✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨
#آنچه_در_کربلا_گذشت
#قسمت6⃣0⃣1⃣
آنها را به فرمانبرداری امر کرد و از مخالفت بترسانید، پس گروهی از اصحاب حجر تکبیرگویان برجستند و دشنام میدادند تا نزدیک عمرو بن حریث رسیدند. ریگ بر او باریدند و ناسزا گفتند تا از منبر به زیر آمد و به قصر رفت و در بر خود ببست و این خبر را سوی زیاد نوشت و چون نامه به زیاد رسید به قول کعب بن مالک تَمثّل جست:
فَلَمّا غَدوا بِالعَرض قالَ سُراتُنا
علی اِذا لَمْ نَمْنَعِ العَرْضَ نَزْرَعُ
یعنی چون مهتران ما بامداد به روستا آمدند گفتند: اگر این زمین را از غارتگران حفظ نکنیم چگونه در آن تخم بکاریم؟ آنگاه گفت: من هیچ نیستم اگر کوفه را از زحمت حجر نگاه ندارم و او را عبرت دیگران نگردانم. وای بر مادر تو ای حجر که به پیشباز گرگ میفرستمت (لَقَد سَقَط بِکَ الْعِشاءُ عَلی سَرْحانٍ عبارت مثلی است که گویند: مردی به طلب طعام شبانگاه بیرون رفت و خود خوراک گرگ شد) آنگاه به کوفه آمد و داخل قصر شد و بیرون آمد قبای سندس در بر و ردایی از خز سبزرنگ بر دوش و حجر در مسجد نشسته بود و اصحابش گِرد وی، پس زیاد به منبر برآمد و خطبه خواند و مردم را بیم داد و اشراف اهل کوفه را فرمود که: هر یک از شما نزد آن جماعت که بر گرد حجر نشستهاند بروید و برادر و پسر و خویشان و هر کس از عشیرت خویش که توانید و فرمان شما بَرند سوی خود بخوانید تا هر چه میتوانید از نزد او برخیزانید. آنها چنین کردند و اصحاب حُجر را برخیزانیدند تا بیشتر پراکنده شدند و چون زیاد دید انبوه مردم سبکتر شده است شَدّاد بن هَیْثَم هَمْدانی امیر شُرط یعنی رئیس پلیس را گفت: حُجر را بگیر و نزد من آور، پس شدّاد نزد او آمد و گفت: امیر را اجابت کن. اصحاب حجر گفتند:
لا والله و لانِعمَةُ عَینٍ نه قسم به خداوند به چشم (چنانکه در عجم در مقام اظهار اطاعت گویند به چشم در عربی در مقام اطاعت و هم نافرمانی گویند: (لاوالله و الا نِعمَة عَینٍ) اجابت نمیکند. شدّاد همراهان خود را گفت: با پشت شمشیر حمله کنید. آنها شمشیر به دست حمله کردند و حجر را فرو گرفتند و مردی که بکر بن عبید میگفتندش با پشت شمشیر بر سر عمرو بن حمق کوفت چنانکه بیفتاد و دو تن از قبیله اَزْد ابوسُفیان بن عُوَیمر و عَجلان بن رُبیعه او را برداشتند و در خانة مردی اَزدی عبیدالله بن مَوعِد نام بردند. او در آنجا پنهان بماند تا از کوفه خارج شد، اما حجر پس عُمَیر بن زید کلبی با او گفت و از یاران او بود: مردی که شمشیر با خود داشته باشد با تو نیست جز من و از شمشیر من تنها کاری نیاید حُجر گفت: در این امر چه رأی داری؟ گفت: از این جای برخیز و نزد اهل خود رو تا قوم تو را حفظ کنند، پس برخاست و زیاد بر منبر بدانها مینگریست و گفت: قبیلة همدان و تمیم و هوازان و ابناء بَغیض و مُذحَج و اَسَد و غَطفان برخیزند سوی قبرستان کِنده و از آنجا سوی حجر روند و او را بیاورند و چون حجر به خانه رسید و قلّت یاران خود را بدید آنان را گفت: بازگردید که توانایی مقابله با این قوم که بر شما اجتماع کردهاند ندارید و من دوست ندارم شما را در معرض هلاک افکنم.
#نویسنده حاج شیخ عباس قمی ره
#ادامه.دارد....
#عاشقان_ظهور
@asheghanezohor
✨🌹🍃🌸🌸🍃🌹✨