ناله‌ای جانسوز دل‌ها را پریشان می‌کند کیست این غمدیده کز سوزدل افغان می‌کند کیست بانوی سیه‌پوشی که هر روز از قریش می‌رود اندر بقیع و ناله از جان می‌کند سال‌ها از ماجرای کربلا بگذشت و باز این زن غمدیده یاد از آن شهیدان می‌کند این نه کلثوم است و نی زینب، بود امّ‌البنین کاین چنین آه و نوا در این بیابان می‌کند در عزای چار فرزندش کند بزمی بپا شمع آن بزم عزا از اشک چشمان می‌کند می‌کِشد با حسرت بسیار نقش چهار قبر وز غم هر یک خروش از قلب سوزان می‌کند دم‌به‌دم گوید نخوانیدم دگر امّ‌البنین زین بیان دل‌های جمعی را پریشان می‌کند چون به یاد آرد ز درد و داغ‌جانسوزحسین جای اشک از دیده خون‌دل به‌دامان می‌کند او بریزد اشک غم بهر حسین و در عوض فاطمه در ماتم عباس افغان می‌کند ای «مؤید» دامن امّ‌البنین از کف مده کاین ملیکه با نگاهی، درد، درمان می‌کند