🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🎗
#بدون_تو_هرگز ۵۷
📢‼️ این داستان واقعی است !!
و از اتاق🚪 رفتم بيرون... برنامه جديد رو که اعلام 📢کردن، برق از سرم پريد، شده بودم
دستيار دايسون😱! انگار يه سطل آب يخ ريختن روي سرم... باورم نمي شد.😵 کم مشکل
داشتم که به لطف🙏 ايشون، هر لحظه داشت بيشتر مي شد... دلم مي خواست رسما
گريه 😭کنم.
براي اولين عمل آماده شده بوديم. داشت دست🤝 هاش رو ميشست... همين که
چشمش👀 بهم افتاد با حالت خاصي لبخند زد ولي سريع لبخندش😊 رو جمع کرد...
- من موقع کار آدم جدي و دقيقي هستم و با افرادي کار مي کنم که ريزبين، دقيق🧐 و
سريع هستن و...
داشتم از خجالت نگاه 👀ها و حالت هاي بقيه آب مي شدم. زيرچشمي بهم نگاه مي
کردن و بعضيها لبخند😇هاي معناداري روي صورت شون بود. چند قدم رفتم سمتش و
خيلي آروم🗣 گفتم...
- اگر اين خصوصياتي که گفتيد. در مورد شما صدق مي کرد، ميدونستيد که نبايد قبل
از عمل با اعصاب جراح بازي ☹️کنيد؛ حتی اگر دستيار باشه...
خنديد.😆.. سرش رو آورد جلو...
- مشکلي نيست... انجام اين عمل براي من مثل آب خوردنه😌... اگر بخواي، مي توني
بايستي و فقط نگاه👁 کني.
براي اولين بار توي عمرم، دلم مي خواست از صميم قلب❤️ بزنم يه نفر رو له کنم. با
برنامه جديد، مجبور بودم توي هر عملي که جراحش👩⚕، دکتر دايسون بود حاضر بشم؛
البته تمرين خوبي هم براي صبر و کنترل اعصاب💉 بود. چون هر بار قبل از هر عمل، چند
جمله اي در مورد شخصيتش نطق مي کرد 🙂و من چاره اي جز گوش👂 کردن به اون ها رو
نداشتم. توي بيمارستان🏩 سوژه همه شده بديم. به نوبت جراحي🌡 هاي ما ميگفتن،
جراحي عاشقانه💞... يکي از بچه ها موقع خوردن نهار🍲 رسما من رو خطاب قرار داد.
- واقعا نميفهمم چرا انقدر براي دکتر دايسون ناز مي کني🙄! اون يه مرد جذاب و
نابغه ست و با وجود اين سني 😳که داره تونسته رئيس تيم جراحي بشه...
همين طور از دکتر دايسون تعريف مي کرد و من فقط نگاه 👀مي کردم واقعا نمي
دونستم چي بايد بگم يا ديگه به چي فکر 🤔کنم. برنامه فشرده و سنگين بيمارستان،🏩
فشار دو برابر عمل هاي جراحي، تحمل رفتار دکتر👨⚕ دايسون که واقعا نميتونست سختي
و فشار زندگي رو روي من درک کنه😢، حالا هم که...
#ادامه_دارد ..
#رمان_بدون_تو_هرگز😍
#به_وقت_رمان💌
#رمان_سرا_دختران_حریم_حورا🍁
@harime_hawra💚
❣
❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣