🔴 👩 (قسمت دوم) -نمیدونم دخترم منم تعجب کردم ازین کار. 😐 شاید هم حواسشون نبوده و روسری از سرشون افتاده❗️🤔 از سر کنجکاوی به سمت مقبره رفتیم تا ببینیم این خانم‌ها چکار می‌کنند⁉️ با دخترهایم به سمت جایی که آن چند خانم ایستاده بودند حرکت کردیم. فاطمه به طرف خانم‌ها رفت و گفت: ببخشید بنظرم بخاطر بادی که می‌وزد روسری از سرتان افتاده است می‌شود بپوشید⁉️ ممنون 😊 چقدر ازین کار دخترم خوشم آمد ماشاءالله 👌 که انقدر مؤدب و محترمانه به آنها تذکر داد. 😊 در همین حین یکی از خانم‌ها که متوجه دخترانم شده بود با هیجان گفت: خانم‌ها ببینید این‌ها سه قلو هستن چقدر شبیه‌اند⁉️😃 خانم‌های دیگر هم که متوجه دخترانم شدند به سمت آنها آمدند و ذوق کنان به آنها نگاه می‌کردند و دنبال تفاوت چهره در آنها بودند. 🤔 فاطمه مجدد حرفش را تکرار کرد، یکی از آن خانم‌ها که از تکرار حرف فاطمه، لبخند روی لبش ماسید.😕 رو کرد به فاطمه و گفت: -خانم کوچولو باد روسری را از سر ما برنداشته خودمان برداشتیم 👩 دیگر خانم‌ها هم برایش دست و سوت زدند و یکدیگر را تأیید کردند 👏 زهرا: چرا روسری رو از سرتون برداشتید⁉️🙄 خانمی که الهه صدایش می‌کردند گفت: -چون یک زن ایرانی‌ام 😎 مرضیه: مگه زن ایرانی باید بی حجاب باشه⁉️😳 الهه: آره پس مثل تو⁉️😏 چیه دختر، این لچک رو روی سرت انداختی😏 چادر مال عرب‌هاست یک زن ایرانی آزاد هست😊 نه در قید و بند این آداب و رسوم اعراب😒 زهرا: شما چقدر از زن ایرانی می‌دونید⁉️ این بار خانمی که مانتو و روسری قرمز رنگی داشت و سیمین صدایش می‌کردند جواب داد و گفت: -میگم شما سه قلوها همیشه انقدر سؤال می‌کنید⁉️😒 مرضیه: مگه سؤال کردن ایراد داره⁉️ الهه: باشه اصلاً بیا بشینیم با این سه تا خانم کوچولو حرف بزنیم. 😁 نظر شما خانم‌ها چیه⁉️ خانم‌های دیگر هم قبول کردند و در گوشه‌ای از باغ نشستند. یکی از خانم‌ها رو کرد به من و گفت: -شما مادر این دخترا هستید⁉️ -بله چطور⁉️ ادامه دارد.... ┅┅❅❈❅┅┅ لطفاً کانال ما را به دوستانتان معرفی کنید. 👇👇 🌸 @JADAZADQOM