✨ رفته بودیم شناسایی.. پشت عراقی‌ها بودیم و تا مقر نیروهای خودی ، پانزده کلیومتر فاصله داشتیم.. علی آقا جلوی من حرکت می‌کرد، ناخواسته پایم به پاشنه کفشش گیر کرد و کف کفشش کنده شد.. با شرمندگی گفتم: علی آقا! بیا کفش من را بپوش.. اما با خوش‌رویی نپذیرفت و تا مقر با پای برهنه و لنگ لنگان آمد.. وقتی برگشتیم با دیدن پاهای زخمی و تاول زده‌اش باز شرمنده شدم.. اما ایشان از من تشکر کرد!! متعجبانه گفتم: تشکر چرا؟ گفت: ”چه لذتی بالاتر از همدردی با اسیران کربلا.. شما سبب توفیق بزرگی برای من شدید. تمام این مسیر برای من روضه بود؛ روضه یتیمان اباعبدالله“ [راوی: هم رزمِ شهید] ❀•┈┈•⚘️🕊•┈┈•❀ @bashohadaaa1