🌹🌴🥀🕊🥀🌴🌹
#خاطرات_آزادگان
مفقودالاثری که آزاده شد
#غلامرضا_قائدی
#قسمت_نهم
اتاقهایمان مانند سوله بود که یک در آهنی به علاوه یک پنجره داشت که رو به اردوگاه باز میشد اگر خیلی ارفاق میکردند یک سطل آب برای 80 نفر میآوردند. گاهی اوقات پیش میآمد که یک نفر از اسرا موجی میشد و با سر داخل سطل میافتاد و مجبور بودیم به او آب بدهیم. روزی یک بار به ما سهمیه آب میدادند. از نظر غذایی هم یک یغلوی ارتشی به ما میدادند. غذایمان به این صورت بود که بادمجانها را در یک دیگ بزرگ میریختند به آن آب اضافه میکردند وقتی رنگش تغییر میکرد به هر چهار نفرمان یک یغلوی میدادند که به هرکس چند قاشق غذا میرسید اما بچهها طاقت میآوردند. از سراسر کشور افرادی برای دفاع از کشور آمده بودند که همه با هم دوست و همراه شده بودیم. اما از هم استانیهایم با آقای احمد دهباشی که در حال حاضر در بوشهر زندگی میکند دوست بودم. تمام لحظات جبهه برای ما خاطره بود، آقای دهباشی عضو بسیج بود، به شوخی به او میگفتم اگر عراقیها بیایند به آنها میگویم که یا سیدی این احمد دهباشی عضو بسیج است تا دخلت را بیاورند. استراحت برایمان معنی نداشت، روزی یک ربع در ساعت 8.30 صبح ما را از اتاقها بیرون میبردند تا بتوانیم نظافت کنیم، در همان یک ربع همه باید به خط میشدیم و هر اسیری کمتر از یک دقیقه فرصت داشت از دستشویی استفاده کند.
#یاد_باد
#آن_روزگاران
#یاد_باد
🥀
@dashtejonoon1🌴🌹