🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#خاطرات_آزادگان
مفقودالاثری که آزاده شد
#غلامرضا_قائدی
#قسمت_ششم
بنده را به سلول انفرادی فرستادند دلیلش را نمیدانم شاید رسم تکریتیها بود یا به آنها دستور داده بودند، احتمال داشت که هدفشان این باشد که از ما زهر چشم بگیرند به همین دلیل در بدو ورود هر کدام از ما را به انفرادی فرستادند. انفرادی گودالی حدود دو سه متری بود که در آن سیمان قرار داده بودند و نوک انتهای آن را با آرماتور تیز کرده بودند، از کنارهها هم همینطور بود، بر روی گودال اتاقک کوچکی زده بودند که با سنگ و گِل درست شده بود، این اتاقک درب کوچکی داشت که باید به صورت سینهخیز وارد آن میشدیم. به حدی انفرادی تاریک بود که روز و شب را تشخیص نمیدادیم، زمانی هم که میخواستیم، بایستیم یا بنشینیم تیزی آرماتور در بدنمان فرو میرفت و نمیتوانستیم هیچ کاری بکنیم. 18 شبانهروز در آنجا زندانی بودم. تنها چیزی که باعث میشد با شرایط کنار بیایم قدرت خدا بود اگر بخواهد خداوند شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد. در این 18 روز، روزی یک بار بعد از ظهرها حدود ساعت سه ما را به بیرون انفرادی میبردند و به ما یک لیوان کوچک آب و یک لیوان کوچک برنج میدادند اما به دلیل اینکه درد داشتیم متوجه نمیشدیم چه چیزی میخوریم. پس از 18 روز حتی زخممان را پانسمان نکردند. بعد تقسیممان کردند و به صورت گروهی ما را به اتاقهای مختلف فرستادند.
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
🥀
@dashtejonoon1🌴🌹