🦋✨ طبيعی بود که تدارکات گردان، هوای او را بيشتر داشته باشد؛ گاهی مخصوصاً براش پتوی نو می آوردند، گاهی هم پوتين و لباس نو، و از اين جور چيزها.. دست رد به سينه‌شان نميزد.. قبول میکرد، ولی بلافاصله ميرفت بين بسيجی ها مي‌گشت.. چيزهای نو را ميداد به آن هایی که وسايل‌شان را گم کرده بودند، يا درب و داغان شده بود.. آرزو به دل بچه‌های تدارکات ماند که يک بار او لباس نو تنش کند، يا پتوی نو بيندازد روی خودش؛ من که هميشه همراهش بودم، فقط در يک عمليات ديدم که لباس نو پوشيد؛ عمليات بدر؛ همان عملياتی که در آن شهيد شد .. [شهید عبدالحسین برونسی] ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1