنی .
من این را گفتم و رفتم.
💠 یکی دو ماه بعد ایشان به سراغ من آمد و گفت آن روز که شما آمدی از همان شخصی که پول در اختیارش بود و کار اقتصادی می کرد، پیگیری کردم، حرف شما درست بود، اما برادرم حکم پدر برایم داشت و حلالش کردم.
⭕️ همان شب برادرم را در خواب دیدم، خیلی خوشحال بود و همین طور از من تشکر میکرد.
🔸️ بعد هم به من گفت برو داخل حیاط خانه مادر .
فلان نقطه را حفر کن. یک جعبه گذاشته ام که چند سکه طلا داخل آن است ، گذاشته بودم برای روز مبادا این سکه ها هدیه برای توست.
🔸️ ایشان ادامه داد : من رفتم و سکه ها را پیدا کردم ، حالا آمدم پیش شما و میخواهم ، دو سه تا از این سکه ها را برای کار خیر بدم، تا ثوابش برای برادرم باشد .
من هم خدا را شکر کردم یکی دو خانواده مستحق را به او معرفی کردم و الحمدالله پول خوبی به آنها پرداخت شد...
#ادامه_دارد...
#کتابخوانی
#سه_دقیقه_در_قیامت
https://eitaa.com/joinchat/3346071849Ccef539ba16
╰━✧❁🍃🕊🌸🕊🍃✧❁━╯