کنمت مدح، خدایا! که سزاوار ثنایی
همه مخلوق تو هستیم و تو هستی که خدایی
تو سلامی، تو کلامی، تو خداوند به نامی
تو همان آب حیاتی، که پر از عشق و صفایی
تو نه زاده شدهای از کس و کس از تو نزاده
همه جا هستی و عالم همه حیران که کجایی!؟
تویی آن خالق یکتا که تو را نیست مثالی
به قدَر بوده مدبّر، تو خداوند قضایی
ازلی بوده و هستی، ابدی بوده و باشی
همگی اهل فنا و تو فقط اهل بقایی
همه عدلی، همه دادی، ز تو هر توشه و زادی
تو همان منبع جودی، تو همان کان سخایی
همه محتاج عطایت! همه مشتاق لقایت!
تو درِ رزق، گشودی، تو درِ فضل، گشایی
همه رنجم، همه دردم، بنگر چهرهی زردم
تو که بر درد دل خستهی مجروح، دوایی!
منگر بار گناهم، منگر روی سیاهم
ز کرَم کن تو نگاهی، که خودت گنج عطایی
تو شدی راهنمایم! مکن از خویش جدایم
به همان جا برسانم که خودت نیز رضایی
#محمد_رضا_قاسمیان
#بداهه_سرایی_عاشقانه_شاعران
۱۴۰۳/۰۴/۲۹