🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂
🍂💫🍂
💫🍂
🍂
#پارت409
💫کنار تو بودن زیباست💫
در خونه باز شد و جاوید با عجله داخل اومد. نگاهش بین هر دومون جا به جا شد و روبروی در ایستاد و با استرس گفت
_سلام
چشمش رو باز کرد. نگاه طلبکاری بهش انداخت
_کجا بودی؟
جاوید نیم نگاهی بهم انداخت و گفت
_با دوستم قرار داشتم
سپهر نفس سنگینی کشید و ایستاد
_کدوم دوستت؟
برای اینکه از زیر بار جواب دادن در بره گفت
_دوستم دیگه بابا! شما که همهی دوستای من رو نمیشناسید!
قدمی سمتش برداشت و جاوید نیم قدمی به عقب رفت و با چشم غرهی سپهر سرجاش برگشت.
چند قدم بینشون رو آهسته پر کرد من جای جاوید ترسیدم. با غیظ گفت
_بعد عقدت با نازنین بهت گفتم دور دوست هات رو خط بکش. گفتم یا نگفتم
نگاهش رو از پدرش گرفت
_گفتید
با انگشت به کتف جاوید زد و باعث شد تا کمی به عقب بره
_انقدر کار رستوران رو نپیچون. وایسا سرکارت
_چشم
چند ثانیهای بهش خیره موند وگفت
_شانس آوردی غزال نگرانت شد وگرنه الان راهت نمیدادم
این رو گفت. تنه ای به جاوید زو و از کنارش رو شد و بیرون رفت
در رو که بست نفس راحتی کشید و نگاهش رو بهم داد
_چی بهش گفتی که آرومشد. گفتم برسم خونه پوستم رو کنده
از رفتار هر دوشون استرس گرفتم. من اون پیام رو از سر دلسوزی به جاوید دادم ولی وقتی سپهر رفت سمتش واقعا براش نگران شدم.
روبروم نشست.
_چیزی نگفتم. فقط گوشیش رو میز بود پیامت رو دیدم برات نوشتم
باشه. لازم نیست با سرعت بیای. همون دو ساعت دیگه بیا خونه
ابروهاش بالا رفت و گفت
_تو پیام دادی!؟ فهمید؟
با سر جواب بله دادم و تعجبش بیشتر شد
_هیچی بهت نگفت!؟
جوابی ندادم
_بابا خیلی رو گوشیش حساسِ. همه میدونن. رمز نداره ولی هیچ کس جرئت نمیکنه دست بهش بزنه
_نمیدونستم
آهسته خندید
_ممنون که نجاتم دادی. اینکه فهمیدم نگرانم شدی خیلی خوشحالم کرد
لبخندی از سر اجبار زدم.
پارت زاپاس
رمان کامل شده. ۸۴۱ پارت داره😋
قیمت ۵۰ تومن
بزنید روی شماره کارت ذخیره میشه
6037997239519771
بانک ملی
فاطمه علی کرم
فیش رو برای این ایدی ارسال کنید
@onix12
عزیزان پی دی اف نیست کانال خصوصی هست. بعد از خرید رمان رو فقط خودتون میتونید بخونید. نه اجازه دارید به کسی لینک رو بدید نه تو هیچ کانال و گروهی بزارید❌
🖊 : فاطمه علیکرم
🍂 هدیبانو🍂
🚫
#کپیحرام و پیگرد
#قانونی دارد🚫
╔═💫🍂════╗
@behestiyan
╚════💫🍂═╝
💫
🍂💫
💫🍂💫
🍂💫🍂💫
💫🍂💫🍂💫🍂
🍂💫🍂💫🍂💫🍂
💫🍂💫🍂💫🍂💫🍂