#پارتِقبلی👆👆👆👆
💞❣💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞
💞❣
💞
#الهه(رمان انلاین بر اساس واقعیت)
#پارت400
#نویسنده_سیین_باقری
مامان مهری همونطور که زل زده بود به دیوار با صدای گرفته ای که نشون از خستگی به دوش کشیدن این راز بود لب باز کرد
_عامر خان گفت خواسته اش رو ملیحه بابا ازش خواست سکوت کنه
_چی .. چی میگین مامان؟
_عامر بعد از جشن عقد عقیله و مهدی روزی که رفته بودن شکار خواسته اش رو مطرح کرده بوده بار اول بابات موافق بوده تا وقتی مسئله ی زمین رعیت پیش میاد
_من به صادق خان گفتم نوکرتم هستم ولی دلم گیره به دخترت خوشحال شد گفت خواهرت عروسه عمارته تو لیاقت دامادی منو داری گفت به ملیحه میگه گفت خیالم راحت باشه ولی دقیقا همون روزا مشکل زمینا تمرکز ازش گرفته بود و یادش رفت
_مامان عامر درست میگه؟؟
مامان مهری سرشو تکون داد و پر غصه جواب داد
_همش درسته مادر منو پدرت یه عمر شرمنده ی روت بودیم ولی گفتنش هم فرقی نمیکرد چون جمشید تورو انتخاب کرده بودی خون بس
مامان وا رفته و بیحال نشست روی زمین
_کاش میگفتین بهم کاش میگفتین بهم تا نمونم تو برزخ
_ملیحه من راضی بودم
مامان عصبانی شد
_رضایت شما به تنهایی ملاک نبود عامرخان
_بهرحال من راضی بودم که صادق خان هرکاری صلاح دونستن انجام بدن
با اومدن دایی محسن فرصت نشد مامان ادامه حرفاشو بگه دایی محسن با تعجب به جمعی که عین کشتی شکست خورده نشسته بودن
_چیشده؟
پشت سرش خاله لیلا خاله سهیلا و زن دایی تکرار کردن
_چیشده
احسان و راضیه با لبهای خندون وارد شدن و با دیدن عامر خان خنده رو لبهاشون ماسید
مامان مهری به آرومی از جا بلند شد رفت سمت دایی محسن
_هر چی عامر میگه من راضیم محسن
_چیشده مامان مهری؟
احسان عصبانی بود با دیدن عامر خان
رفت جلوی پای مامان ملیحه زانو زد
_چی میخوای مگه دردت تو جونم؟
مامان لرزید
_چی میگه مگه عامرخان؟؟
چرا دایی حدس نزده بود
احسان بلند شد با صدای بلند تری گفت
_چی میخواد مگه عامرخان؟
عامرخان خودش به حرف اومد
_چیزی که ۳۰ سال پیش خواستم ولی جواب مثبت نشد که بشنوم
مامان لرزید
احسان عصبی شد رفت سمت عامر خان
_چی میخوای عامر خان؟
عامر خان با لحن دوستانه ای گفت
_چیزی که ۳۰ سال پیش نذاشتن که بشه؟
احسان داشت دیوونه میشد دوباره رفت کنار پای مامان نشست
_چی میخوای دردت به جونم؟
مامان به زور لب باز کرد
_با .. باید به من میگفتین
_چیو میگفتن؟
من دل زدم به دریا جواب دادم
_که مامان دلش نمیخواسته خون بس نادر بشه که مامان دلش با عامر خان بوده که تو این دوتا عمارت عشق ممنوعه
صدام رفته بود بالا و حتما به گوش مهدی رسیده بود که کنج دیوار دست به جیب نظاره گر معرکه بود
#رفتن_به_پارت_اول👇
https://eitaa.com/elahestory/135
#کپی_حرام_و_پیگرد_قانونی_دارد⛔️⛔️⛔️
کانال رمــان دوم مـــــا👇
https://eitaa.com/joinchat/3287613497C09702d10a2
💞
💞❣
💞❣💞
💞❣💞❣
💞❣💞❣💞