#تجربه_من ۵۴۶
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#تحصیل
#مدیریت_اقتصادی
#سبک_زندگی_اسلامی
#قسمت_اول
من در ۲۰ سالگی و همسرم در ۲۵ سالگی، سال ۹۰، زندگی فوق العاده ساده و عاشقانه ای رو شروع کردیم☺️
تو نامزدی خیلی سختی کشیده بودیم ک بهم برسیم و بیاد اون سختی ها واقعا خیلی قدر همو میدونیم😊
از دوران عقد آرزومون این بود که خدا توفیق بده و برای امام زمانمون سرباز تربیت کنیم، حتی اسما شونم همه اسامی ائمه اطهار انتخاب کرده بودیم و مصمم بودیم برای هدف های زندگیمون
بعد از یکسال دخترم رو باردار شدم😇 اون موقع من دانشجو ترمهای آخر بودم و واقعا برای درسم زحمت زیادی میکشیدم.
همزمان کلاس خیاطی میرفتم و خیلی تلاش میکردم دوختم بی نقص باشه و حساااااابی مشغول بودم حتی یک ثانیه ام رو هم هدر نمیدادم تا روز زایمانم هم تمام کلاسامو رفتم و کاراهامو انجام میدادم.
با وجودی که از خانواده هامون دور بودیم و کمکی نداشتم اما پر از حس زندگی و تلاش بودم و همسرم و مادرم خیلی مشوقم بودند. تا قبل زایمانم لیسانسم و مدارک خیاطیم ( همه دوره هاشو رفتم) رو همه رو گرفتم، به برکت وجود دختر نازم تو ماه ۵ بارداری ماشین خریدیم، دخترم دوسالش بود ک فهمیدم سه ماهه باردارم و پسر بود خیلی زیاد احساس خوشبختی میکردیم به خاطر وجود بچه ها و پا قدم پسرم تونستیم نزدیک خانواده هامون خونه بخریم دیگه من اون موقع خودم کمک درآمد همسرم بودم و برای غیر از خانواده خیاطی میکردم و اکثر لباسای خودم و دخترم و همسرمو خودم می دوختم و بخاطر برکت کارم برای فامیل رایگان میدوختم. با وجود بچه کوچیک اصلا اذیت نبودم دخترم لابلای وسایل غیر خطرناک خیاطیم حسابی با خودش مشغول بود و من پروژه عظیم از پوشک گرفتن و از شیر گرفتنش رو با بارداریم همزمان جلو میبردم😢🤪
اطرافیانم همه از بارداریم خوشحال بودند و تبریک می گفتند، پسرم که دنیا اومد من به سرم زد تفسیر تخصصی قرآن بخونم خیلی دوست داشتم و میدونستم خیلی برکت داره
خیلی برای کنکور ارشد تلاااش کردم و قبول شدم، پسرم که سه سالش شد قبول شدم و شروع به خوندن کردم بصورت مجازی( کرونا) خداااا میدونه وقتی قرآن وارد زندگیم شد چقدر روزها مثه عسل شیرین می گذشت و بچه ها با هم بزرگ میشدند و خیلی همدم و همبازی همدیگه بودندخیلی باغ میبردمشون تا خاک بازی و آب بازی کنن و منم تو باغ( باغ پدرم که توش کشاورزی میکنن) همزمان بکوب درسمو بخونم، بعدم حمام و غذا و خواب بهشون میچسبید، در کنار درس کلاسای مختلف قرآنی رو ب صورت مجازی و آفلاین می گذروندم و شدیدا سطح مطالعه قرآنی رو بالا بردم، زمان هایی که بچه ها خواب بودند من مطالعه غیر درسی( قرآنی و خصوصا تفسیر و تربیت کودک ) میکردم کلا تو شبانه روز ۵ ساعت میخوابیدم ،درسمو تمام کردم و برای بارداری سوم تصمیم گرفتم و فرزند سومم رو به دنیا آوردم در بارداری سوم دو سفر معنوی رفتم ،ارشدمو گرفتم، همسرم از لحاظ شغلی ارتقا پیدا کردند و کلی برکات ریز و درشت دیگه که از لطف خدا و وجود پربرکت بچه ها میدونم.
تو بارداری سوم بچه هامو مرتب باشگاه تکواندو میبردم و در اون فرصت مطالعه میکردم.
دخترم کلاس اولی بود و پسرم ۴ ساله
هر هفته دوبار می بردمشون طرح صالحین مسجد که خودم مربیش بودم😆☺️
تمام مناسبتهای عزاداری ائمه و ولادت هاشونم
به پیشنهاد و حمایت همسرم و مادرم و لطف و نگاه خدا و ائمه خونه ام هیئت می گیرم، خونه مون بزرگ نیست ولی عاشق اینم که ذکر قرآن و ائمه تو خونم باشه😍
مثلا محرما که ده روز هیئت دارم بچه هام خیلی کمک میکنن تو کارهای هیئت و این خیلی روشون اثرات مثبت داره و خیلی دوست دارند.
خونه مون مثله حسینیه میشه که خیلی لذت بخشه برامون و خودش صله رحم هم هست چون همه فامیلا میان و بچه هام واقعا زحمت میکشند و روی اعتماد بنفس و روابط اجتماعیشون اثرات عالی میگذاره👌👌
فرزند سومم امسال بدنیا اومد و الان ما یک نوزاد دوست داشتنی داریم🤩 دخترم تو کار خونه و بچه داری خیلی کمکم میکنه و منم ازش کار میخوام در حد توانش در حالی که درسشم خوبه
هر دوشون تا الان دو تا مدال گرفتند تو مسابقات تکواندوشون و هر دوشون عااااشق کتاب هستن. هر شب براشون از روی کتاب حداقل ۳ تا داستان میخونم تا هم علاقه مند بشند و هم بخوابند.
الان با افتخار خانه دارم 😉😌 و روزم با بازی کردن با بچه هام و رسیدگی به درس های دخترم و امور خونه می گذره، خونه همیشه غرق در سر و صدای بچه هاست😍 و قصد دارم دو سالگی فرزند سومم، با خواست خدا فرزند چهارم رو بیارم😍
الان که درس خوندنم تموم شده تو خونه مون هفته ای دو جلسه کلاس تفسیر میگذارم برای خانمها که خودم درس میدم و مادر مهربانم زحمت میکشند حین کلاس نوزدام رو نگهداری میکنن.
هنوزم خیاطی میکنم و نیازهامو برطرف میکنم البته دیگه فقط برای خانواده خودم میدوزم.
👈 ادامه در پست بعدی
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1