کاروان رفته ولی ای دوست! در خوابی هنوز می‌دمد خورشید و تو در فکر مهتابی هنوز خواب می‌بینم که دارم غرق می‌گردم ولی تا بگیری دست من، بالای گردابی هنوز از ازل عشقت خدا جا داد در جان و دلم همچنان بر لوح قلبم ماه من! قابی هنوز از همان روزی که عطرت، بر مشام جان رسید همچنان ای گل! برایم خوب و جذّابی هنوز آسمان، حتی ندارد دلبر ماهی چو تو ای که در دریای عشقم! گوهر نابی هنوز ابر رحمت! از سر لطف و کرَم بر من ببار من کویر تشنه‌ام، ای آن که تو آبی هنوز ۱۴۰۳/۰۳/۲۲