🍂 الهه 🍂
#پارتِ‌قبلی👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 #الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت) #پارت399 #نویسنده_سیین_باقری
👆👆👆👆 💞❣💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞 💞❣ 💞 (رمان انلاین بر اساس واقعیت) مامان مهری همونطور که زل زده بود به دیوار با صدای گرفته ای که نشون از خستگی به دوش کشیدن این راز بود لب باز کرد _عامر خان گفت خواسته اش رو ملیحه بابا ازش خواست سکوت کنه _چی .. چی میگین مامان؟ _عامر بعد از جشن عقد عقیله و مهدی روزی که رفته بودن شکار خواسته اش رو مطرح کرده بوده بار اول بابات موافق بوده تا وقتی مسئله ی زمین رعیت پیش میاد _من به صادق خان گفتم نوکرتم هستم ولی دلم گیره به دخترت خوشحال شد گفت خواهرت عروسه عمارته تو لیاقت دامادی منو داری گفت به ملیحه میگه گفت خیالم راحت باشه ولی دقیقا همون روزا مشکل زمینا تمرکز ازش گرفته بود و یادش رفت _مامان عامر درست میگه؟؟ مامان مهری سرشو تکون داد و پر غصه جواب داد _همش درسته مادر منو پدرت یه عمر شرمنده ی روت بودیم ولی گفتنش هم فرقی نمیکرد چون جمشید تورو انتخاب کرده بودی خون بس مامان وا رفته و بیحال نشست روی زمین _کاش میگفتین بهم کاش میگفتین بهم تا نمونم تو برزخ _ملیحه من راضی بودم مامان عصبانی شد _رضایت شما به تنهایی ملاک نبود عامرخان _بهرحال من راضی بودم که صادق خان هرکاری صلاح دونستن انجام بدن با اومدن دایی محسن فرصت نشد مامان ادامه حرفاشو بگه دایی محسن با تعجب به جمعی که عین کشتی شکست خورده نشسته بودن _چیشده؟ پشت سرش خاله لیلا خاله سهیلا و زن دایی تکرار کردن _چیشده احسان و راضیه با لبهای خندون وارد شدن و با دیدن عامر خان خنده رو لبهاشون ماسید مامان مهری به آرومی از جا بلند شد رفت سمت دایی محسن _هر چی عامر میگه من راضیم محسن _چیشده مامان مهری؟ احسان عصبانی بود با دیدن عامر خان رفت جلوی پای مامان ملیحه زانو زد _چی میخوای مگه دردت تو جونم؟ مامان لرزید _چی میگه مگه عامرخان؟؟ چرا دایی حدس نزده بود احسان بلند شد با صدای بلند تری گفت _چی میخواد مگه عامرخان؟ عامرخان خودش به حرف اومد _چیزی که ۳۰ سال پیش خواستم ولی جواب مثبت نشد که بشنوم مامان لرزید احسان عصبی شد رفت سمت عامر خان _چی میخوای عامر خان؟ عامر خان با لحن دوستانه ای گفت _چیزی که ۳۰ سال پیش نذاشتن که بشه؟ احسان داشت دیوونه میشد دوباره رفت کنار پای مامان نشست _چی میخوای دردت به جونم؟ مامان به زور لب باز کرد _با .. باید به من میگفتین _چیو میگفتن؟ من دل زدم به دریا جواب دادم _که مامان دلش نمیخواسته خون بس نادر بشه که مامان دلش با عامر خان بوده که تو این دوتا عمارت عشق ممنوعه صدام رفته بود بالا و حتما به گوش مهدی رسیده بود که کنج دیوار دست به جیب نظاره گر معرکه بود 👇 https://eitaa.com/elahestory/135 ⛔️⛔️⛔️ کانال رمــان دوم مـــــا👇 https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2 💞 💞❣ 💞❣💞 💞❣💞❣ 💞❣💞❣💞