598.8K حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
فرش‌کوچکی‌انداخت‌، گوشهٔ‌حیاط‌خانهٔ‌پدری‌اش‌‌توی‌آفتاب‌؛پیرمرد‌را‌از‌حمام‌آورد،روی‌فرش‌نشاند، و‌سرش‌راخشک‌کرد،دست‌و‌پیشانی‌اش‌ را‌می‌بوسیدو‌می‌گفت:‌ «همهٔ‌دلخوشی‌من‌توی‌این‌دنیا‌، پدرمه»♥️ @bashohadaaa1