✳️ حتی تو! 🔻 شبی از شب‌ها که داشت در روشویی حمام مسواک می‌زد، با صدای بلند من را صدا زد و گفت: «نسرین، خمیردندان باقی‌مانده در تیوپش را برای من باقی بگذار و یک جدیدش را باز کن و استفاده کن.» با تعجب پرسیدم: «چرا؟!» - آخر باید خیلی فشار بدهی تا خمیر بیرون بیاید؛ حتما انگشتانت درد خواهد گرفت. خندیدم و به انگشتان دستم نگاه کردم و گفتم: «حتی تو! نگران تو هم هست که مبادا اذیت بشوی.» 🔸 همین‌طور، تشکر کردنش بابت همهٔ کارهای کوچک و بزرگی که من در خانه انجام می‌دادم؛ آن هم ماجراهای زیادی دارد. مثلاً، وقتی که برایش یک فنجان چای نطلبیده می‌آوردم، به ساعتم نگاه می‌کردم و حساب می‌کردم که بعد از اظهار شرمندگی بابت زحمتی که در آماده کردن آن فنجان چای متحمل شده‌ام، چند دقیقه بابت این کار با انواع عبارت از من تشکر می‌کند. 📚 از کتاب | سیری در زندگی شهید محمدحسین جونی (شهید مدافع حرم لبنانی) 📖 صفحات ۹۷ و ۹۸ ❤️ ✅ اینجا بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم) https://eitaa.com/joinchat/1217855490C4fc824863f