🔰 📝 عشق جاری...! [۱] 📌 شرح عشق استاد من به اباعبدالله(ع) ✍ مهدی رسولی | گم‌گشته | ۲۱ آبان‌ ۱۴۰۳، دوشنبه شب، هیئت ام‌ابیهای مدرسه فقهی امیرالمومنین(ع)، صف ابتداییِ مستمعین، در کنار او...! 🔹 به او زل زده و در فکر فرو رفته‌ام! چرا از او ننویسم؟ مگر می‌توانم ننویسم؟ گویا دستانم به اختیار خودم ‌نیست؛ اصلا مگر اکنون در میانۀ هیئت، جای نوشتن است؟ اما اگر دلم می‌گوید بنویس، پس می‌نویسم؛ اصلا کجا بهتر از اینجا برای نوشتن از او؟ اتفاقا همینجا باید نوشت تا زِ دل بُرون آید و بر دل نشیند! 🔸 بگذارید از اینجا شروع کنم؛ می‌گویند از «شخص» ننویسید، از «حقیقت» بنویسید، از «مُعتقِد» ننویسید، از «اعتقاد» بنویسید! تمام اینها درست، ولی دَرِگوشی بگویم که به‌نظرم همیشه اینطور نیست! گاهی باید اخلاق و اعتقاد و آرمانی را در رفتار یک شخص دید و شنید تا اعتقاد و حقیقتی در فرودگاهِ جانِ انسان بنشیند. •یک کتابْ گفتن و نوشتن از «عدالت»، اثری به اندازۀ نقل داستان امیرالمومنین(ع) و جناب عقیل ندارد! •یک کتابْ گفتن و نوشتن از «حمایت از امام»، اثری به اندازۀ نقل واقعۀ شهادت زهرای مرضیه(س) ندارد! •یک کتابْ گفتن و نوشتن از «صبر»، اثری به اندازۀ نقل رنج‌نامۀ زینب کبری(س) ندارد! •در مقیاس پایین ‌تر، یک کتابْ گفتن و نوشتن از «توکل و نترسیدن»، اثری به اندازۀ نقل انقلاب شیرمرد خمین ندارد! •یک کتابْ گفتن و نوشتن از «شجاعت و غیرت»، اثری به اندازۀ نقل دلاوری سیدالشهدای مدافعان حرم ندارد! 🔹 پس بر من خرده نگیرید! چون می‌خواهم در مقیاسی پایین‌تر به جای گفتن و نوشتن از «عشق و غم حسین(ع)»، از یک عاشق و دلسوخته‌ای بگویم و بنویسم که سرتا پای او از اعتقاد و اخلاق و رفتارش، مُعطّر به عطر حسین(ع) است و در سرزمین وجودش، نوای حسین(ع) دائماً می‌پیچد. 🔸 استادِ سربازخانۀ بقیة‌الله است و من هم کوچکترین شاگردش! 🔹 استادی که همیشه در ابتدای شروع سال تحصیلی و در اولین جلسۀ تدریس خود، عشق حسین(ع) را در گوش طلاب خود زمزمه کرده و با همان صلابت همیشگیِ کلامش می‌گوید که: «این مقدمه، اصل تمام حرف‌ها و آموزه‌هاست و هرآنچه از علوم و مطالب گوناگون که قصد دارم در طول سال به شما بگویم، فرع و حواشی این اصل است»! 🔸 استادی که وقتی فلسفه هم می‌گوید، شهد شیرین حسین(ع) از زبانش می‌چکد! باور می‌کنید وقتی که «اصل واقعیت» را در فلسفۀ ناب علامه طباطبایی شرح می‌دهد و اینچنین می‌گوید که:«انکار آن، اثباتش را می‌رساند»، باز هم از حسین(ع) مثال می‌زند؟! اینگونه در کلاس فلسفه‌ش روضۀ حسین(ع) می‌خواند که: «مصداق أتمّ در تجلّیِ این واقعیت اصیل، وجود نازنین حسین(ع) است که دشمنانش انکار را در حق او تمام کردند، اما هرچه بیشتر انکار کردند و به فکر نابودی او بودند، بیشتر اثبات شد و در قلب‌ها ریشه دواند»! 🔹 استادی که وقتی «أصالة الوجود و إعتباریة الماهیة» می‌گوید، با آن چهرۀ حزین و مهربانش اینچنین کلاس را هیئت عشاق می‌کند که: «رفقا! هر چه از اصالت وجود گفتم، در غیر دستگاه حسین(ع) است؛ در دستگاه حسین(ع)، ماهیت جسم او چنان باید در دلتان اصالت داشته باشد که هر زخم آن، آتشی‌ زبانه‌دار به دلتان بیاندازد و یک عمر با همین ماهیتِ در خون تپیده، سِیْلی از خون در چشمانتان جاری باشد»! 🔸 استادی که عشقش در تدریس معارف کلامی، تشریح «رجعت حسینیه» است؛ باید رخ‌به‌رخش باشید تا ببینید که وقتی از رجعت حسین(ع) می‌گوید، چشمانش هم می‌خندند! 🔹 استادی که بهترین راه مصونیت و رهاییِ انسان از مشکلات روحی و معنوی و فرهنگی و اجتماعی و خصوصا مشکلات جنسیِ رایج در جامعه را ترویج عشق حسین(ع) و بکاء بر مصائب او می‌داند! 🔸 استادی که خودم از او شنیدم که گفت: «اگر اختیار با من بود، به جای مدرسه و مجموعۀ علمی، هیئتی را تأسیس می‌کردم و تمام شاگردانم را در میانۀ عشق‌بازی با حسین(ع) و بکاء بر او، عالِم دهر می‌کردم؛ چراکه بهترین مسیر رساندن علم به مقصد الهی، تهذیب حسینی‌ست»! 🔹 استادی که به تمام کادر مدرسه‌اش، با اعتقاد و قاطعیت تمام اعلام کرده است که بخش تربیتِ معنویِ طلاب را بایستی از ناحیۀ هیئت و بکاء بر حسین(ع) تامین کنند! 🔸 استادی که مسئول هیئتِ مدرسۀ خود را معاون تهذیب آنجا می‌داند! 🔹 استادی که تمام توصیه‌اش در دو کلمه خلاصه می‌شود: «درس» و «حسین(ع)»! 🔸 استادی که می‌گوید: «تنها راهی که می‌توانم نفوسِ لطیف و کشتزارگونۀ فرزندانم را در آنجا ساکن کنم تا دانۀ اخلاق و ادب را در وجود آنان بکارم، دستگاه اباعبدالله‌الحسین(ع) است»! 🔹 استادی که وقتی بحث از تنبیه فرزند می‌شود، باز هم ما را سر سفرۀ حسین(ع) مهمان می‌کند! ⭕️ ادامه دارد...👇 [۱] ┄┄┅•✧؛❁؛✧•┅┄┄ ✥ گفتارهای مهدی‌رسولی/گم‌گشته👇 🆔 https://eitaa.com/gomgashte59