🔸️داستان‌های شعری از زندگی پیامبر ص 🔸️این قسمت: گربه‌ی گرسنه روزی پیامبر خدا تو خانه‌اش گربه‌ای دید که با زبان کوچکش لب‌های خود را می‌لیسید حیوانکی گرسنه بود روی زمین را بو می‌کرد برای جستن غذا خانه را زیر و رو می‌کرد پیامبر عزیز ما غذای خوشمزه‌ای را برد و کنار او گذاشت خندید و گفت: پیشی بیا چشم‌های گربه برقی زد با خوشحالی آمد جلو غذای خوشمزه را دید میومیو، میومیو اما دهانش نرسید تا ته آن ظرف غذا کاسه را کج کرد برایش پیامبر عزیز ما 🌷کانال بانک شعر کودک زیر نظر مهد قرآن خانم نوری https://eitaa.com/joinchat/3880648897C03e36f6737