کربلا، کاروان گلشن نور عطر شهر مدینه آوردند نکهت بوستان زهرا را با رباب و سکینه آوردند ای زمین! همره مه و خورشید آسمانی ستاره آمده است کربلا حضرت رباب اکنون همره شیرخواره آمده است کربلا! یاد داری آن‌وقتی که علی پا در این زمین بگذاشت از غم غربت حسین گریست بذر گریه به خاک تو می‌کاشت کربلا! زینب آمده سویت همره دوگلی که بس خوشبوست این دودسته گلی که آورده به حضور امام، هدیه‌ی اوست گر کویر تو می‌شود گلزار گل یاسین و یاسمن دارد بهر ایثار در ره توحید دو گل از گلشن حسن دارد عجبی نیست گرکه این وادی غرق غم گشت و در خروش آمد این ابوفاضل است عباس است که در اینجا علم به دوش آمد هاشمی طلعتی که آمده است وجناتش بُوَد چو پیغمبر می‌رسد آن زمان که می‌گردد ارباٌ اربا تن علی‌اکبر در بیابان روشنت از دور یک سیاهی سوار می‌بینی بهر چندین گل و صنوبر و یاس این‌همه نیزه‌دار می‌بینی گرچه زینب تمام غم‌ها را در مسیر اله می‌بیند وای از آن لحظه‌ای که در اینجا گودی قتلگاه می‌بیند چه بگویم که هجمه‌ی غم‌ها به «وفایی» نمی‌دهد مهلت تا که زینب کند عزاداری تازیانه نمی‌دهد فرصت ✍️ 📝 | عضو شوید👇 ↳ @hosseinieh_net