سفر جبران ناپذیر
الهام با کمی من و من کردن تصمیم گرفت واقعیت را بگوید: امیدوارم چیز هایی که دیدم درست نباشه، اما لازمه که بگم. من دیشب امیر علی را با یک خانمی در رستوران هتلی دیدم که دو نفری با هم شام می خوردند. دنبالشون رفتم و دیدم دوتایی به یک اتاق رفتند. از رسپشن هتل در این مورد سؤال کردم و گفت که فقط به زن و شوهر ها با مدارک معتبر اتاق مشترک می دهیم.
گوشی تلفن از دست غزل رها شد. چندین بار سعی کرد با امیرعلی تماس بگیرد، ولی نتوانست. خودش را در خانه حبس کرد و فقط اشک ریخت. سعی میکرد خود را مجاب کند که الهام اشتباه نموده یا به هر دلیلی دروغ گفته. بالاخره امیرعلی به خانه برگشت. غزل اولین سوالش این بود: در کدام هتل بودی؟ همین که امیرعلی اسم هتل را گفت غزل به شیون زدن افتاد.
غزل ماجرا را برای او با داد و فریاد و اشک تعریف کرد، ولی امیرعلی انکار کرد و به او انگ دیوانگی زد. بالاخره بعد از گذشت چند روز و تهدید ها و گریه های فراوان امیرعلی به حرف آمد. غزل درست حدس زده بود. همان شاگرد قدیمی سبب خیانت امیرعلی شده بود. یک روز سارا گریه کنان وقت زیادی را برای صحبت با امیرعلی گذرانده و رابطه بین آن دو شکل گرفته بود. آن ها شش ماهه صیغه نموده بودند.
با اینکه امیرعلی بسیار پشیمان بود، ولی غزل دیگر توان بخشش نداشت. خیانت کردن برای این مدت طولانی چیزی نیست که بتوان نادیده اش گرفت. یک روز که امیرعلی از سرکار به خانه برگشت دیگر اسباب و وسایل غزل در آن خانه نبود. تنها یک کاغذ بود که روی آن نوشته شده بود: خداحافظ
#پایان
#تجربه_رو_تجربه_نکن
یه سوال از خانمها چرا به هم دیگه رحم نمیکنید و به هم نوع خودتون خیانت میکنید؟
⭕️
@dastan9 🌺💐