🔰 جمله ای که
#آقاضیاء_عراقی را متحول ساخت!
🔸آیتالله العظمی اراکی(ره) درباره انگیزه سفر آقا ضیاء به اصفهان میگوید:
🌀پدر آقا ضیاء عراقی در کربلا که بود، در مدرسه حسنخان کربلا درس میگفت. صمصام الملک برای زیارت آمده بود، یک هفته آمد در درس ایشان نشست و در آن هفته از مبحث استصحاب و کلمه”لاتنقض الیقین بالشّک» بحث می شد. آخر هفته که شد، گفت: قربان آن لب و دهنی شوم که یک کلمه به این کوتاهی از آن بیرون آمده و ما یک هفته است بحث میکنیم، یک همچو آدمی بوده، بیاطلاع از عملیات نبوده(آشنا به مباحث فقه و اصول بوده)، منتها ارباب ملک و املاک بود. به همان طرز سابق که میآمد خانه آخوند ملا محمد کبیر، پدر مرحوم آقا ضیاء عراقی و با او صحبتهای علمی داشت.
💠بعد از فوت آخوند هم میآید، به خیالش که فرزند آخوند به جای پدرش نشسته، در آن وقت، آقا ضیاء ۲۴ ساله بود. صمصام الملک فرعی عنوان میکند. آقا ضیاء نمیتواند از عهده برآید. حاج صمصام الملک میگوید: آه! در خانه آخوند بسته شد!
🔺آقا ضیاء فرمود:
«این مثل یک کاسه آب گرمی بود که به سرم ریخته شد». از همان مجلس که حرکت میکند، میرود به اصفهان و بعدش هم به نجف، و میماند تا آقا ضیاء میشود و همین یک کلمه”آه درِ خانه آخوند بسته شد"
باعث شد تا او بهطور جدّی و مصمم به درس و بحث پرداخت و به کمالات علمی و معنوی دست یافت.