🔷
بغض استاد
✍️درسنوشت علی عسگری
بغض گلویش را گرفته بود. آنقدر حالش بد بود که گمان نکنم برای بیماری پدرش چنین بغضآلود جهانش را نگریسته باشد!
برگهی حضور و غیاب را برانداز میکرد و یک به یک اسامی را میخواند و این درحالی بود که دل و دماغ بچهها به درس نمیرفت.
میخواست برای جلسهی امروز تاریخ بزند که پرسید: امروز چندمه؟
بلند گفتم: استاد! سی و یکم.
بعد از آن ادامه دادم: استاد سیم و سی و یکم اردیبهشت دیگر فراموش نمیشود.
استاد سری تکان داد و تأیید کرد.
بعد از آنکه نفر آخر را خواند سرش را به سمت دانشپژوهان چرخاند. سفیدی چشمانش را که دیدم، رنگ غروب خورشیدی را گرفته بود که امیدی به بازگشتش نبود.
دستی به چمانش کشید و گفت: حقیقتا اینکه مصلحت حادثه چیست، نمیدانیم. ولی هر چه هست حکمت الهی و خیر است.
استاد جوان، به تبعیت از پدر متخلقش، کمی حکایت گفت و درس اخلاقی داد تا دلهای سوختهی شاگردانش التیام یابد.
مدتی نگذشت که بغضش ترکید. دست بر چشمان ترش کشید و گفت: بگذریم برویم سراغ درس.
ایستاد و ماژیک را برداشت تا از وحدت و عینیت بگوید. از جامعه و اعتباری یا حقیقی بودنش بگوید.
جامعهای که وحدت اتصالیاش برقرار بود و در عین حال فرد فردش همه دل در گرو سیدی خدوم داشتند. سیدی که ریاست، سیاستش را عوض نکرد.
استاد همینکه اولین نقطهی سیاه را بر تختهی سفید نگارش کرد گفت: باید تلاش بسیار انجام دهیم. جامعه منتظر تلاش من و شماست!
استاد راست میگفت. آیا چیزی جز تلاش میتواند شخصیت شهید رئیسی را برای ما زنده کند؟
به راستی اگر امروز برای دغدغههای سیدالشهدای خدمتگذاران کشور، اشک میریزیم و او را با رؤسای سابق جمهور، قابل قیاس نمیدانیم نتیجهی پرکاری و جهادی بودن او است یا نتیجهی انفعال و کاهلیت او؟
نتیجه هرچقدر مهم باشد اما هیچ چیز به اهمیت تلاش هدفمند، مقدس نیست!
به گفته امام خمینی(ره): ما موظف به انجام تکلیفیم، نه مأمور به نتیجه!
#خادم_الرضا
#شهید_جمهور
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN